آقای عراقچی، گشتم نبود، نگرد نیست! | مهرداد خدیر
مهرداد خدیر در عصر ایرا ن نوشت:
مصاحبه مرد شماره دو برجام یاد آور سعید لیلاز است اما نه به خاطر ارجاعات به آن مصاحبه مشهور که گویا قرار نبوده منتشر شود و شده بلکه به خاطر یادداشتی از سعید لیلاز در روزنامه شرق در همان اوایل روی کارآمدن احمدینژاد که یک عده صفر کیلومتر را بر سر کار آورده بود و میخواستند فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند و چرخ را دوباره اختراع کنند. لیلاز در آن یادداشت گفته بود امروزِ شما مرا یاد دیروزِ خودم میاندازد و به قریب 20 سال قبل میبرد. منتها کلی هزینه برای نظام و مردم تراشیدیم تا اینی شدیم که هستیم. دوباره این راه را طی نکنید!
هر چند گفتوگوی اخیر عباس عراقچی معاون پیشین وزارت امور خارجه و مرد شمارۀ 2 تیم مذاکرهکننده در دولت حسن روحانی برای برجام، بیشتر اینگونه تفسیر شده که صدای مذاکره در حاکمیت خاموش نشده و میل به توافق به رغم شرط و شروط بعد از روی کار آمدن دولت ابراهیم رییسی کماکان وجود دارد اما در این یادداشت میخواهم به وجه دیگری بپردازم.
واقعیت این است که عنوان «دبیر شورای راهبردی سیاست خارجی» در ساختاری که وزیر خارجه هم چندان میدان مانور ندارد و سیاستها در جاهای دیگر تعیین میشود و وزارت خارجه در بهترین حالت نقش کارگزار را ایفا میکند چنان نیست که سخنان واجد این عنوان، موضع رسمی تلقی شود. بعد از انواع حملات و اتهامات به تیم مذاکره کننده برجام و به تعبیر عباس عراقچی – کتک خوردن در داخل- و پروندههایی که برای برادرزاده او – احمد عراقچی– در بانک مرکزی تشکیل شد طبعا در سطوح عالی این تمایل نبود که دیپلمات مورد وثوق کاملا کنار گذاشته شود و حالا در این شورا مشغول شده که شاید بتوان آن را نوعی دلجویی هم توصیف کرد. با همۀ ملاحظات و محظورات (و نه محذورات) اما از کلام عراقچی نارضایتی از اوضاع پدید آمده هویداست و کافی است به یاد آوریم قرار بود او نقش معتمد اصولگرایان در تیم مذاکراتی اعتدالگرایان را ایفا کند – همان نقش حسین مظفر در دولت خاتمی شاید – و ولی به مرور خود مجذوب جواد ظریف و به مرد شماره 2 برجام بدل شد و در مقابل حملات به وزیر خارجه و رییس تیم مذاکرهکننده هم سینه سپر کرد و چون در جوانی عضو سپاه و همواره با اصولگرایان مرتبط و از اصلاحطلبان به نسبت دور بوده اتهامات دلواپسان کمتر متوجه او میشد. حالا حتی از مواضع ظریف در مصاحبه منتشره در اواخر وزارت خارجه که سر و صدای زیاد هم برپا کرد دفاع میکند و توضیح میدهد و به بخش مربوط به پوتین که خشم رادیکال ها و پایداریچیها را برانگیخت هم نمیپردازد: «صحبتهای ایشان بحث «میدان و دیپلماسی» بود که در صحنه سیاسی کشور، یک بحث بسیار جدی است. حتی مقام معظم رهبری هم به آن ورود کردند و توضیح دادند که بحث کارشناسی است و در همه دنیا هم هست. ما یک میدان داریم و یک دیپلماسی؛ که دیپلماسی معمولاً نتایج میدان را در صحنه خارجی نقد میکند یعنی تا در میدان چیزی نباشد، دیپلماسی عاجز است. همه کسانی که در میدان کار میکنند میدانی هستند و در اصل کار را آنان انجام میدهند و ثمره کار آنهاست که تبدیل میشود به امنیت ملی و حیثیت ملی… من سالها با آقای ظریف کار کردهام و او را میشناسم؛ عشق و علاقه او به کشور، به انقلاب، حاج قاسم، مردم و به سپاه بیش از این است. خدا را شاهد میگیرم دفاعی که آقای ظریف از سپاه کرده است در مذاکرات برجام و تحریمهای سپاه کسی نکرده است؛ در بحث تحریمهای سپاه. ایشان زبان گویا و بُرایی در سیاست خارجه دارد.» نکته قابل توجه در سخنان عباس عراقچی* اما اینها نیست. این است که او اذعان میکند در آغاز ورود به دستگاه وزارت خارجه که با امتحان دانشکده و بعد به عنوان کارشناس ساده شروع شده تحت تاثیر جو غالب گمان میکرده سازمانهای جهانی همه در خدمت آمریکا هستند و ناگهان دیده جنگ هشت ساله با قطعنامۀ 598 شورای امنیت سازمان ملل تمام میشود یعنی با نظر و وساطت مهمترین سازمان جهانی. او را به عنوان کارشناس میز سازمان کنفرانس اسلامی تعیین میکنند و باز خیال میکرده اعضای این سازمان هم گوش به فرمان آمریکا و بازیچه دست استکبارند ولی بعد میبیند در همان وزارت خارجه تلاش میشود نظر موافق همین سازمان در قبال فتوای امام خمینی علیه سلمان رشدی ( نویسنده کتاب آیات شطانی) جلب شود و در نهایت شگفتی میبیند که سازمان کنفرانس اسلامی حمایت میکند. البته جای شگفتی نداشت چون شخص پیامبر اکرم برای مسلمانان و خصوصا اعراب، خط قرمز است کما این که دوستی که با تجار عرب معامله میکند نقل میکرد یک بار که بر سر مبلغ قابل توجهی اختلاف حساب داشتیم وقتی دیدم به پیامبر قسم خورد دیگر ادامه ندادم و پذیرفتم چون هیچ گاه قسم یاد نمیکنند و اگر نام پیامبر را بر زبان بیاورند بسیار به آن پایبندند. با این حال انقلابی جوان که سال 57 جوانی هفده هجدهساله بوده و مثل خیلیهای دیگر خیال میکرده سقوط شاه می تواند مقدمه تغییر نظم جهانی باشد و چندان به دیپلماسی و ساز و کارهای دیپلماتیک باور نداشته اندکاندک در مییابد که داستان این گونه نیست و در یک سال (1367) با نقش بسیار مؤثر دو سازمان مهم بینالمللی (سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی که بعدتر نام آن به سازمان همکاری های اسلامی تغییر یافت) آشنا میشود و به مرور از خیالات خام و شعارهای پرهزینه فاصله میگیرد و عقل را بر احساس ترجیح میدهد. این که با ساقط شدن حکومت سلطنتی نیروهای انقلاب به دستگاه ها وارد شوند اجتنابناپذیر بود اما این که بعد از 44 سال عدهای بخواهند دوباره از نو شروع کنند و تجارب قبلی را تکرار کنند عجیب است.
مصاحبه عباس عراقچی مرا یاد سعید لیلاز انداخت اما نه به خاطر ارجاعات به آن مصاحبه مشهور که گویا قرار نبوده منتشر شود و شده و حالا صحت پیشبینیهای جواد ظریف در آن بر همگان عیان است. بلکه به خاطر یادداشتی از سعید لیلاز در روزنامه شرق در همان اوایل روی کارآمدن محمود احمدینژاد که یک عده صفر کیلومتر را بر سر کار آورده بود و میخواستند فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند و چرخ را دوباره اختراع کنند و در عمل دیدیم از چاهی که کندند آبی درنیامد البته برای بسیاری از خود آنها نان داشت!
لیلاز در آن یادداشت گفته بود امروزِ شما مرا یاد دیروزِ خودم میاندازد و به قریب 20 سال قبل میبرد. منتها کلی هزینه برای نظام و مردم تراشیدیم تا اینی شدیم که هستیم. دوباره این راه را طی نکنید! البته نقل به مضمون بود و عین تعابیر را به خاطر ندارم ولی منظور این بود که ما این راه را رفتیم و به اینجا رسیدیم و نمیشود تا یک عده عقلرس می شوند دوباره یک عده دیگر را بیاورند تا خامی کنند و باز روز از نو روزی از نو! او ننوشته بود اما مرا به یاد نوشتههای پشت وانت نیسانها انداخت: گشتم نبود، نگرد نیست!
مرحوم احسان نراقی هم به این شعر حافظ بسیار علاقه داشت: نگر تا حلقه اقبال ناممکن نگردانی ( یا نجنبانی) یعنی واقعگرا باشید و در دنیای ممکنات قدم بردار و اصلا مگر سیاست جز فن ممکنات است؟
همین آقای رییسی و رفقا را ببینید که این روزها چگونه به صخره سخت واقعیتها خورده اند تا جایی که سخنگوی دولت او و وزیر اقتصاد از پاسخ دربارۀ وضعیت ارز و اقتصاد اظهار عجز می کند و آن همه بلبلزبانی در دولت روحانی و ادعا که فلان و بهمان میکنیم در حالی که ترامپ هم رفته مثل برف آب شده است!
عراقچی هم با همه ملاحظات و طبعا حفظ جایگاهی که به او اعطا شده مثل لیلاز میخواهد به کار به دستان خیال پرداز بگوید من هم مثل شما فکر میکردم و در عمل دیدم به جای تقابل می توان تعامل داشت و از ظرفیت سازمانهای بینالمللی استفاده کرد و به مرور واقعگرا و عاقلتر شدم.
وقتی رییس فدراسیون فوتبال با سوابق نظامی و امنیتی و مدیریتی میگوید برای مربی خارجی پول داریم اما امکان پرداخت و انتقال نداریم تصویر واقعی وضعیت اقتصادی و تبادلات بانکی را میتوان دید و نیاز به توضیحات آقای خاندوزی و دیگر فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق در دولت نیست اما میتوان نگران بود که نکند شعاردهندگان امروز هم بعد از آن که کلی هزینه روی دست ملت گذاشتند بیست سال بعد به این نتیجه برسند؟
روزی به کمتر از محاکمه گروگانها راضی نبودند و دکتر یزدی و محمد منتظری از دو طیف مختلف در مجلس گفتند آزادشان کنیم تا ریگان بر سر کار نیامده و گوش ندادند تا سرانجام وقتی این اتفاق افتاد که در کاخ سفید یک جمهوری خواه جنگ طلب به جای کارتر دموکرات نشسته بود.
باز در جنگ به کمتر از سقوط صدام و حزب بعث راضی نبودند و بازرگان گفت رفع فتنه در جهان شدنی نیست چون شیطان همیشه هست و کار شیطان فتنهانگیزی است و با سنت الهی که نمیشود در افتاد و متهم به خیانت شد ولی چند سال بعد و بعد از صرف هزینه های فراوان جانی و مالی پذیرفتند.
در پرونده هسته ای هم روحانی به خاطر توافق سعدآباد شماتت شد که دُر غلتان دادیم و آب نبات گرفتیم و چند سال بعد دوباره برای همان توافق تلاش کردند.
پارسال همین موقع برخی به تغییر هنذسه جهانی بعد از تجاوز روسیه به اوکراین دل خوش کردند و حالا اروپا را هم در تقابل می بینیم در حالی که در دولت قبل آمریکای ترامپ تنها افتاده بود و اکنون مجموعه غرب فشار می آورد. دیپلماسی اقتضائات خود را دارد و با دستاوردها ارزیابی می شود نه با شعار. کما این که همین حالا آقای امیرعبداللهیان در عراق است و امیدواریم بتواند 10 میلیارد دلار طلب مان را بگیرد و دلاری به بازار ارز تزریق شود. چون دستاورد این است نه شعارها.
پیام عراقچی در مصاحبه ولو به صراحت نگفته باشد همان است که راننده نیسان پشت وانت نوشت: گشتم نبود، نگرد نیست! همان که حافظ گفت و نراقی دوست داشت: نگر تا حلقه اقبال ناممکن نگردانی. همان که سید محمد علی جمال زاده در پاسخ به نامه تند و تیز جلال آل احمد نوشت که توصیه کرد نامۀ خود را بعد از 50 سالگی هم بخواند چون اکنون از سر خامی و بی تجربگی نوشته و البته جلال به 50 نرسیده مُرد اما شعار دهندگان و آرمان گرایان دیروز در ایران از 50 گذشتند و دیدند واقع گرایی بهتر است منتها تا گروهی پخته می شوند از گردونه کنار گداشته می شوند و ما محکوم ایم به تحمل خامی های دسته جدیدیم!
ضرغامی امروز را با ضرغامی اوایل صدا و سیما مقایسه کنید منتها دردا و دریغا که مدام صفر می کنند و کار را به دست کسانی می سپارند که دوست دارند چرخ را از نو اختراع کنند. ببینید بر سر تلویزیون چه آمده. چون کار را زا کار بلدان گرفته اند و داده اند دست یک عده تا هم این بودجه کلان صرف شود و هم از نو شروع کنند.
جان کلام این که راه را باید طی کرد نه آن که مدام به نقطه اول برگشت! عراقچی شاید همین را می خواهد بگوید. همان که راننده نیسان با تحصیلات زیر دیپلم دریافت و نوشت بی صرف هزینه از بیت المال و سفر به جابقا و جابلسا!* این یادداشت تحلیلی و به بهانه مصاحبه و طبعا برداشت نویسنده است نه آن که آقای عراقچی همین تعابیر را به کار برده باشد. عین جملات را در مصاحبه که پیوند آن در متن قرار داده شده و در زیر هم امکان دسترسی هست بخوانید.
انتهای پیام
در مورد نقش حسین مظفر در کابینه خاتمی اشتباه میکنید. مظفر بعدا به اصولگرایان پیوست. سال ۷۶ او مدیر مطلوب چپهای ضد نجفی در آموزش و پرورش بود. خانم رجایی، نجفقلی حبیبی… کسانی که معترض انتخابهای کارگزارانی آقای خاتمی در کابینه بودند و آقای خاتمی برای رضایت آنها مظفر را در آموزش و پرورش گذاشت.