در آرامش ابدی باشید استاد اعتصام
علی کیافر. استاد معماری و شهرسازی دانشگاه کالیفرنیا طی یادداشتی در شرق نوشت:
من نخستینبار درباره دکتر ایرج اعتصام هنگامی که در ایران در سالهای دهه 50 خورشیدی دانشجوی معماری بودم، شنیدم. دکتر گیتی اعتماد یکی از استادهای دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه ملی (دانشگاه شهید بهشتی امروز) که در دانشگاه تهران شاگرد دکتر اعتصام بوده و پس از آن با ایشان در دفتر معماری او کار میکرده است، از او برایم در ارتباط با تفکرهای نوین در شهرسازی گفت. پس از آن من خود جستوجو کردم تا بیشتر بدانم ایرج اعتصام کیست و چه کرده است. در میان اطلاعات دیگر دریافتم که او دانشآموخته رشته معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده و پس از پایان آن دوره برای ادامه تحصیل به ایتالیا رفته بوده است. این نکته نظر من را جلب کرد؛ چون میدانستم تقریبا همه دانشآموختگان معماری در ایران در سالهای دهه 30 و حتی 40 خورشیدی که تمایل به ادامه آموزش معماری داشتند به فرانسه میرفتند. تأثیر استادهای فرانسوی شبیه آندره گدار و ماکسیم سیرو و معماران ایرانی آموزشدیده در فرانسه که در اولین دانشکده معماری ایران تدریس میکردند، محرک اصلی برای کشاندن آن گروه به فرانسه بود و بوزار، دانشکده هنرهای زیبای بسیار شناختهشده در پاریس، انتخاب اول و مقصد مورد طلب آنان. اما ایرج اعتصام، به ایتالیا میرود -آنچنانکه خود سالها بعد به من گفت- چون «من دیدم که تمام معماران و همچنین معلمانمان در فرانسه درس خواندهاند. آن موقع یک مجله بود آرشیتکتور دو اژوردویی به زبان فرانسوی و یک مجله هم تازه درآمده بود به اسم دوموس که ایتالیایی بود. با دیدن مطالب مجله دوموس من به سیستم ایتالیایی جذب شدم و کنجکاو بودم و دلم میخواست به جایی بروم که یک چیز جدیدی داشته باشد و در این مورد شروع به مطالعه کردم. آن موقع ایتالیا خیلی خوب بود. آن موقع که من تصمیم گرفتم که به ایتالیا بروم، دانشگاههای ایتالیا جزء مدارس بسیار ردهبالای دنیا بودند». در همان زمان من در جستوجویم برای شناخت بیشتر دکتر اعتصام دریافتم که او چندین بنای مطرح طراحی کرده و دستی در شناساندن ادبیات مربوط به معماری نیز دارد.
هرچند آن زمان که در ایران بودم بخت دیدار حضوری با دکتر اعتصام دست نداد، در سالهای بعد که در آمریکا در رشته طراحی شهری و برنامهریزی شهری و منطقهای آموزش میدیدم و بهویژه زمانی که درگیر تدریس در دانشگاه و پژوهش بودم و نگاهی جدی به اتفاقات معماری در ایران داشتم، طرحها و فعالیتهای ایرج اعتصام را نیز رصد میکردم. دریافتم که افزون بر آموزش دانشگاهی که زمینه اصلی تلاشهای او بود، دفتر معماری و شهرسازی او، به نام امکو، پروژههای متعددی را به انجام رسانده است؛ ازجمله پارک شاهنشاهی در تهران که پس از انقلاب پارک ملت نام گرفت، پارک کورش در تهران، مجموعه شاهچراغ در شیراز، پردیس دانشگاه سیستانوبلوچستان، شهر جدید لتیان، مجموعههای گردشگری در شهرهایی مانند سرعین اردبیل، لاهیجان و محلات. همچنین او پروژههایی در خارج از ایران نیز داشته است، در مکانهایی مانند سن تروپه در جنوب فرانسه، سیاتل و بل-ویو هر دو در ایالت واشنگتن آمریکا، سن خوزه، سن فرنسیسکو و لسآنجلس، همگی در ایالت کالیفرنیای آمریکا و حتی مدینه در عربستان سعودی. افزون بر اینها، او در مقام مؤلف و مترجم آثاری از خود باقی گذاشته است، همانند ترجمه کتاب عقاب دو سر: از گذشته تا آینده اسکان بشر اثر کنستانتینوس. دکسیادیس معمار یونانی و ترجمه کتاب معماری اسلامی: فرم عملکرد و معنا اثر رابرت هیلن-براند پژوهشگر تاریخ هنر که کتابهایی درباره هنر و معماری اسلامی نوشته است و نیز چندین مقاله در نشریات داخل و خارج از ایران به چاپ رسانده است. زمانی که چندین دهه بعد پیگیرانه به پژوهش و نوشتن درباره آنچه نهایتا «دگرگونیهای جامعه، هویت، فرهنگ، شهر، شهرسازی و معماری دوران مدرنیت ایران» نام گرفت پرداختم، شناخت چندین فعالیت گسترده و دستاوردهای دکتر ایرج اعتصام در طول آن سالها بیشک برگزیدن و قراردادن او از طرف من در مجموعه معماران و شهرسازانی که در معماری و شهرسازی دوران صدساله گذشته ایران تأثیرگذار بودهاند را لازم میکرد. پس آنچنان که روش به کار گرفته من در این پژوهش بوده است که در آن با دارندگان اندیشه در گفتمانهای تاریخ مدرنیته، مدرنیت ایرانی، هنر و فرهنگ و هویت ایرانی و نیز معماران و شهرسازان اندیشمند و تأثیرگذار گفتوگویهای چندین ساعت – گهگاه بیش از 20 تا 30 ساعت در زمانهای مختلف – داشته باشم، بر آن شدم که با ایرج اعتصام نیز گفتوگو کنم. هنگامی که با او از راه دور تماس گرفتم، بدون تأملی تنها پس از شنیدن معرفی کوتاه، موضوع پژوهشم و چرایی علاقه به گفتوگو با ایشان، با خوشرویی بسیار پذیرفت که قراری بگذاریم و درباره تفکرات او، تجربه سالها تدریس و فعالیت حرفهای و زوایای دیگر در بستر معماری و شهرسازی نوین ایران گفتوگو کنیم. گفتوگوی نخست که چند روز بعد اتفاق افتاد به سه گفتوگو گسترش یافت از آنجا که هر دو دریافتیم زمینه و تمایل برای گفتوگو بسیار است و مهمتر از همه، برایم ارزش داشت که ایشان علاقه به تداوم ارتباط و دیالوگ بینمان دارد. آن گفتوگوها در آن مقطع تنها به این دلیل پایان یافتند که ایشان عمل جراحی در پیش داشتند. پس قول و قرار را برای گفتوگوی بعدی برای دو ماه دیگر و پس از جراحی و گذراندن دوران نقاهت و بازیابی توان ایشان گذاشتیم. سفرهای گوناگون و کمابیش بههمپیوسته و درگیریهای حرفهای و آموزشی من اما فرصت انجام گفتوگوی دیگر و مورد نیاز را برای مدتی بیش از یک سال و اندی نداد. آنگاه که بار دیگر فرصت یافتم و با او تماس برقرار کردم، دکتر اعتصام اشاره کرد که درحال برنامهریزی برای سفری به آمریکا، شمال کالیفرنیا که دخترشان و خانواده او زندگی میکنند، است و پیشنهاد کرد گفتوگویمان را به آن زمان موکول کنیم. مشکلات تماس با ایران و 11 ساعت و نیم تفاوت زمان بین تهران که او میزیست و لسآنجلس که من، دلایل اصلی این پیشنهاد بود. سادهانگارانه که بهتعویقانداختن دوباره گفتوگو مشکلی به وجود نخواهد آورد و ما خواهیم توانست هنگام اقامت ایشان در کالیفرنیا با فراغت و زمان کافی باز هم درباره معماری و شهرسازی ایران و تجربیات و دیدگاههای او گپ بزنیم، این پیشنهاد منطقی را پذیرفتم؛ بدون آنکه تصور کنم وقایعی پیشبینینشده و چرخش روزگار باز بیش از چندماهی آن گفتوگو را ممکن نخواهد کرد. زمانی که برایم امکانپذیر شد که با او در سنخوزه، شمال کالیفرنیا، تماس بگیرم، ابتدا از طریق پرستار و سپس لیلی اعتصام دختر ایشان باخبر شدم که دکتر اعتصام دیگر در چنان شرایط سلامتی و حافظه دقیق نیست که بتواند درگیر گفتوگوهای بلند و ژرف در زمینههای فکری و حرفهای شود. مشخصا به من گفته شد او در بسیاری موارد توان کاملکردن یک جمله در زمینههای مورد علاقه و نیاز برای پژوهش من را ندارد و نمیتوان انتظار نتیجه مطلوب از گفتوگوی احتمالی آینده داشت. با این وجود، با همیاری و همدلی لیلیخانم (که خود معماری باتجربه هستند) و مهر و علاقهای که ایشان برای انجام گفتوگوی من با پدرشان ابراز کردند، بر آن شدیم که دیدار مجازی من با دکتر اعتصام را انجام دهیم؛ آزمون تجربهای که شاید به نتیجه مثبت، حتی اگر نه دلخواه، برسد.
با این نیت و توجه که هنگام مکالمه نباید به او فشاری برای فکرکردن و پاسخدادن به پرسشهای چالشبرانگیز داشته باشم، با برنامهریزی قبلی با خانم اعتصام و پرستار ایشان از نظر روز و حتی ساعت، از راه دور ولی تصویری با ایرج اعتصام، این مرد مهربان، فهیم و پر از دانش به گفتوگو نشستم. صحبت ما، هرچند گرم، لذتبخش و صمیمانه که همه و همه ناشی از شخصیت و خلقیات او بود اما پس از احوالپرسی و خوشوبشهای متعارف، نهچندان به معماری و شهرسازی بلکه درباره مقولههای گوناگون انجام شد. از همان ابتدا برایم آشکار شد که او، همانطوریکه پیشبینی شده بود، نمیتواند درگیر بحثهای اختصاصی حرفهای شود؛ پس به مقولههای کلیتری پرداختم اما با تمام سختی که دیدن آن مرد نازنین در آن شرایط فکری و جسمی داشت، بسیار شادمان شدم که از سیما، صدا و کلمات او بهراحتی میتوان دانست که او از دیدار و گفتوگو با یک همکار و دوست دیرین – از زبان خود او- خوشحال است و من، در مقام یک دانشجو و تحسینکننده -از زاویه دید خودم– از دیدار و گفتوگو با او. در یک کلام هیچ شک ندارم که هر دو ما ارزش گذاشتیم که زمانی دلپذیر در ساعاتی پس از نیمروز در چهارشنبهای از مرداد سال ۱۴۰۰ را با هم گذراندهایم.
هرچند حسرت بسیار داشتهام که من و دکتر اعتصام نتوانستیم گفتوگوی ناتمام خود را درباره گفتمانهایی که مدنظر من بود و او نیز از آنها استقبال کرده بود، به پایان برسانیم؛ اتفاقی که بار آن بیشتر بر دوش و ذهن من تکیه دارد که خوشخیالانه گمان برده بودم ایرج اعتصام سالهای بسیار دیگری را در سلامت کامل و تداوم زندگانی پربار خواهد گذراند. با این وجود خوشحالم که توانستم بار دیگر سیمای مهربان او را ببینم و صدای گرم او را بشنوم. انسانی که در جایگاه آموزگاری محبوب، در یک بازه بیش از 60 سال، گروههای گوناگون دانشجویان را از دانش خود بهرهمند کرده، استادی شناختهشده که هم در ایران و هم در آن سوی مرزهای آن به دفعات تدریس و سخنرانی کرده، معماری که طرحها و بناهای ارزشمندی خلق کرده و والاتر از همه این دستاوردها، یک انسان دانشمحور و بافکر است. بیگزافه افتخاری است برایم که بخت یارم بوده که با چنین فردی آشنایی، چندین بار گفتوگو و حتی در آن زمان اندک، رابطهای گرم و پربار داشته باشم.
مایلم این یادبود را با بیان یک حس شخصی به پایان برسانم: در آخرین گفتوگویمان که در آمریکا شکل گرفت، دکتر اعتصام چندین بار اشاره کرد به آشنایی نزدیک با من، ارتباطات قبلی و گفتوگوهایی که در زمینه معماری و شهرسازی با یکدیگر داشتیم. آشکارا میشد دریافت که من را به خوبی میشناسد و به یاد دارد. حتی زمانی که روزهایی پیش از تاریخ گفتوگو، خانم لیلی اعتصام و پرستار دکتر اعتصام پرسشهایی را که من ارسال کرده بودم تا زمان گفتوگو آمادگی ذهنی برای پاسخگوی داشته باشد برای او خوانده بودند، او واکنش نشان داده بود که: «من قبلا اینها رو به او (علی کیافر) جواب دادهام». با این وجود او آماده گفتوگو با من بود و مشتاقانه روز قرارمان، راجع به ساعت آن پرسیده بود. هنگام گفتوگو برایم جای شک نبود که با وجود مشکلات سلامتی و نقصان حافظه، دکتر اعتصام هنوز در 91سالگی علاقهمند و آماده به گفتوگو درباره زندگی و کارهایش است. حتی در پایان، پرشور از من تشکر کرد و خواست با او باز در تماس باشم تا گفتوگوهای بیشتری داشته باشیم. با وجود این حس و این تجربه، لبخندی بر لبانم آمد هنگامی که با خانم لیلی اعتصام تماس گرفتم تا برای هماهنگی و بهوجودآوردن امکان گفتوگو با پدرشان تشکر کنم، از او شنیدم که پس از پایان دیدار مجازی و گفتوگو با من، دکتر اعتصام رو به سوی دختر و پرستارشان که در تمام مدت در طول گفتوگو حضور داشتند، کرده و پرسیده بود: «این آقایی که من باهاش حرف میزدم کی بود؟».
در آرامش ابدی باشید استاد اعتصام! من که میدانم شما که هستید و که بودید! همانگونه که اکنون، در آینده نیز فراموش نخواهم کرد که در زندگی، در شش دهه آموزش بسیار بسیار دانشجوی معماری و در حرفه برای معماری ایران چه کردید، در ارتباطهایتان با من چهها گفتید و چه دریچههایی را گشودید. و نیز فروتنانه خدمتتان میگویم که نکتهای که بر من تأثیر خاص گذاشته است، دیدگاههای مثبت و خاطرههای خوب شاگردانتان از آموزشها و راهنماییهای شما در گفتمان معماری است. از کسانی که امروز در سالهای 70 و حتی 80 زندگی خود هستند و بیش از نیمقرن پیش محضر تدریستان را درک کرده بودند –بهویژه درس تاریخ هنر– گرفته تا نسلی که 30سالگی زندگی را تجربه میکند و در دورانی نزدیک دانشجوی شما بوده است، به یاد ندارم حتی یک نفر از بیش از 20 نفری که از آنان درباره شما پرسیدهام، به جنبههای کارساز و آگاهیدهنده آموزش شما و رابطه سازنده و پابرجای استاد-شاگردی اشارهای نداشته باشد. نمیدانم کدامین زندگی را میتوان یافت که پربارتر از این باشد.
انتهای پیام