وکالت مستقل؛ تضمین عدالت | کامبیز نوروزی
کامبیز نوروزی در هم میهن نوشت: وکالت یک بال فرشتۀ عدالت نیست. این تعبیر رمانتیک یک مغالطۀ فریبنده است که موجب گمراهی در فهم کار وکالت میشود. غلطی مشهور است که چهبسا سبب سوءاستفادۀ قدرت از این حرفه نیز میشود.
معنای سادۀ عدالت این است که آنچه حق است اجرا شود. مثلا اگر کسی به دیگری بدهکار است، عدالت یعنی اینکه بدهیاش را بپردازد. اگر کسی قتلی مرتکب شده، عدالت یعنی اینکه وقتی جرمش ثابت شد، مجازاتش را تحمل کند. وقتی گفته میشود وکالت یک بال فرشتۀ عدالت است، معنای سادهاش این میشود که وکیل فقط از چیزی که حقیقت دارد دفاع کند. چون عدالت این است که از خطاپیشه یا گناهکار نباید دفاع کرد و باید طبق قانون بهسزای عملش برسد. در نتیجه وکیل هر زمان، از ابتدای پرونده تا پایان آن، که دانست موکلش گناهکار است یا باید استعفا بدهد و کنار برود یا دست در دست قاضی به محکوم شدن موکلش کمک کند. چرا؟ خیلی ساده است! چون آن موکل گنهکار است و وکیل که یک بال فرشتۀ عدالت است، باید همراه با قاضی، که بال دیگر فرشتۀ عدالت است، باید بالبالزنان بشتابد برای محکومیت و مجازات موکل مجرم.
این دقیقاً همان دیدگاهی است که مخالفان وکالت دارند و وکیل را مزاحم کار قاضی تلقی میکنند. این گروه برآنند که وکیل باید با قاضی همراهی کند و وکیلی که از در مخالفت و محاجه با قاضی بلند میشود، مانع از آن است که قاضی کار خود را انجام دهد و مانع از اجرای عدالتی است که قاضی به آن رسیده است. در چنین دیدگاهی اصلا در خیلی از پروندهها وکالت موکل خطا و حتی خطایی نابخشودنی است چراکه همه چیز، از نگاه مقام رسیدگیکننده، حکایت از مجرمیت متهم دارد و جایی برای دفاع از او نیست و وکیلی که یک بال فرشتۀ عدالت است از کسی دفاع میخواهد که فرشتۀ عدالت حکمش را پیشاپیش برای او صادر کرده است. وکیل یک بال فرشتۀ عدالت نیست. بلکه ضامن اجرای عدالت است. در همۀ نظامهای قضایی، قاضی نمایندۀ حاکمیت است. قدرتی که مقام قضایی، اعم از بازپرس و دادستان و قاضی دارد قابل مقایسه با هیچ مقام دیگری نیست. متهم، هر که باشد، قانوناً کسی است بدون قدرت یا با قدرتی اندک و ناچیز که در برابر مقامی قدرتمند ایستاده است. تمام یا بخشی از زندگی و جان و مال متهم در دستان قاضی است. چند خط دادنامه میتواند زندگی متهمی را زیر و رو کند یا حتی به حیات او خاتمه دهد. طبع قدرت میل به توسعه دارد. هر کجا قدرت متراکم شود، صاحب قدرت پیشتر میرود. این قدرت گسترده را دو چیز مهار میکند؛ یکی قانون آئین دادرسی کیفری و دیگری وکالت. تقریباً تمامی قانون آئین دادرسی تکالیف متعدد مقامهای مختلف قضایی است. قانون آئین دادرسی کیفری آن قدرت وسیع را محدود میکند. اگرچه این قانون در ظاهر مربوط به روش کشف جرم و تعقیب و محاکمه و…. است، ولی در ماهیت از قوانین مهم حراست از حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی در برابر قدرت عظیم دولتهاست. وکیل چه میکند؟ وکیل تلاش میکند سیر وقایع را به نفع موکل خود تفسیر کند. اگر موکل خود را واقعاً بیگناه میداند، دلایل و شواهد کافی و مناسب برای نشان دادن و اثبات بیگناهی موکل خود بیاورد. اگر هم معتقد است موکلش مرتکب جرم شده است، در دفاع از او کاری کند که جرمش و مجازاتش سبکتر شود. از مهمترین اقداماتی که یک وکیل انجام میدهد دقت و کوشش برای اجرای درست و دقیق قانون آئین دادرسی کیفری است. بهطور خلاصه وکیل مهمترین رکن تحقق حق دفاع متهم است. وکیل هیچ تقابل شخصی با قاضی ندارد، اما در همه جای دنیا، حتی اگر قاضی در نهایت بیطرفی هم باشد، باز وکیل کموبیش در نقطۀ مقابل قاضی قرار میگیرد. وقتی هم که دادگاه در حکم خود متهم را محکوم دانست وکیل با تمام قدرت حرفهای خود تجدیدنظرخواهی میکند و تا آنجا که میتواند به رأی قاضی ایراد میگیرد. یعنی یک بال فرشتۀ عدالت قاضی باشد، به طرف میزند و بال دیگر که وکیل است به یک سوی دیگر میخواهد برود؟!
عدالت قضایی مفهومی نسبی است. در یک پرونده ممکن است قاضی چیزی را عدالت بداند و وکیل چیزی دیگر. وکیل درچارچوب فهم و ادراک خود از آنچه عدالت میداند حرکت میکند نه از آنچه قاضی فکر میکند عدالت است. در نظامهای پیچیدۀ قانونی و قضایی امروز متهم نمیتواند به تنهایی از خود دفاع کند. او نیازمند استفاده از خدمات حرفهای متخصصانی است که به علوم حقوقی و قضایی مسلط باشند و با استقلال بتوانند از او دفاع کنند. «حق دفاع» از مهمترین حقوق انسانی است که یک متهم باید از آن برخوردار باشد. مهمترین رکن برای حق دفاع وکالت است. وکیلی که متهم خود انتخاب کرده باشد و بتواند در امنیت و استقلال در تمام مراحل رسیدگی، از دادسرا تا دادگاه از موکل خود دفاع کرده و او را از احتمال گزند بیعدالتی مصون نگه دارد. محاکمۀ عادلانه مشروط به حضور وکیلی با چنین مشخصاتی است.
انتهای پیام