خرید تور نوروزی

وضعیت شکنجه در زندان‌های شاه

بخشی از مصاحبه مهدی خانبابا تهرانی (۱۳۱۳-) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد با موضوع «وضعیت شکنجه در زندان‌های شاه» در کانال تلگرامی تاریخ شفاهی منتشر شده است که در پی می‌آید:

سوال- اگر می‌شود وضع زندان‌ها را بعد از ۲۸ مرداد شرح بدهید و نوع رفتاری که با زندانی‌ها می‌شد که بعد مقایسه کنیم با سال‌های اخیر رژیم شاه…

جواب- البته این دوره که با هیچ دوره تاریخ بشریت قابل مقایسه نیست آنچه که در آن داریم زندگی می‌کنیم. ولی آن دوره شکنجه اصلاً متداول نبود توی دستگاه اداری ایران.

دوره‌ای که من رفتم زندان چندروز بعد از ۲۸ مرداد بود. دوره مصدق و  که هیچ خبری از شکنجه نبود. … بعد از ۲۸ مرداد هم در زندان باغشاه که در واقع یکی از بازداشتگاه‌ها بود و سرلشگر [فرهاد] دادستان فرماندار نظامی اول بود آنجا هم شکنجه‌ای نبود… کتک ممکن بود مثلاً سربازان می‌گرفتند و با قنداق تفنگ و اینها می‌زدند از توی تظاهرات و…

سوال- [در مورد] عباسی که می‌گفتید شکنجه می‌دادند…

جواب- آهان به آنجا می‌رسم من. من الان از آغاز ۲۸ مرداد هستم که اصلاً سیستم شکنجه چه‌جوری متداول شد و چگونه پایه گرفت. در دوره اول حکومت نظامی شلاق باب شد توی همان شهربانی موقت. می‌آوردند می‌خواباندند شلاق یک چندتایی می‌زدند و این‌ها. تا بعدها [تیمور] بختیار آمد سر کار.

در آن‌موقع  اینها بازجوی مجرب و تیپ اطلاعاتی و سیاسی نداشتند و تنها بخشی که بود رکن دو [ارتش] بود. اینها کادرهای رکن دو را آوردند مثلا سروان سیاحت‌گر، سرهنگ زیبایی، اصغر زمانی، سرهنگ عمید که بعداً کشته شد و پورخمامی و سالاری که او هم گویا مرد، کشتندش یا تیرباران شد یا زندان است.

در آنجا شکنجه آغاز شد. یعنی وقتی زندان زرهی که یک زندان ارتشی بود، خیلی زندان مخروبه‌ای هم بود اصلاً زندان نبود، و چند حمام مخروبه داشت آنجا که وقتی شما را بازداشت می‌کردند و می‌بردند توی همان حمام‌ها، توی زندان هم نمی‌آوردند شب‌ها هم توی راهرو جلوی در آن زندان می‌خواباندند و روزها می‌بردند برای بازجویی. در آنجا شکنجه آغاز شده بود، انواع و اقسام شکنجه‌ای که من آنجا دیدم و چندتایش را خودم چشیدم عبارت از شلاق بود، و دستبند قپانی  – که یک دستبند آهنی می‌زدند، دست‌ها را از پشت می‌آوردند بعد این را تنگ می‌کردند این‌قدر که جناق سینه شما بیاید بیرون. بعد هم به آن وزنه آویزان می‌کردند که خیلی دردناک است – یا بعد مثلاً بی‌خوابی می‌دادند.

در واقع شکنجه را آنجا زمانی، سیاحتگر و زیبایی و سالاری و عمید و سرگرد لیقوانی اینها بنا کردند و از دو نفر آدم‌هایی که هم دستیارشان بودند و این‌کار را می‌کردند یکی گروهبان ساقی بود که الان زندان است که دوره [پس از انقلاب ۵۷] به سه سال محکوم شد. یکی همین آدمخواری که به نام حسینی شکنجه‌گر معروف که اسمش شعبانی است. گروهبان شعبانی یک آدم واقعاً بی‌مغز و ساده و دهاتی مال طرف‌های آذربایجان و آن‌ورها بود…

شکنجه یعنی در آن زمان سنگش گذاشته شد از سال‌های ۳۲-۳۳ و اینها در شکنجه هم تجربه پیدا کردند در همان زندان. مثلاً توی آن حمام آن‌موقعی که من بودم همین شاهرخ مسکوب نویسنده معروف، من و او با هم بودیم توی یک سلول. یا مهندس صیادنژاد آنجا بودند. مهندس عباس فرقانی، آبکناری اینها کسانی بودند که گرفته بودند از کادرهای حزب توده آنجا شکنجه می‌شدند.

در آن‌موقع اینها تجربه شکنجه نداشتند هجوم می‌کردند کتک می‌زدند و گاهی موقع هم ضربه قنداقه‌ی تفنگ می‌خورد به مغز و خونریزی مغزی و باعث کشتن می‌شد. مثلاً قتل وارطان سالاخانیان و محمود کوچک شوشتری که اسطوره‌های سازمان جوانان حزب توده شده بودند این‌چنین اتفاق افتاد. یعنی در اثر بی‌تجربگی شکنجه‌گران. به اینها حمله کرده بودند، به اینها لگد و فلان و با قنداق تفنگ تو سر اینها زده بودند که اینها را توی همان حمام خونین و مالین انداختند بودند. صبح که اینها می‌آیند در را باز می‌کنند وارطان در واقع در اثر خونریزی مرده بوده و محمود هم بیهوش افتاده بوده. که او هم بعد از ۳-۴ ساعت خونریزی مغزی کرده او هم می‌میرد که اینها را می‌برند توی رودخانه جاجرود می‌اندازند. این اولین قتل‌هایی بود که بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و به صورت حماسی [نقل شد].

… یا همین مثلاً [شاهرخ] مسکوب را خیلی شدیداً شکنجه کردند و خیلی هم مقاوم بود، و مهندس فرقانی آبکناری که حتی دستش را شکسته بودند. طوری دستبند به او زده بودند، یک آدم ضعیفی بود. گفته بود بابا می‌شکند، بعد شکسته بود و خونسردی‌اش را حفظ کرده بود همان لحظه به آن سروان زمانی گفت دیدی گفتم می‌شکند. یا محسن علوی را شدیداً شکنجه دادند یکی از معلمین ریاضیات بود در دبیرستان البرز که از کادرهای حزب توده بود. او را طوری شکنجه کردند که دستش شکست و چرک کرد و بعدها یک دستش را قطع کردند چون فاسد شده بود.

بخشی از مصاحبه مهدی خانبابا تهرانی (۱۳۱۳-) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار چهارم

‌مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی

تاریخ مصاحبه: ۱۱ اسفند ۱۳۶۱

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا