خرید تور نوروزی

فرماندهان سپاه و ارتش از اشتباهات و خاطرات جنگ گفتند

امیر سیدتراب ذاکری:‌ من یکی از کسانی بودم که غرضی اخمو را وادار کردم تا به تهران بیاید و مجلس برود و بگوید که قرار است عراق به ما حمله کند. ایشان هم قبول کرد. رفت و برگشت و گفت اطلاع دادم اما آن‌ها پاسخ دادند برو دنبال کارت، ما شاخ آمریکا را شکاندیم، عراق سگ کی باشد؟ سردار مهدی کیانی: اولا این جنگ بی‌فرمانده نبود، فرمانده داشت، فرمانده عاقل و مدبری هم داشت، آقای هاشمی رفسنجانی که البته ما بعدها فهمیدیم ایشان از ما پخته‌تر است. سرهنگ سید محمدعلی شریف‌النسب:‌ ارتش در حکم یک قهرمان شنا و نجات‌غریقی بود که دست‌وپایش را بستند و گفتند حالا شنا کن و غرق‌شدگان را نجات بده. در کودتای نقاب، فرمانده لشکر 92 زرهی زندانی شد. 35 نفر از بهترین خلبانان ارتش اعدام شدند و بخشی‌شان هم زندانی شدند. 10،‌12 نفر از فرماندهان کلاه‌سبزها اعدام شدند.

جنگ و صلح، ویژه‌برنامه بنیاد باران بمناسبت گرامیداشت سی‌وششمین سالگرد هفته دفاع مقدس، با سخنرانی سردار مهدی کیانی، نخستین فرمانده سپاه آبادان، امیر سیدتراب ذاکری، مسئول اطلاعات جبهه‌های جنوب و سرهنگ سید محمدعلی شریف‌النسب، فرمانده نیروهای مدافع خرمشهر، برگزار شد.

  • سید محمدعلی شریف‌النسب: در زمان شروع جنگ، فرمانده لشکر جنوب زندان بود

به گزارش انصاف نیوز به نقل از پایگاه تحلیلی بنیاد باران، در ابتدای این برنامه شریف‌النسب به ذکر وقایع ابتدای جنگ پرداخت و گفت: من یک هفته پیش از آغاز جنگ در منطقه جنوب حضور داشتم و قرار بود با شهید چمران ستاد جنگ‌های نامنظم را راه‌اندازی کنیم. دلیل انتخاب من هم به سابقه تدریس این دروس که در شیراز برگزار می‌شد، بازمی‌گردد.

وی ادامه داد: وقتی وارد اهواز شدم، به اتفاق آقای شمعخانی و مهندس غرضی رفتیم تا در بین اقشار مختلف مثلا عشایر، نیروهای وفادار به انقلاب را شناسایی کنیم تا بتوانیم در مقابل حمله‌های احتمالی عراق یک پرده پوششی داشته باشیم. در همین اثنا بود که خبر بمباران شهر به گوش ما رسید. رفتم اتاق جنگ و دیدم اضطراب زیادی وجود دارد. به جناب ملک‌نژاد گفتم چه خبر است؟ گفتند عراق حمله کرده است و برخی از فرماندهان ما در زندان‌اند. گفتم باید خودمان کار را شروع کنیم، نمی‌توان معطل شد.

  • مهدی کیانی:‌ جنگ قبل از جنگ داشتیم

پس از بخش اول صحبت‌های شریف‌النسب، سردار مهدی کیانی از خاطرات روزهای اول جنگ گفت و تصریح کرد: ما جنگ قبل از جنگ داشتیم. گرچه اصطلاحا جنگ در 31 شهریور شروع شد، اما مدت‌ها پیش از آن، جنوب ملتهب بود. بعد از پیروزی انقلاب اتفاقات صعوبانه‌ای در جنوب رخ می‌داد که ریشه بیرونی داشت و معلوم بود عراق مشخصا برای آبادان و خرمشهر، نقشه‌ها دارد و جزء ‌اهداف اصلی‌اش است.

  • سیدتراب ذاکری:‌ به غرضی گفتند برو دنبال کارت، ما شاخ آمریکا را شکاندیم، عراق سگ کی باشد؟

پس از توضیحات مختصر سردار کیانی، نوبت امیر ذاکری بود تا از ابتدای جنگ بگوید. وی در این‌باره گفت: من از سال 1349 در خوزستان درباره عراق کار می‌کردم. بعد از قرارداد الجزیره ما گزارش‌های متعددی داشتیم که عراق دارد ارتش خود را تقویت می‌کند. چون عراق درواقع در این قرارداد تحقیر شده بود. آن‌ها مدعی بودند نیمه شرقی اروندرود متعلق به عراق است. به همین دلیل وقتی خبرنگار تلویزیون عراق پس از امضای قرارداد 1975 از صدام پرسیده بود چرا این قرارداد را امضا کردید؟ صدام پاسخ داده بود که یک اقدام شجاعانه بود در مقابل تجزیه وطن.

او افزود: ما از همان زمان در جریان روند تقویت ارتش عراق از طریق قراردادها و خریدهای تسلیحاتی با کشورهای مختلف از جمله اتحادیه جماهیر شوروی سابق بودیم. اما چون اصل بر حسن همجواری بود، کاری هم نمی‌توانستیم بکنیم. چون هر کشوری می‌تواند ارتش خود را تقویت کند و به کسی مربوط نیست. اما مشخص بود که صدام برنامه‌هایی در سر دارد. ما همه این‌ها را گزارش داده بودیم.

ذاکری با اشاره به تحرکات عراق، ادامه داد:‌ من مدتی جنوب نبودم تا اینکه دوباره به‌عنوان فرمانده یگان اطلاعاتی منطقه جنوب، به این منطقه بازگشتم. بعد از انقلاب بود. وقتی برگشتم به منطقه، متوجه شدم ارتش عراق کاملا فعال شده است. من یکی از کسانی بودم که غرضی اخمو را وادار کردم تا به تهران بیاید و مجلس برود و بگوید که قرار است عراق به ما حمله کند. ایشان هم قبول کرد. رفت و برگشت و گفت اطلاع دادم اما آن‌ها پاسخ دادند برو دنبال کارت، ما شاخ آمریکا را شکاندیم، عراق سگ کی باشد؟ من باز پافشاری کردم. به حجت‌الاسلام کاملان که آن زمان رییس انجمن اسلامی لشکر ۹۲ زرهی بود، داستان غرضی را گفتم. همه اطلاعات را مکتوب به ایشان تقدیم کردم. ایشان هم رساندند خدمت امام. جواب هم آمد، ولی دیر، که من زیر آن نوشتم نوشدارو پس از مرگ سهراب.

وی با تاسف اضافه کرد:‌ من 26/1/59 یعنی پنج‌ ماه و نیم قبل از شروع جنگ، گفتم خطوط پدافندی در مقابل هجوم ارتش عراق فعال شود. اما ظهیرنژاد حتی در 25/6/59 در میدان صبحگاه لویزان، ستاد نیروی زمینی ارتش، گفته بود به این افسران اطلاعاتی احمق بگویید این همه شلوغ نکنند، عراق غلط می‌کند به ما حمله کند. حالا از ما سوال می‌شود مگر شما نمی‌دانستید که عراق حمله می‌کند؟ بله، می‌دانستیم، اما دیگر باید چه کار می‌کردیم؟ من یک عنصر ستادی و اطلاعاتی هستم. وظیفه ما فقط اطلاع دادن و گزارش دادن است. تصمیمات جای دیگری گرفته می‌شود.

مسئول اطلاعات جبهه‌های جنوب با ذکر خاطره‌ای در پاسگاه کوشک، گفت:‌ دشمن یک‌شبه تصمیم نمی‌گیرد که حمله کند. لااقل یک هفته طول می‌کشد تا نیروها و ادوات‌شان را جابجا کند. من در همان تاریخ 25/6/59، یک روز قبل از آنکه صدام قرارداد الجزیره را پاره کند، با آقای غرضی رفتیم پاسگاه کوشک. همه چیز را دید. گفت ذاکری این‌ها برای چه آمدند اینجا؟ گفتم پس در مجلس چه گفتی؟ خودت هم باور نداشتی؟‌ گفت بیش از 200 تانک است. گفتم بله، خیلی بیشتر است. گفت برای چه جمع شده‌اند؟ گفتم همین پاسگاه کوشک که ما ایستادیم، برای عراق است. سه کیلومتر در خاک عراق است. طبق قرارداد 1975 باید بر اساس قرارداد 1913 این مناطق را به عراق واگذار می‌کردیم که نکردیم. گفت خب بیاییند این مناطق را به آن‌ها واگذار می‌کنیم. گفتم الان دیگر دیر شده است.

  • سردار کیانی:‌ ‌ تعابیری مانند «جنگ با کل دنیا»‌ غلو است

در ادامه برنامه مهدی کیانی با اشاره به برخی اغراق‌های صورت گرفته درباره جنگ تحمیلی گفت:‌ تعابیری مانند «جنگ با کل دنیا» یا «جنگ با ارتش تا دندان مسلح عراق»‌ غلو است. ما باید ببینیم دو طرف جنگ،‌ واقعا چه توانی داشتند. نه آن طرف تا دندان مسلح بودند و نه این سو، دست خالی. ارتش بود، سپاه بود و نیروهای مردمی هم بودند و اتفاقا باید قبول کنیم اصل جنگ بر دوش همین نیروهای مردمی بود. جنگ ما یک جنگ مردمی بود.

نخستین فرمانده سپاه آبادان با تشریح دلایل این گفته خود، اظهار داشت: تکلیف ارتش که روشن بود. خیلی از نیروهایش تصفیه شده بودند و همانطور که سرهنگ شریف‌النسب گفتند، فرمانده‌اش هم در زمان شروع جنگ در زندان بود. ما هم که سپاهی بودیم، تازه وارد فعالیت‌های نظامی شده بودیم و تنها خرده‌آموزش‌هایی قبل انقلاب و بعد انقلاب دیده بودیم و فقط به تبعیت از فرمان امام آمده بودیم که بجنگیم. اگر چیزی هم بلد بودیم، بواسطه آموزش‌های نیروهای کاربلدی مثل جناب سرهنگ شریف‌النسب بود. واقعا خدا ایشان را حفظ کند. ایشان راه می‌رفت، آموزش می‌داد. جفاکاری است که ما فقط دنبال تجلیل از شهدا باشیم. امثال آقای شریف‌النسب خدمات ويژه‌ای داشتند.

وی افزود: در مجموع نه ما خیلی بلد بودیم و نه ارتش در زمان جنگ و بعد از انقلاب خیلی کامل بود. لذا مردم جنگ را پیش بردند. تحلیل نهاد مردم در جنگ خیلی جدی گرفته نشده است. وقتی می‌گویم مردم، همه آحاد و اقشار مردم مدنظرم است. از کسانیکه نمازشب‌شان هم ترک نمی‌شد تا کسانیکه با اعتقادات ملی و به انگیزه دفاع از خاک کشور، به جنگ آمده بودند. البته باید اذعان داشت آن‌هایی که با انگیزه‌های دینی و به قصد پاسخ به دعوت امام (ره)‌ آمده بودند، بیشتر بودند.

کیانی درباره توان ارتش عراق نیز گفت:‌ نیروی عراق هم در حدی نبود که بتواند پیروز جنگ باشد. ما این موضوعات را آسیب‌شناسی نکردیم. هنوز نمی‌دانیم چرا عراق در آن تاریخ حمله کرد. عقبه فکری عراق برای حمله به ایران چه بود؟ آیا منبعث از یک جسارت و بی‌باکی غیرعقلانی بود یا بر اساس محاسباتی خاص،‌ این حمله صورت گرفت؟

او شروع جنگ را پیش‌بینی شده دانست و افزود: من با اطلاعات آن زمان هم می‌گویم که حمله عراق در پیش‌بینی‌های ما بود. البته نه با آن جزییاتی که امیر ذاکری گفتند و می‌دانستند. من اصلا با همین ماموریت به آبادان رفتم. قبل از انقلاب بواسطه فعالیت در گروه منصورون با شهید جهان‌آرا آشنا شدم و بعد از انقلاب بخاطر تحرکات منطقه و اتفاقات مربوط به خلق عرب، از سوی شهید جهان‌آرا دعوت شدم تا سپاه آبادان را فعال کنم. یادم هست روزهای دوشنبه در استانداری آقای غرضی با نهادهای انقلابی جلسه داشت.

کیانی درخصوص دلیل انتخاب سیدمحمد غرضی اظهار داشت:‌ آقای غرضی سرآمد استانداران دولت بود که با انتخاب شخص امام (ره)‌ به این سمت منصوب شده بود. هم بخاطر سوابق خودش که فردی انقلابی، چریک و سیاسی و مبارز بود و هم بخاطر اهمیت خوزستان.

وی ادامه داد:‌ ما در مان جلسه‌های دوشنبه، بارها به آقای غرضی تاکید می‌کردیم که عراق در حال تجهیز و تدارک برای یک حمله است. ما می‌دانستیم که آن‌ها هم برای شناسایی و هم برای تحریک نیروهای خلق عرب به خوزستان رفت‌وآمد دارند. من هم چون دست‌به‌قلم بودم، مرتب گزارش می‌دادم به فرمانده سپاه خوزستان، آقای شمعخانی. ایشان هم گزارش‌ها را منعکس می‌کردند، اما همانطور که امیر ذاکری گفتند، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.

کیانی در تحلیل بي‌تفاوتی مسئولان تصمیم‌گیر مرکز، تصریح کرد: مشکل از ذهنیتی بود که به غلط در بین مسئولان و فرماندهان ارتشی و سپاهی شکل گرفته بود. در میان فرماندهان و مسئولان انقلابی، همان ذهنیتی بود که امیر ذاکری گفتند. ما آمریکا را شکست دادیم، عراق که چیزی نیست. در میان فرماندهان ارتشی هم این ذهنیت بود که ما ژاندارم منطقه‌ایم و عراق جرات تعرض به ما را ندارد. به همین دلیل گزارش‌ها و هشدارهای ما درباره تحرکات عراق فایده‌ای نداشت. تا اینکه جنگ شروع شد و انگار همه را بیدار کرد.

  • سرهنگ شریف النسب: ارتش در زمان شاه هم ارتش خداپرستی بود، ارتش عرق‌خورها نبود

در ادامه این برنامه سید محمدعلی شریف‌النسب، به تشریح بخش دیگری از نظرات خود درباره ماهیت ارتش جمهوری اسلامی ایران پرداخت و گفت:‌ شبکه نظامیان وفادار به حضرت امام (ره) از همان آغاز انقلاب در مقابله با نفوذ بهاییت در ارتش شاهنشاهی شکل گرفت. بهاییان با اشتیاق در دست گرفتن مناصب کلیدی ارتش به ارتش می‌آمدند و ما در مقابل آنان بودیم. مثلا همان زمان وقتی در دانشکده نظامی بودیم، می گفتند سال‌اولی‌ها حق ندارند ماه رمضان روزه بگیرند، اما اغلب بچه‌های یگان سال‌اولی هم روزه گرفته بودند. یکی از آن‌ها اقارب‌پرست بود که در زمان جنگ جانشین لشکر 92 زرهی بود. یا یادم هست یکی از فرماندهان‌مان 20 هزار تومان درخواست وام کرده بود و وقتی افسر مالی فهمیده بود، گفته بود چرا درخواست وام کردید، من از تنخواه به شما می‌دادم. فرمانده ما گفته بود این تنخواه دست شما امانت است و اگر کسی غیر از تو این حرف را زده بود، برایش تنبیهی درنظر می‌گرفتم. فرماندهان ما در همان زمان شاه نیز اهل پرداخت خمس و زکات بودند. اذان که می‌گفتند، جانماز پهن می‌کردند. ارتش در زمان شاه هم ارتش خداپرستی بود، ارتش عرق‌خورها نبود. شاید معدودی از فرماندهان تقیدی نداشتند، اما خیلی از فرماندهان و اکثر بدنه ارتش همراه با اسلام و انقلاب بود.

شریف‌النسب ادامه داد: نباید ارتش را دست‌کم می‌گرفتیم. ما سال‌های 54 و 55 جزء قدرتمندترین ارتش‌های دنیا و منطقه بودیم. اکثر نیروها در آمریکا دوره‌های تخصصی دیده بودند و جزء شاگرد ممتازهای دانشگاه‌های جنگ آمریکا بودند. به همین دلیل آمریکا خیلی روی ارتش ما حساب باز می‌کرد، مثلا برای ترساندن برخی از کشورهای منطقه. بعد انقلاب هم این قدرت امام (ره) بود توانست با کار فرهنگی ارتش را دنبال خود بیاورد. به‌طوریکه وقتی به برخی از فرماندهان ما پیشنهاد می‌شد که بیایید بروید، خیلی از تیمسارها رفتند، پاسخ می‌دادند پسر فاطمه آمده است، ما باید خدمت کنیم.

فرمانده نیروهای مدافع خرمشهر با اشاره به توان ارتش تصریح کرد:‌ ارتش در حکم یک قهرمان شنا و نجات‌غریقی بود که دست‌وپایش را بستند و گفتند حالا شنا کن و غرق‌شدگان را نجات بده. در کودتای نقاب، فرمانده لشکر 92 زرهی زندانی شد. 35 نفر از بهترین خلبانان ارتش اعدام شدند و بخشی‌شان هم زندانی شدند. 10،‌12 نفر از فرماندهان کلاه‌سبزها اعدام شدند.

شریف‌النسب درباره وظیفه کلاه‌سبزها گفت:‌کلاه‌سبزها در هر ارتشی عکس‌العمل سریع نظام هستند که باید در کمترین زمان ممکن با تجهیزات کامل، تیربار، آرپی‌جی و…خود را به مرزها برسانند. حالا وقتی فرماندهان این نیرو اعدام شدند، چه کار می‌توان کرد؟‌ همین مشکل در مورد خلبانان زبده ارتش هم بود. تا جایی که خلبانانی که زندان بودند به بازپرس خود گفته بودند ما می‌دانیم و می‌توانیم چگونه باید موشک‌های عراق را زد. بازپرس گفته بود اگر آزادتان کردیم و رفتید، چه؟ آن‌ها گفته بودند خانواده ما همین‌جا می‌مانند. همین هم شده بود. وقتی آزاد شدند، توانستند بخشی از توان نیروی هوایی ارتش عراق را مختل کنند.

وی ضربات مختلفی که به ارتش وارد شد را غیرطبیعی تلقی کرد و تاکید کرد:‌ امام (ره)‌ از پیش از انقلاب رابطه خوبی با ارتش داشت. برخی از چپ‌های آن زمان در نجف خدمت امام (ره) رسیده بودند و گفته بودند که باید ارتش را با یک جنگ مسلحانه، از بین برد. اما امام (ره)‌ به شدت مخالفت کرده بودند و گفته بودند ما اعتقادی به نابودی ارتش نداریم. اما معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد که همین‌ها بعد انقلاب در بدبین کردن برخی سران نظام به ارتش موفق می‌شوند.

به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی بنیاد باران،‌ در ادامه برنامه، بخش‌هایی از یک فیلم مستند که درباره فتح خرمشهر بود و در زمان جنگ تهیه شده بود ، پخش شد که در آن شریف‌النسب سخنرانی می‌کرد و از جزییات اتفاقاتی می‌گفت که همان زمان در خرمشهر پیش آمده بود.

  • امیر سیدتراب ذاکری: لشکر 92 اهواز با 50درصد توانش مقاومت می‌کرد

امیر ذاکری در بخش دوم صحبت‌هایش به توان ارتش در زمان شروع جنگ تحمیلی پرداخت و گفت: ما نباید توقع‌مان از ارتش در 31/6/59 همان توقعی باشد که از ارتش قبل انقلاب داشتیم. توقع‌ها در حد یک ارتش با صلابت بود، اما در واقع روحیه ارتش کاملا تخریب شده بود. به روایتی 12 هزارنفر و به روایت دیگری 17 هزارنفر بعد از انقلاب از ارتش رفتند، تصفیه شدند، کشته شدند و یا زندانی شدند و یا درخواست کردند به ژاندارمری بروند. چون بعد انقلاب گفتند هرکس،‌ هرجا بخواهد می‌تواند منتقل شود.

وی افزود: لشکر 92 زرهی که یکی از مدافعان خوزستان بود، 50 درصد استعداد سازمانی‌اش را از دست داده بود. مثلا یک تانک چهارتا خدمه دارد. حتی اگر یک نفر هم نباشد، تانک نمی‌تواند حرکت کند. اما مردم خوزستان از این لشکر توقع داشتند در حد تابلوی زیبایش عمل کند. در حالیکه ما درخشش را از آن گرفته بودیم.

مسئول اطلاعات جبهه‌های جنوب، آمادگی لشکر 92 زرهی را خوب توصیف کرد و گفت: با همه مشکلاتی که پیش روی ما بود، باز در 26/1/59 لشکر 92 رفت در خط مستقر شد. تا 14 شهریور که دوباره به پادگان بازگشتند و گفتند خطری از سوی عراق ما را تهدید نمی‌کند و بگویید لشکر بازگردد. من خودم حدود یک ماه پیش رفتم اهواز و دفتر روزانه سال 56 را خواستم تا برایم بیاورند. این دفتر بیلان کار روزانه است. هرآنچه ما گفته بودیم و گزارش داده بودیم، در دفتر بود. کامل در آنجا آمده بود که کدام گردان‌های عراق کی آمدند و کجا مستقر شدند.

ذاکری ادامه داد: لشکر 92 در برابر چه ارتشی ایستاد؟ صدام شبی که قرار است به ایران حمله کند،‌ جمله مهمی دارد  که چهار بخش است:‌ اول می‌گوید فردا می‌خواهیم به ایران حمله کنیم بعد می‌گوید تجهیزات و جنگ‌افزار و آماد را اتحادیه جماهیر شوروی به عراق خواهد داد. اتحادیه جماهیر شوروی آن موقع متشکل از 16 کشور بود. سپس می‌گوید غرب نیز در مجامع سیاسی از ما حمایت خواهد کرد و نهایتا اینکه هزینه‌های جنگ را کشورهای عربی خلیج فارس تقبل خواهند کرد. همین هم شد و خیلی از هزینه‌های جنگ را از این کشورها گرفت و اگر باقی می‌ماند باز هم می‌گرفت.

وی تصریح کرد:‌ لشکر 92 زرهی در برابر چنین ارتشی ایستاد، آن هم با 50 درصد توان‌اش که توانست مانع تحقق آرزوهای صدام شود.  31ام جنگ شد، 13ام خان‌لیلی اشغال شد،‌ 15ام میمک را گرفتند،‌ 19ام اعلامیه رسمی دادند که ما این پیشروی‌ها را داشتیم. ولی چه شد که نه توانستند سه روزه خوزستان را بگیرند و نه یک هفته‌ای به میدان آزادی برسند؟

امیر ذاکری شرایط نیروهای ارتشی را خاص توصیف کرد و ادامه داد:‌ وقتی لشکر 10 زرهی عراق وارد عین خوش شد، تیپ 2 دزفول آنجا بود. من ساعت 10 صبح به اتفاق شهید فلاحی و بنی‌صدر روز دوم به آنجا رفتیم و در قرارگاه این تیپ توجیه شدیم. فرمانده این تیپ زندان بود. به چه جرمی؟ به جرم هیچ. سرگرد مظاهری که رسته‌اش مخابرات بود، شده بود مسئول تیپ. این تیپ که کلا دو گردان تانک و یک گردان مکانیزه‌اش باقی مانده بود و توان‌اش هم بین ژاندارمری تقسیم شده بود باید در برابر لشکر 10 زرهی عراق مقاومت می‌کرد که توانش عبارت بود از: 7 گردان تانک متشکل از 44 دستگاه تانک، 5 گردان مکانیزه، متشکل از 56 دستگاه نفربر و گردان‌های توپخانه و تکاور و…که در مجموع می‌شد 22 گردان، آن هم با صددرصد توان.

مسئول اطلاعات جبهه‌های جنوب در پایان صحبت‌هایش تصریح کرد:‌ تا وقتی این آمارها گفته نشود و خوب مسائل جنگ و ارتش شکافته نشود، قدرت و عظمت کار ارتش معلوم نمی‌شود. واقعا مقاومت ارتش با آن شرایط در برابر تجاوز عراق با آن امکانات تعجب‌برانگیز است.

  • سردار مهدی کیانی: ما بعدها فهمیدیم آقای هاشمی از ما عاقل تر است

نخستین فرمانده سپاه آبادان در این بخش از صحبت‌هایش با اشاره به مقاومت خرمشهر و شکسته شدن حصر آبادان، گفت:‌ همه نیروهای ارتشی و مردمی و سپاهی با تمام توان خود جنگیدند و توانستند سقوط خرمشهر را تا 2، 3 هفته به تعویق بیاندازند. ولی این تجربه در آبادان به ما کمک کرد و باعث شد آبادان سقوط نکند. دلیل دیگر موفقیت عملیان ثامن‌الائمه انسجام بیشتر بین نیروهای داوطلب، سپاهی و ارتشی بود. در این عملیات همه بودند. از بچه‌های فداییان گرفته تا نیروهای شهید احمد کاظمی و بچه‌های نجف‌آباد که حتی لباس‌های نظامی هم نداشتند.

کیانی با نقل جمله‌ای از شهید احمد کاظمی، ادامه داد: ایشان می‌گفتند همه نیروها و فرماندهان معتبر جنگ از شهید خرازی و اسدی گرفته تا شهید شوشتری و رودکی، در دانشگاه آبادان و خرمشهر، مدرک گرفته‌اند. قصه سقوط خرمشهر و سقوط نکردن خرمشهر، قصه عجیبی است. خیلی آموزش قوی‌ای نداشتیم. خیلی سلاح پیشرفته‌ای نداشتیم. حتی برخی چوب دست‌شان بود. اما فشارها توانست آدم‌ها را بسازد برای باقی جنگ.

وی افزود: آبادان و خرمشهر جای سختی بود. هرکس آنجا پا می‌گذاشت، احتمال می‌داد حتی جنازه‌اش هم برنگردد، چون محاصره بودیم. اما می‌دانستیم شهرهایی مهمی هستند و باید هرطور شده آن‌ها را حفظ کرد. آبادان قبل از انقلاب 550 هزار نفر جمعیت داشت. فرودگاه‌اش بین‌المللی بود.

نخستین فرمانده سپاه آبادان تصریح کرد: کسانی برای دفاع از آبادان و خرمشهر آمدند، که کمتر کسی فکرش را می کرد، اما در مقابل کسانی هم نیامدند که فکرش را نمی‌کردیم که آن‌ها جا بزنند و جالب اینکه امروز همان‌ها که نیامدند بیشتر از بقیه مدعی هستند.

کیانی در بخش دیگری از صحبت‌هایش نقش فرماندهی جنگ را غیرقابل انکار دانست و گفت:‌ اولا این جنگ بی‌فرمانده نبود، فرمانده داشت، فرمانده عاقل و مدبری هم داشت، آقای هاشمی رفسنجانی که البته ما بعدها فهمیدیم ایشان از ما پخته‌تر است.

وی افزود:‌ ما آن زمان تجربه نداشتیم، مثلا وقتی طبق قانون و مقررات جنگی، مرزبان ما با مرزبان عراق هم مذاکره می‌کرد، می‌گفتیم ما اینجا داریم می‌جنگیم، آن‌ها دارند مذاکره می‌کنند؟

به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی بنیاد باران در انتهای مراسم ویدئویی که توسط گروه چندرسانه‌ای سایت تهیه شده بود، پخش شد و سپس تعدادی از حاضرین از جمله مدیرعامل بنیاد باران سوالات و نظرات خود را مطرح کردند. جواد امام با اشاره به برخی از تحریفات صورت گرفته درباره جنگ گفت: جای اینگونه بحث‌های کارشناسی که در این برنامه مطرح شد، خالی است. متاسفانه این روزها راجع به جنگ مسائلی گفته می‌شود که هیچ صحتی ندارد. الان که حاضران و شرکت‌کنندگان جنگ هستند و در قید حیات‌اند، این تحریفات ساخته می‌شود چه برسد به روزی که این افراد نباشند.

 

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. “برو دنبال کارت ما شاخ آمریکا را شکستیم عراق سگ کی باشد”، چه جملات اشنایی، جماعت شعار زده! […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا