وطنخواه ملیاندیش ایران شهر و فردای ما
محمدصالح نقرهکار، وکیل دادگستری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت؛ و اگر نه در این سرای دو روزه بی اعتبار…همه خاک دارند بالین و خشت. در یک نگاه فکورانه برای ما آدمیزادها این جهان زندان است و ما زندانیان. باری کیفیت زیستن هر یک از ما با دیگری فاصلهها دارد. برخی مصروف حطام دنیایند و بعضی بر همام خرد آشیانه کرده.
به تعبیر سزاوار خواجه شیراز که “صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست” عده ای چند نشینند که خواجه دینار و دنیا کی به در آید و عدهای اقیلم اندیشه را به تماشا نشسته؛ در برابر، مصاحبت با اهل علم، نور است و تاریکی زدا. کلام نغزی است از امام صادق که “یا عالم باش يا آموزنده علم يا دوستدار اهل علم، و چهارمين مباش كه به سبب دشمني با آنان هلاك ميشوي”
برای بنده عمری به ثمن بخس گذشت تا این معنا را باور کنم. حال هر بزرگی که از قبیله معرفت بار سفر میبندد حسرت می خورم که ای کاش، ای کاش محضرش را درک مینمودم و “تَرکِ گدایی مکن که گنج بیابی”.
استاد “سید جواد طباطبایی” در یک کلام وطن خواه ملی اندیش بود که “زمانه جوان گشت از پند اوی”. گوهری که حکایت سرگذشت او در زمان چنان است که “بد عهدی زمانه زمانم نمیدهد”. افسوس که به قول فردوسی “جهان را چنین است ساز و نهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد”.
آثار طباطبایی با ما حرف می زند. او فیلسوفی عاشق ایران بود. همین کافی است تا انگیزه یابم تا کتابهایش را تورق کنم. اول کتاب، اما آخر اثر اوست؛در بخش درآمد مینویسد:
“این کتاب جستاری در باره مشکل ایران است…در تکاپو بودم تا این اثر را پیش برم…اما پس پرده آوای جرسی به گوشم رسید. در میانه خواب و بیداری نیز به چشم دل میدیدم که بیش از پیش نشانههایی از پایان راه در افق در حال پدیدار شدن است و چنین مینمود که شب نزدیک و راه طلب تاریک و ره باریکتر از همیشه شده است. آنگاه که ناچار گذارم به بیمارستانی افتاد و پی بردم کار درمان طولانی و عاقبت نامعلوم”…
فهم تفسیر حقوقی از اندیشه مشروطهخواهی ایران و طرحی از یک نظریه عمومی در رابطه با مشروطیت آخرین تصویرهای دلالتگر عزم او بود.
ایران به عنوان ایرانشهر ناظر بر وضع ایران بزرگ فرهنگی در تاریخ طولانی آن است؛ روایتی از حضور عقل عقلایی و خرد جمعی را در اندیشه ایرانی عصر مشروطه نشان میدهد که متاثر از عنصر اجتهاد و زمان باوری است و در عین اینکه در قانون اساسی مشروطه عقل روزآمد زمان باور ظهور دارد اما از ریشه ها و پیشنیه های بومی نیز فارغ نمی شود. تمایز میان اسلام و مسیحیت و نقش آن در اصلاح دینی را نقطه عزیمت این تغییر خواهی می بیند و رویدادهای نظری تاسیس نهاد دادگستری و انقیاد به مقتضای حکومت قانون و استوار شدن شالوده ملیت و دولت مدرن را به تصویر می کشاند.
سخنی بزرگ و ادعایی تحسین برانگیز دارد که “ایرانیان کهن ترین قومی هستند که خود را به عنوان ملت فهمیده و در میهن خود دولتی تاسیس کرده که می توان دولت ملی نامید.”
“جنبش مشروطه خواهی با تاسیس حکومت قانون، ایران را به دوران جدید وارد و بدین سان همه شئون کهن آن را نو آیین کرد.” در ایران این نو شدن به معنای خلق از عدم نبود. بلکه همه مواد نو شدن در تاریخ فرهنگی ایران وجود داشت و مشروطیت صورتی نوآیین به آن مواد داد. او قصد داشت به مساله مشروطیت از دیدگاه حقوق و حقوق عمومی بنگرد و امر ملی را به عرصه عمومی بکشاند. او بزرگترین وظیفه دولت ملی را صیانت از وحدت ملی و منافع ملی می دانست و ابراز می داشت “در قلمرو سیاست تنها می توان ملی اندیشید و تنها منطق این نوع اندیشیدن منطق منافع ملی است. در دوران جدید که “عصر ملتها” است هر استراتژی باید افزون بر درنظر گرفتن الزامات امکانات و توانایی های مادی و معنوی، به پیامدهای منطق امر ملی تن دهد و تنها یک ملت می تواند یک استراتژی برای دفاع از خود و تامین منافع خود داشته باشد و این امر مستلزم داشتن فهمی از امر ملی و منافع آن است…ملت را نمی توان به یک حزب فروکاست…هر حزبی به آنچه دارد خوشحال است اما آنچه یک حزب دارد همه آن چیزی نیست که یک ملت دارد. یک ملت چیزی بیشتر از داشته های حزب دارد و استراتژی ملی باید ناظر بر این داشته ها باشد…”
معیار او ملت و منافع ملی بود و نه هیچ پیرایه دیگر. بدرود نویسنده وطن خواه ملی اندیش ایران شهر ما
انتهای پیام
وی خائنی بود که مُرد
خدایش رحمت کند ولی چه روشنفکر و وطن خواهی که اسمی از او در رابطه با اعتراض به چپاول وطن شنیده نشد.
سلاماینهمهقلمفرساییمیکنید
خوببرویدسراصلمطلب...این
ایرانشهرآرمانیشماچگونهاست.
ساختارقدرتچگونهاستآیاتک
زبانیهستماننددورهپهلویو
اکنون.احزابآزادندکشوربانظام
متمرکزبایدادارهشودیافدراتبو
میباشد.دینراکهتاجائبکهدانستم
گفتهشدهبایدازسیاستجداباشد
خودتانهمنمیدانیدچهمیخواهید
بزرگامردا که او بود