خرید تور تابستان

زیر تیغ ستاره جبار ؛ روایتی از زندگی یک نسل بداقبال

پیشنهاد کتاب برای نوروز (1)

علی نیلی، انصاف نیوز: «زیر تیغ ستاره جبار»، روایتی از زندگی یک نسل بداقبال است؛ نسلی که هم مزه فاشیسم و نازیسم راست‌گرایان اروپایی را چشید و هم مزه مارکسیسم لنینیسم چپ‌گرایان اروپایی را.

زیر تیغ ستاره جبار روایتی از زندگی زنی‌ست که هم اردوگاه‌های مرگ هیتلری را تجربه کرد و هم اردوگاه‌های کار اجباری استالینی را.

کودکی را در نظر بگیرید که در خانواده‌ای یهودی در آلمان پیش از ظهور نازیسم به دنیا می‌آید، نوجوانی‌اش در اردوگاه‌های مرگ آغاز می‌شود، به نهضت مقاومت می‌پیوندد، در جمهوری جدید چکسلواکی ساکن و همسر جوانی آینده‌دار می‌شود. شوهرش به عضویت هیات حاکمه این جمهوری اقماری اتحاد جماهیر شوروی درمی‌آید اما خیلی زود مساله‌دار و برکنار می‌شود و میان‌سالی این زن در هول و ولای تصفیه‌های استالینی می‌گذرد؛ این خلاصه‌ای‌ست از زندگی هِدا مارگولیوس کووالی.

هدا نوجوان است که همراه با خانواده، سر از اردوگاه بدنام آشوویتس درمی‌آورد و بعد از آن‌که مرگ، به صحنه‌ای عادی از زندگی‌اش تبدیل می‌شود، از اردوگاه می‌گریزد. نخستین حقایق تلخ زندگی را در همین فرار درمی‌یابد؛ می‌گوید وقتی در فرار از دست نازی‌ها، به در خانه آشنایانی می‌رفته که تا همین چندوقت پیش، روابطی گرماگرم داشتند، آنان در موقعیتی سخت قرار می‌گرفتند که نمایی از یک کش‌مکش اخلاقی بود؛ پناه دادن به دختر یهودی فراری یعنی به جان خریدن خطر اعدام خود و اعضای خانواده. آدم‌ها خود را از او پنهان می‌کردند تا در چنین کشاکشی قرار نگیرند. هدا می‌گوید پس از مدتی، به این نتیجه رسید که نباید با روزدن و خواهش، در موقعیت‌های هر چقدر سخت، آدم‌ها را در این دوراهی قرار دهد.

او در نهایت به نهضت مقاومت می‌پیوندد و به مبارزه مسلحانه با ارتش نازی و دست‌نشاندگانش در سرزمین‌های اشغالی می‌پردازد. هدا با یادآوری روزهایی که ملت آلمان برای هیتلر هورا می‌کشید و به وجود رهبر فرهمندش مباهات می‌کرد، می‌گوید: «گرچه شر خود به خود سروکله‌اش پیدا می‌شود اما خیر و خوبی صرفا با تلاش زیاد به دست می‌آید و با تلاشی بی‌وقفه هم حفظ می‌شود.»

جنگ تمام می‌شود و تحلیل چرایی آن، آغاز؛ همه‌جا صحبت از این است که سرمایه‌داری بود که نازیسم آلمانی و فاشیسم ایتالیایی را متولد کرد و حالا نوبت سوسیالیسم است که بخت خود را برای اداره کشورها آزمایش کند.

خانم کواللی بر اساس تجربه زیسته‌اش، می‌گوید خیلی پیش از این‌که استالین به فکر فتح اروپای شرقی باشد، اندیشه سوسیالیسم و تب مارکسیسم تمام اروپا را فتح کرده بود اما پرسش مهم این بود که چرا شرق اروپا، استعداد و علاقه بیشتری برای پذیرش مارکسیسم داشت؟ جواب نویسنده کتاب زیر تیغ ستاره جبار این است که در طول جنگ، در یک توافق نانوشته، انگلستان و فرانسه سرزمین‌های اروپای شرقی را به هیتلر واگذار کردند تا خود را از خطر برهانند و وقتی شعله جنگ به همه جهان سرایت کرد، نه ارتش آمریکا که ارتش روسیه شرق اروپا را آغاز کرد.

کتاب در اروپا با این جلد منتشر شد تصویری از نویسنده و پسرش در پراگ

نکته دیگری که او می‌گوید این است که سال‌ها زندگی زیر سایه ترس مداوم، احساس مفرط عجز و ناتوانی در برابر رخ‌دادها و حس گناه‌کاری بابت زنده‌ماندن در مقابل بی‌شمار کشته‌شده، به این احساس دامن‌زده بود که می‌شود مدتی از آرمان‌های خود گذشت تا منافع عمومی تامین شود. به بیان دیگر، روشنفکران شرق اروپا، حتی اگر عیب و ایرادی در گفتمان غالب چپ روسی هم می‌دیدند، که می‌دیدند، به اعتبار خیری که خیال می‌کردند سوسیالیسم به منافع عمومی می‌رساند، سکوت پیشه کردند. هدا کووالی می‌گوید تصویر آرمان‌شهری از شوروی به اضافه تاثیرات اخلاقی آن چند سال فشار و ترس، نسل سوخته‌ای پدید آورده بود که حاضر به فداکاری بود. نسلی که از آزادی خود می‌گذشت تا جامعه آرمانی، جامعه‌ای برابر، غیرنژادی و اخلاقی ساخته شود و این هم در پذیرایی از روس‌ها بی‌تاثیر نبود.

نخستین سیاستمدارانی که در جمهوری تازه متولدشده چکسلواکی به قدرت رسیدند، اغلب مبارزان دوران جنگ با «ورماخت» بودند؛ کسانی که زخمی از جنگ بر جسم یا جان داشتند و می‌کوشیدند مسیر جدیدی برای سعادت مردم خود ترسیم کنند. بسیاری‌شان در این رویا بودند که با تفسیری ملایم از سوسیالیسم به «راه سوم» بروند؛ مشابه راهی که مارشال تیتو در جمهوری تازه متولد‌شده یوگسلاوی رفته بود.

استالین اما تاب مخالف‌خوانی دیگر را نداشت؛ تا همین‌جا هم تیتو در یوگسلاوی و مائو در چین، انحصار او بر مارکسیسم-لنینسم را از بین برده بودند و قرار نبود از پراگ هم مانند پکن و بلگراد، صدای دیگری به گوش برسد. از این پس، کش‌مکشی سخت میان استقلال‌طلبان و شوروی‌دوستان آغاز شد.

هدا مارگلیوس کووالی، مبارز پیشین که حالا همسر یکی از وزرای استقلال‌طلب دولت است، گزارشی ناب و دسته اول از انتشار سم‌گونه خودکامگی در فضای کشورش ارائه و نشان می‌دهد چگونه آن کش‌مکش به پیروزی جبهه شر انجامید؛ می‌گوید کسانی که سطح قابل قبولی از زندگی داشتند، آن را کافی می‌دانستند و در مقابل کج‌روی‌های حزب حاکم کمونیست، سکوت می‌کردند. آنان چشم خود را به روی فساد می‌بستند غافل از این‌که «نمی‌توان در جامعه‌ای فاسد، زندگی همراه با سعادت ساخت.» (ص94)

می‌گوید برای افرادی «که به دلیل بی‌کفایتی یا تنبلی هرگز چیزی به دست نیاورده بودند» و «می‌دانستند که کاستی‌هایشان در حزب می‌تواند به نقاط قوت‌شان تبدی شود» میان‌مایگی و نداشتن خلاقیت همیشه باعث رشد بوده است و در آن عصر، چنین افرادی رشد کردند.

می‌گوید فقط قدرت نیست که فساد می‌آورد؛ ترس از دست‌دادن قدرت، یعنی ترس فروافتادن به مرتبه‌های پست‌تر، حتی پست‌تر از جایگاه واقعی که سبب می‌شود افراد به هر قیمتی بخواهند قدرت خود را حفظ کنند. زندگی در ترسی مداوم، الگویی از مجاز شدن و مباح بودن هر فعالیتی را به وجود می‌آورد که اخلاق جامعه را از درون می‌خورد و آن را پوک می‌کند. (ص 99)

کودکی هدا در کنار خانواده به خوشی گذشت اما فقط چند سال پس از ثبت این تصویر، هیتلر پدرش را و بعدتر، استالین همسرش را از او گرفتند

آن کش‌مکش داخلی، در نهایت با ورود تانک‌های روسیه به خاک چکسلواکی، به نفع واپس‌گرایان روسوفیل تمام شد. چکسلواکی اشغال و بهار پراگ خزان شد.

از این پس، زندگی اهالی چکسلواکی زیر تیغ ستاره جبار آغاز می‌شود؛ حرکت ابرو یا پلک‌ استالین در مسکو، می‌توانست مناسبات سیاسی در پراگ را تغییر دهد.

پای ک.گ.ب، سازمان اطلاعاتی مخوف شوروی به چکسلواکی باز شد تا مخالفان قیمومیت روس‌ها را شناسایی و تنبیه کند و خیلی زود مشخص شد استقلال‌طلبانی که به عنوان وزیر و معاون نخست‌وزیر فعالیت می‌کردند، خائنانی مشکوک به جاسوسی برای غرب هستند. همسر خانم کووالی، رودلف، معاون وزیر تجارت خارجی، جزء این دسته بود. ابتدا برکنار، کمی بعد بازداشت و در نهایت محاکمه و تیرباران شد.

ترجمه روان این کتاب کمک شایانی به خوش خوان شدنش کرده است

هدا که زیر تیغ ستاره جبار در حال دست و پا زدن برای نجات جان همسرش است، نشان‌مان می‌دهد چگونه ریا و دو رویی به الگوی مسلط جامعه تبدیل شده بود. مردمی که در خانه و جمع‌های کوچک امن خود یک نوع زندگی داشتند و در خیابان و محل کار، فروشگاه و دانشگاه و باشگاه، نوعی دیگر از زندگی را. مردمی که جایی برای بیان باورهای‌شان نداشتند و بنابراین پذیرای نرم‌افزاری بودند که دولت توتالیتر می‌خواست روی‌شان بگذارد. همان دو راهی نجات دیگری یا حفظ خود را که در نوجوانی تجربه کرده بود، این‌بار عریان‌تر لمس کرد. دوستان صمیمی که در خلوص محبت‌شان هیچ شکی نداشت، حالا خانواده او را شماتت‌بار نگاه می‌کردند. کسانی که نگران این خانواده بودند اما حتی جرأت یک هم‌دردی ساده هم نداشتند. کسانی که می‌گفتند می‌دانند حق با اوست اما کاری از دست‌شان برنمی‌آید یا با گفتن «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها» در حال تبرئه وجدان خود بودند.

این کتاب، گرچه روایت یک زندگی است، اما می‌توان آن را گزارشی درباره فروپاشی اخلاقی یک جامعه استبدادزده دانست.

***

کتاب زیر تیغ ستاره جبار را علی‌رضا کیوانی‌نژاد ترجمه کرده است؛ ترجمه‌ای روان که نقش موثری در خواندنی‌شدن کتاب دارد. کتاب را انتشارات بیدگل در سال 1399 و در قطع پالتویی منتشر کرد. اکنون چاپ ششم این ترجمه در بازار موجود است. ترجمه دیگری هم از این کتاب با عنوان «بخت بیدادگر» در بازار موجود است که توسط نشر ماهی و با ترجمه راضیه خشنود انتشار یافته است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. براستی تاکنون نه لیبرال دموکراسی غرب ‘ نه سوسیالیست شرق ‘ نه دیکتاتوریهای مثل صدام وقذافی ‘ نه پادشاهی عربستان نه امیر های کشورهای کوچک‌ حاشیه خلیج فارس ‘ نه اسلامگرایان ایرانی ‘نه طالبان افغان نتوانستند بشر را به سعادت وزندگی متوسطی که همه از ان‌ بهره مند شوند برسانند ‘ چگونه حکومتی میتواند بشر را به سعادت دلخواه که نابرابری وفقر نباشد رهنمون گردد!

  2. بخش های زیادی از این داستان چقدر آشناست،، دیکتاتوری و خودکامگی سردمداران و ظلم و فساد و جور و جنایت سرزمین نمی‌شناسد،، اینجا،، آنجا،، آنسوی دریاها وکوهها،،ممکن است کمی رنگ و لعابش فرق کند،، در نهایت یکی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا