چشمانداز نظام اسلامی از نگاه یک نظریهپرداز اسلام سیاسی
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، با اشاره به یادداشت سال گذشتهی خود دربارهی اظهاراتی از رحیم پور ازغدی نوشت:
آنچه امروز از اوضاع جامعه چه در هیبت جمعیت جوان معترض و همان اندازه جمع خاکستری به ظاهر خاموش و ایضن تنظیم رابطه حاکمیت با جامعه منتقد و معترض و مخالف با هر کمیت و کیفیت شاهد هستیم، ناظر بر یادداشتی است که از نگارنده با همین عنوان (چشم انداز نظام اسلامی …) در روزنامه اعتماد ۱۹ آبان ۱۴۰۰ و همزمان چند سایت دیگر منتشر شد. برای تتمه نسل من نوعی بجامانده از انقلاب ۵۷ که شوربختانه یا خوشبختانه هنوز مانده و به تعبیر شاملو نوبت خویش را نظاره می کند، تنها کار ممکن قلمی کردن دغدغه ها و رنج هایی است که به زعم هدایت چون خوره ای جسم و جان را می خورد.
****
در خوشبینانهترین فرض، احتمالاً تا یک دهه دیگر، هم نسلی که انقلاب کرد و هم نسلی که تجربه زیست در دو رژیم شاهنشاهی و اسلامی در خاطرش مانده، به پایان مسیر زندگیاش میرسد و بهکلی منقرض خواهد شد و بهاینترتیب حافظه جمعی نسل آینده برای قضاوت آنچه حکومت اسلامی داعیه آن را داشته و البته به همان اندازه، شنیدههای دستاول درباره حکومت شاهنشاهی پاک خواهد شد. آنچه اما از حافظه تاریخی پاک نخواهد شد، تجربه زیست در دوران پیشا و پسا انقلاب است که نشانههای آن به هر طریق ممکن حفظ خواهد شد.
آنچه اکنون شاهد هستیم از نسلی حکایت دارد که برای گذار از وضع موجود و اتخاذ راهحلهای برونرفت در حال تکاپو است. آنها که هم در متن حاکمیت و هم در حاشیه هستند، همچنین در تقابل با وضع موجود، جامعه را بهطور واقعی میبینند و تحلیل میکنند، بهرغم نگرانیها و هشدارها، اما به تلویح و تأکید بر این جهتگیری اجماع دارند. آقای حسن رحیم پورازغدی بهنوعی فرآیند این وضعیت را تا تبدیلِ نظام دینی به نظامِ ضددینی چنین پیشبینی و ارزیابی میکند: «ممکن است همین جمهوری اسلامی با همین ولایتفقیه با همین قانون اساسی باشد؛ اما ۲۰ سال دیگر یک نظام بیدین و ضد دین باشد. قانون اساسی آن را هم عوض نکند، یک ولیفقیه دیگر بیاید اما بشود حکومت بنیامیه و بنیعباس یا خوارج یا کلیسای قرونوسطی».
این ارزیابی و فرآیندسازی را میشود بهنوعی واقعبینانهتر و سرراستتر از طریق نگاه به حاکمیت دینی و تغییر ماهیت نظام اسلامی به سمت جامعه و تأثیر ناگزیر و اجتنابپذیر آن بر حاکمیتی که قرار است به هر قیمت و وسیله خود را حفظ کند، تغییر داد. این چشمانداز با هر ملاک و معیار و برداشتی از وضع موجود و گذشته، ناظر بر واقعیتی است که نشانههای آن را نه امروز که بیش از یک دهه است که مسئولان نظام و اتاقهای فکر آن، در ابراز نگرانی از روحیه انفعال دینی تا دینگریزی و بعضاً دینستیزی مورد تأکید قرار میدهند. آنچه رحیم پورازغدی اشاره میکند بی کموکاست ناشی از تجارب و مطالعات میدانی در برخورد با جامعهای است که واقعیت وجودیاش برخلاف آنچه سیستم پروپاگاندای رسانهای سعی در القای دینی بودن آن دارد، بهسرعت برق و باد در حال عبور است.
آنچه از درک و واکنشهای دفعی و تدافعی در خنثی کردن این روند میتوان اشاره کرد، صرف هزینههای کلان برای توسعه و فربه کردن نهادهای دینی و به همان اندازه، رویکرد اراده گرایانه برای تدوین و اعمال سیاستهای کلان ازجمله تسلط تمام و کمال بر فردیت و روح جمعی جامعه است.
به این شیوههای تدافعی افزون کنید هزینههایی را که بهطور تصاعدی به سیستم رسانهای و در رأس آن، «رسانه ملی» تزریق و به همان اندازه غیرمستقیم منابع موازی را موظف به امدادهای مالی به آن میکند. آنچه باید مورد تأکید و اشاره قرار داد رابطه معکوس شیوههای تدافعی موجود با نتایج و خروجی آن است. در نظر داشته باشیم خطر دینگریزی در جامعهای در حال وقوع است که از ابتدا فلسفه وجودی خود را پاسداری از کیان اسلام و تشیع میدانست. در تقابل با نظامی که مدعی بود در تمام طول حیات، هدف استراتژیکش نابودی اسلام و استحالهاش در فرهنگ غربی است. آنچه اما توجیهپذیر نیست اینکه بهرغم همه ادعاهایی که پیشازاین در خصوص اراده و هدفگذاری نظام شاهنشاهی برای نابودی دین داشتیم، اما در واقعیت امر پایههای دینی و حتی اخلاقی مردم نهتنها سست نشد که با همان دغدغهها موفق به ساقط کردن نظام پیشین شدند. در مقایسه با نظامی که وظیفه خود را نهتنها حفظ آن باورها و مصونسازی از هر ابتلا که بسط و توسعه جهانی آن میدانست، اما در عمل با نتایجی مواجه شد که به ادعای بسیاری، شاه برای تحقق آن از هیچ تلاش فرهنگی و مادی فرونگذاشته بود. آنچه آقای رحیم پورازغدی ابراز میدارد، میتواند ناظر بر رویکرد پراگماتیستی و البته ناگزیرانه نظامی باشد که به تعبیری موجودیت خود را، بهطریقاولی و اوجب واجبات متصور است.
با چنین نگاهی به موجودیت نظام اسلامی، همچنان که ارزیابی ایشان به آینده بر حفظ آن خوشبین است، به تلویح استحاله آن را نهتنها به بنیعباس و بنیامیه حتی میتواند به یک نظام عرفی و صرفاً با یدک کشیدن عنوان اسلامی پیشبینی کند. این آیندهنگری همچنان و به تلویح میتواند ناظر بر تحقق این قاعده باشد که همانگونه که از دل حاکمیتهای سکولار و لائیک فرزندان ایدئولوژیک متولد میشوند، بازتاب و بازخورد حاکمیتهای ایدئولوژیک فرزندان و نسل و حاکمیت لائیک و سکولار است.
انتهای پیام
سلام – منهم مانند شما از تتمه نسلی هستم که هر دو رژیم را تجربه کرده ام – مانند آفتاب یرایم روشن است که دین به منزلگاه اصلی خودش یعنی قلب معتقدان آن بر خواهد گشت – چقدر مایلم که اینکار با احترام و حفظ حرمت دین انجام شود و نه آنکه مجبور به آن گردد. – ایکاش حاکمیت سیاسی این مهم را درک کند و دین را به نقطه بی حرمتی نرساند که همگان آسیب خواهند دید. امیدوارم خودِ حاکمیت آستین بالا بزند و دین را با احترام به جایگاهش هدایت کند و جامعه را به سیاست بسپارد – چون چنین شود, هم گره از بی اعتقادیها گشوده خواهد شد و هم جامعه و سیاست به سرمنزل مقصود خواهد رسید- آمین…
البته که مصداق صحبت شما مثل جسارتا شتر در خواب بیند پنبه دانه
چراکه اگر بنا حکومت به نجات و الویت دین اسلام بود و نه صرفا قدرت طلبی ما و شما الان در این نقطه از تاریخ که نقطه گذار حکومتی نبودیم