برداشت «من حزب الهی» از منع ورود احمدینژاد
به گزارش انصاف نیوز، «سید محمدرضا اصنافی»، فعال اصولگرا در فضای مجازی، در یادداشتی در گوگل پلاس با عنون «جمهوری اسلامیِ پسا نهی» با تاکید بر «از سر درد، از سر دلسوزی، فقط همین»، نوشت:
اگر عینک عقلانیت سیاسی به چشم بزنیم و منصف هم باشیم نهی احمدینژاد از ورود به ریاست جمهوری هیچ نقطه ی ابهامی نداشت. ما باید بپذیریم جمهوری اسلامی متشکل از قوای است که هیچکدام بر دیگری توفقی ندارند. شاید یکی از دلایل اصلی قفل شدن سیستم اقتصادی و سیاسی کشور نیز همین اینکه کسی زورش به کسی نمیرسد. بحث مفصلی است وارد نمیشوم.
واقعیت این است که ورود احمدینژاد به انتخابات حتی یکی از چند قدرت اصلی کشور را هم با او همراه نمیکرد، احمدینژادی که روزی فقط مخالفینی از جنس هاشمی و اصلاحطلبان داشت امروز نه در بهارستان و در سپاه و نه در هیچ جریان مؤثر سیاسی اصولگرایان و نه حتی در نهاد رهبری هم همراهی نداشت که بتواند جریانی درست کند که کشور را به سمتی که میخواهد ببرد. از همه بدتر آمدن او گسل قم را هم ممکن بود فعال کند. در هر صورت جمهوری اسلامی ظرفیت تحمل این چالش اساسی را نداشت و اصل حفظ نظام همیشه برای آقا و امام در اولویت بوده و عقل هم حکم میکند باشد.
اما امروز که فردای روز مهمی در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی است باید مواظب مواردی بود که جمهوری اسلامی را مصداق «از ترس مرگ خودکشی کردن» نکند.
همانطور که دیدید در این تحلیل عقلانی من «مردم» هیچ جایی نداشتند. تعقل و محاسبه گری برای فرار از دوقطبی، دوقطبی مردمی نیست. ما سالهاست در کشور دوقطبیِ حل در «هاضمه جهانی» و مقاومت بر آرمانهای انقلاب امام و رهبری را داریم. اساساً مگر میشود مردم در کشوری دو یا چند قطب نباشند. منظور از دوقطبی که دیروز مبنای تصمیمگیری عقلانی نظام بود دوقطبی نیروهای سیاسی است نه دوقطبی مردمی؛ سال 88 هم این دو قطبی سیاسیون بود که مردم را دو شقه کرد و به جان هم انداخت وگرنه ما مردمیم، خودمان با هم بحث می کنیم، کف خیابان کل کل هم می کنیم، بعد سر یک سفره شاممان را می خوریم. این آقایون سیاسی هستند که باید بیایند از مردم درس انصاف و ادب سیاسی یاد بگیرند.
به زبان ساده خروج خواست بدنه ی مردم از سپهر سیاسی کشور (فارغ از مصداق این خواست)، زین پس این توقع را در حزب الهی ها ایجاد خواهد کرد که رهبری خودشان باید بروند و با همان جریانها و معادلات سیاسی کشور را اداره و در مواقع لزوم از بحران خارج کنند. در واقع تحلیل فوق سرشار از عقلانیت سیاسی و سرشار از مصلحت و محاسبات است. اما نباید فراموش کنیم مگر ما با جمهوری اسلامی پیمان عقلانی بستیم؟ مگر تا امروز که جمهوری اسلامی به اینجا رسیده با محاسبات عقلانی سیاسی رسیده که امروز برای حفظش دست به دامان عقلانیت بزنیم؟ اگر بنا بر عقلانیت کارکردی بود و سیاست ابزار عقلانیت ابزاری بود که اساساً امام نمیتوانست انقلاب کند. مگر هشت سال جنگ را مردم با عقلانیت اداره کردند؛ نه دی 88 محصول عقلانیت نظام بود یا حقیقت گرایی مردم!؟
اساسا اگر می خواستیم به نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران آنقدر عقلانی نگاه کنیم موارد بسیار بهتری بود که هویت خودمان را در آن تعریف کنیم. من حزب الهی اگر زیر پرچم این نظام روزی سینه زدم به خاطر نگاهم به یک دشت سنگ قبر سفید بهشت زهرا است نه این ساختار سیاسی.
نظامی که همیشه در کشاکش دعوای مصلحت و حقیقت از مردمش خواسته بر اساس حقیقت عمل کنند خودش چرا هر جا در فشار بین حقیقت و مصلحت، مصلحت را برمیگزیند؟ بسیاری که از میان بدنه ی محرک و مقوم جمهوری اسلامی نیز هستند اینگونه استدلال خواهند کرد از امروز اگر فتنهای پیش آمد دیگر کسی حق ندارد از من مردم بخواهد به میدان بیایم و نه دی را خلق کنم. طلوع خورشید نه دی را فقط کسانی میبینند که به مردم اتکا کنند. حال اگر فتنهای پیش آمد انتظار عدهای این است که خودشان بروند و لابی کنند و عقلانی موضوع را حل کنند. همانطور که مساله ی هستهای را عقلانی حل کردند!
وقتی این تفسیر عقلانی جایگزین اصل حقیقت گرای جمهوری اسلامی بشود، دیگر کسی نباید نگران حل در هاضمه ی جهانی باشد، ما باید عقلانی عمل کنیم. باید عقلانی تصمیم بگیریم برخلاف جهت آب شنا نکنیم و مثل یک بچه ی خوب برویم روی نیمکت آخر عقلانیت جهانی بنشینیم و حرف زیادی هم نزنیم. در این جمهوری اسلامی، حسن روحانی رییسجمهور طراز خواهد بود.
خلاصه ی حرف اینکه، ذبح اینچنینی حق و حقیقت در پای مصلحت فضایی را در کشور ایجاد خواهد کرد که دیگر کسی حق ندارد از من حزب الهی انتظار داشته باشد مصلحت خودم را خرج حقانیت جمهوری اسلامی کنم! و این خطر بزرگی برای جمهوری اسلامی امروز تا فردا است.
من نمیدانم دوای این درد چیست ولی امیدوارم کسی به این چیزها فکر کند!
انتهای پیام
اینکه زور هیچ کس به دیگری نرسد بسیار هم خوب است ، اما به شرط حاکمیت قانون . مشکل اینجاست که حاکمیت قانون وجود ندارد !
هیچ کدام بر دیگری توفقی ندارند!
صحیحتر، تفوق است.
البته این زورش به ان یکی نمیرسد قدری محل تامل است نه نه یکنوع ژست تفکیک قوا ست یعنی اینقدر گل وبلبل است …………..قدری به واقعیت های این دیار قابل انطباق نیست.هست؟
اتفاقاً حقیر برخلاف نویسنده محترم معتقدم، که بعضی قوه ها زورشان به مراتب پرزورتر از بقیه قوه هاست، والا اون عالم و فیلسوف برجسته پشنهاد نمی داد، قانون انتخابات طوری عوض بشه که مردم بجای انتخاب رئیس جمهور رئیس فلان قوه رو تعیین کنند.