مثل مردههای هزاران ساله
/برای فروغ فرخزاد، در پنجاه و ششمین سالمرگش/
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
آنچه امروز به نوعی به عصر زنانگی تعبیر میشود فارغ از هر گونه تنگ نطری، ساده پنداری، جزمیت گرایی، و همان اندازه سوءتفاهم تحریف و تحلیلهای شرورانه، در واقعیت امر ماحصل و برآیند گذار از زمانهای است که زنانی چه بسیار فراتر از توان جسمی و روحی و ظرفیتهای سنتی، فرهنگی حامعه و بی کمترین توقع و با بیشترین تبعات و هزینهها با پرداخت گری یکسره به ارمغان گذاشتند.
آغاز این عصر را باید از مشروطه بازخوانی کرد. عصری که بی تردید تاثیرات بلامنازع خود را تا همین امروز بهجا گذاشته و ادامه خواهد داد. عصری که همزمان با تولد تشکلهای زنان آزادیخواه، شاعرههایی چون فخر اعظمی ارغوان، بدری تندری، مهتاج رخشان و عالم تاج را به عرصه ادبیات زنان تقدیم کرد. شاعرهای چون عالم تاج که برای اولین بار شعر را از زاویه دید زنانه و حدیث نفس گونه میسرائید. طرفه این که او را قبل از نیما پایه گذار شعر نو یا به عبارتی شعر شکسته میشناسند. آنچه در اشعار شاعرههای عصر مشروطه از جمله عالم تاج، قاِئم مقامی شاهد هستیم به گونهای حدیث نفسی است که استمرار و هم زمان تکامل زبانی و محتوایی آن را در اشعار فروغ میتوان دنبال کرد. از جمله مدخل این سروده عالم تاج،
بسته در زنجیر آزادیست، سرتاپای من
بردهام ای دوست و آزادی بود مولای من
گر چه آزادی است عکس بردگی در چشم خلق
مجمعان هر دو ضد، اینک دل شیدای من
شباهت محتوایی و مضمونی این سروده تاج در اغلب سرودههای فروغ جاری و ساری است. شاید شبیهترین و البته به روزترین برداشت فروغ از زندانی که عالم تاج تصویر میکند بتوان به بخشی از سروده این منم زنی تنهای فروغ ارجاع داد.
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیم
و این جهان به لانه ماران مانند است
و این حهان پر از حرکت صدای پاهای مردمی است
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
اشاره فروغ به من در سرودههای او، نه الزامن از باب تاکید بر فردیت زنانه، که بر نوعیت زن است. به تعبیری شاید اشاره به حوا، زن عصیان کرده و رانده شده از بهشت تحمیلی که از ازل تا ابد وارث سرگشتگی نوعیت خود است. و شعر او تلاشی است برای رهاشدگی از همه جبرهای تحمیلی و تبعیضهای قومی و فرهنگی و … ناشی از نگاه جنسیت زده که زن را همیشه و همواره با نگاه تردیدآلود و بعضن موجودی فی النفسه شرور و شیطانی ارزیابی میکند.
فروغ اما در امتداد زنان شاعر مشروطه، بی تردید تنها چهره تاثیرگذار و ماندگار در شعر و هم در عرصه تحولات اجتماعی و فرهنگی تا امروز و آینده است. آنچه او را سزاوار این شایستگی میکند، سوای جنبههای ادبی، نگاه به زندگی و به بیانی جهان بینی فروغ است. این جهان بینی به تعبیری از همان جبر جهان زیست اولیه (بهشت) آغاز میشود. با تمرد و رانده شدگی تا فهم لذت اراده و آگاهی و در نهایت تا کسب منزلت عاملیت زن در سرنوشت و تقدیر خود کامل و ارتقا مییابد. هر چند این نگاه معطوف به فردیت جنسیتی شاعر است. اما به هر روی نمیتوان شمولیت و تعمیم یافتگی فلسفی آن به نوعیت انسانی را نادیده گرفت. جبر – وسوسه – اراده – عصیان آزادی – اختیار – انتخاب، اغلب درونمایه های مفغول مانده و کمتر درک و شناخته شده اشعار او را تشکیل میدهد. عناوین مجموعههای او از اسیر تا دیوار و عصیان و تولدی دیگر و در نهایت ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، هر کدام به نوعی ترجمان دوران گذار فروغ از اذنیت به رهایی است.
فروغ شاید از حیث همین نگاه شخصی به مفاهیم و مقولات فلسفی در ذهنیت خوانندگان و چه بسا منتقدین سنتی، تنها به تجلی تمام و کمال و قوام یافتگی روح زنانگی در اشعارش شناخته میشود. برخی ساده انگاری ها از این هم فراتر و فروغ را از دریچه نگاه جنسیتی و جنسی محور و به تعبیر شفافتر با المان های اروتیک قضاوت میکنند. فراموش نکنیم در دهه پنجاه و اوج مبارزات چریکی و سیاسی فروغ از جهاتی و در مقایسه با شاعره همزمان در میان نیروهای مذهبی سنتی با بی اعتنایی و بی مهری مواجه بود. علم کردن پروین اعتصامی از جهاتی معطوف به همین نگاه سنت مدارانه بود.
آنچه با همین ذهنیت باعث میشد فروغ و شعر او را به بی دردی زمانه یا به تعبیر سرراستتر بی دغدغگی سیاسی متهم کنند، اغلب ناشی از تنگ نظری و تحت تأثیر فضای رادیکال چپ زدهای بود که خیریت هر پدیدهای را جز با تعین تکلیف یکسره و تنظیم رابطه بی ملاحظه با نظام سیاسی بر نمیتابید. با این همه فروغ نه در بیگانگی محض با سیاست، که همان نسبت در همسایگی با فضای رمانتیک حاکم بر شعر حضوری اگر چه اندک و کم رنگ، اما به اندازه دغدغههایش تاثیرگذار بود. در برخی اشعار فروغ شاهد اشارات هر چند کم رنگ، اما کنایه آمیز به اوضاع سیاسی شاهد هستیم.
آنچه به شعر فروغ برجستگی و تشخص میدهد حس نادیده انگاری تاریخی و بهطور مضاعف محاط بودن در زندان جنسیت و جبر تاریخی ناشی از آن است. این حس همان اندازه که به درک فروغ از ریشههای تاریخی و اجتماعی معطوف است، با این حال بی واسطه و جسورانه با زنانگی فردی جریحه دار شده او پیوند و تجلی پیدا میکرد.
آنچه فروغ در پی آن بود رها کردن عواطف و احساسات و جهان شخصی و زنانه از این تقدیر تاریخی و تلاش برای به رسمیت شناخته شدن زن به مثابه یک عنصر آزاد و قائم به ذات است. زنی که بتواند بیش از هر چیز نوعیت زنانهاش را نمایندگی کند. در نمونههای تاریخی صدسال گذشته شاید به نوعی به لحاظ تمایلات و گرایشات اینچنین با قره العین مقایسه کرد.
این نگاه در عاشقانههای فروغ بیش از اشعار دیگر او برجستگی و نمود دارد. جایی که فروغ میکوشد پنهانیترین و پیچیدهترین لایههای زنانگی و جنسیتی چه در تعامل با جهان و جهان مردانه و چه عشق و موجودیت زنانه – چه بسا در شخصیترین مناسبات فردی بازتاب دهد. آنچه فروغ را در زمان خود ناشناخته و با بی مهری اغلب روشنفکران ایدئولوژیک مواجه میکند، تفاوت کمی و کیفی این مبارزه هویت ساز است. در مقایسه با جریانات ادبی اغلب ایدئولوژیک که پاسخ این چالش تاریخی را به تغییر مناسبات و ساختارهای سیاسی و تغییر محتوم مناسبات طبقاتی و البته در تقابل یکسره با حاکمیت جستجو میکردند. از این جهت حتی چپ اندیش هایی که در صورت ظاهر مدعی رهایی و آزادی زن از بند استثمار تاریخی و جنسیتی بودند، فروغ را پیش از آن که از حیث یک ضرورت تاریخی برای عبور از جبر جنسیت و جنسی به رسمیت بشناسند، او را به شاعری رمانتیک با تمایلات بورژوایی قضاوت میکردند. و عجیب این که در تحلیل نهایی و از این منظر با جریانات و طیفهای مختلف مذهبی همسو و اجماع نظر داشتند. البته طی این مسیر دشوار با انبوه تابوها و دیوارها که بر سر راه امثال او بود، علاوه بر صداقت و صمیمیت، شجاعتی میخواست که فروغ واجد آن بود. پشتکار و عزم فروغ در این مجال اندک شگفت انگیز است. مسیری که طی کرد منزلگاههای متعدد داشت که هر از گاهی سد راهش میشد. اما او به بسان پرندهای بود که خود در سفر به جستجوی جانب آبی و تبار خونی گلها متعهد کرده بود. او برای تدوین نظامنامه قلبش، از سرزمین قدکوتاهان سفر کرد و به ادراکی تازه و بدیع از شعر رسید.
آنچه فروغ را به این جهان بینی سوق میدهد رابطه و درک جهان زیست تاریخی در مقام یک زن است. آنچه بسیاری آن را به تقدیر تعبیر میکنند. فروغ از جهاتی از این منزلگاه موضوعیت پیدا میکند. به عنوان زنی که در چالش با گذشته و اکنون نیم نگاهی به برون رفت از این تقدیر ناخواسته دارد.
آنچه میتوان در پروسه هنری و زندگی فروغ دنبال کرد به شکلی هوشمندانه دربرگیرنده پروسه گذار از اذنیت و به تعبیر سادهتر اسارت و جبر به وسوسه گریز و رسیدن به ازادی و اختیار و انتخاب و در نهایت بازگشت معنی دار فردیت نوعی و زنانه به اسارت فرهنگی است که به انحاء مختلف و دلایل تاریخی و ایدئولوژیکی او را بر نمیتابد. و مهمتر آنچه فروغ را در این مرحله متوقف و از مسیر طبیعی در رسیدن به بلوغ و مرحله نهایی سلوک فردی باز میدارد، مرگ ناخواسته است.
از این زاویه فروغ را میتوان به شاعری توصیف کرد که از شب اکنون به جستجوی اصل روشن خورشید راهی غیرممکنها شد. او اولین مجموعه شعرش را به نام اسیر در نوزده سالگی (سال 1331) منتشر کرد. و تا سال 1342 یعنی زمانی که به تولدی دیگر رسید، 11 سال فرصت داشت. و پس از آن نیز تنها 4 سال زنده بود تا تجربه کند و در دنیای جدید نفس بکشد و شعر بگوید. با وجود این مسیری که او پیمود بسیاری مدعیان حتی بعد از سالیان سال در کهولت و فرتوتی نه فهم کردند و نه تلاشی برای فهم آن نشان دادند. مهمترین چاش درونی فروغ پرسش حول این سؤال شبه فلسفی بود که چرا باید توقف کنم.
و این همان اکسیری است که از فروغ شاعری نوآور و خلاق میسازد. او هرگز سعی نکرد چیزی باشد که نبود، و شعری بگوید که با آن وحدت نداشت. هیچ اصراری هم در تحمیل کردن خود به این و آن نداشت. او به تعبیر خودش آدمی بود که در شعر جریان داشت و شعر برای او وسیلهای بود جدی برای روشن کردن چراغهای تاریک رابطه و نقب زدن به نور و روشنایی.
و در پرتو همین دریافت ذاتی از شعر و شعور زنانه قرین نوآوریها و خلاقیتهای بسیار میشود. آن چنان که خواننده شعرهای فروغ پس از پایان هر شعر از آن رهایی نمییابد. درگیر همان سؤالهایی میشود که فروغ شده و انگیزشهایی که قبل از خوانش و فهم شعر او نداشته است. اگر فروغ با هر شعرش چیزی از خود میتراشید این خواننده است که پس از خواندن هر شعر او چیزی به فرهنگ و شعور فردی و تاریخیاش اضافه میشود. با چنین دیدگاهی فروغ خود را از سطح یک شاعر که ظاهراً کاری جز شعر گفتن ندارد، در یک مجموعه جدید از ارزشهای متعالی قرار میدهد. او این بار نه فقط یک شاعر که بالاتر از آن یک مادر فرهنگی جامعه است که خواننده شعرش را با دهشی مادرانه و شعری که حاصل رنج ها و دریافتهای نوینی از جهان است میپرورد. گاه در شعرش و گاه جذامخانه هایی که در سیاهی خانه نشانمان داد. فروغ از حیث نوع نگرش به جهان زیست تاریخی زن و بازتاب آن در جهان زنانگی فردی چه در زمان خود و چه بعد و تا امروز همچنان ناشناخته و مهجور ماند.
فروغ اگر چه بهرهای از یک عمر طبیعی نبرد، اما میراث او به اندازه طول عمر چند نسل بود. میراثی که حداقل تا امروز بازخورد و تأثیر خود را به درجاتی در لایههای مختلف اجتماعی و بخصوص نسل امروز زنان بجا گذاشته است.
انتهای پیام