خرید تور تابستان

آن شبی که «حیدر حیدر» کنان رفتید من آنجا بودم

محمد حسن نجمی در اعتماد نوشت: هفت سال و 2 ماه پيش بود؛ گروه‌هاي تندرويي كه معلوم نبود از كجا هدايت مي‌شوند «حيدر حيدر»كنان سفارت عربستان سعودي را به آتش كشاندند. اين تجمع به نام اعتراض به اعدام «شيخ نمر» روحاني شيعه منتقد حاكميت عربستان بود. اما اين اعتراض، هديه‌اي شگفت‌انگيز بود براي دولت سعودي تا خود را از زير فشار افكار عمومي جهاني بيرون آورد. با اين هديه از جانب تندروها، دولت عربستان توانست اذهان را به سمت سفارت آسيب‌ديده‌اش ببرد تا اعدام شيخ نمر با شمشير، فاجعه منا در حج واجب آن سال و تعرض به دو نوجوان ايراني در فرودگاه جده را كمرنگ كند.
اين هديه تندروها به دولت عربستان، پتكي بود بر تلاش‌هاي ديپلماتيك ايران در سطح منطقه و جهان. اين حمله همان زماني بود كه توافق هسته‌اي ميان ايران و 6 قدرت جهاني در حال گرم شدن براي اجرا بود. 
آن شب كذايي من آنجا بودم.
من ‌ديدم كه نيروهاي يگان ويژه مقابل تجمع‌كنندگان صف كشيده بودند. كاغذهايي از طبقات فوقاني سفارت به بيرون ريخته شد. با ورود هم‌صنف‌هاي‌شان به سفارت، جماعت روحيه گرفتند و شعار «حيدر حيدر» را شروع كردند و به راه افتادند. آنها مانند عصاي موسي كه نيل را شكافت، راه خود را بدون كوچك‌ترين خشونتي از ميان صف نيروها ادامه دادند و جلوي درب اصلي سفارت ايستادند. 
من ديدم، جماعتي سنگ به دست ايستاده بودند. وقتي نيروهاي آتش‌نشاني براي اطفاي حريق وارد سفارت شده بودند و از پنجره‌هاي رو به كوچه سفارت معلوم بودند، جماعت سنگ به دست شيشه‌هاي راه‌پله را هدف گرفتند. هر چه گفتم آنها آتش‌نشان‌هاي خودمان هستند، كسي گوش نمي‌داد.
من ‌ديدم يكي از مقامات وقت نيروي انتظامي در گوشه‌اي ايستاده بود به تماشاي صحنه.
من ديدم نيروهاي امنيتي، خبرنگاران و عكاساني كه مشغول تصويربرداري بودند را بازداشت و وسايل‌شان را ضبط مي‌كردند كه البته پس از ميانجيگري «برخي حضار در صحنه» آزاد شدند.
من ديدم پس از آنكه جماعت ماموريت‌شان را انجام دادند، راهي خانه‌هاي‌شان شدند و چند ده نفري هم كه باقي مانده بودند، پس از حضور «موتورهاي سنگين» در كوچه سفارت و دور زدن آنها، به خيابان‌هاي اطراف رفتند و احتمالا خوشحال از انجام وظيفه‌شان راهي شدند.
من ديدم ستون‌هاي دودي كه بر فراز سه‌راه فرمانيه بود. اين دود فقط ديوارهاي سفيد سفارت عربستان را سياه نكرد؛ دودي بود كه فضاي جهاني را عليه ايران سياه كرد؛ دودي بود كه به چشم مردم ايران رفت؛ دودي بود كه خسارات مستقيم، غيرمستقيم و عدم‌النفع زيادي را بر كشور و مردم تحميل كرد؛ خساراتي كه 7 سال ادامه داشت و پس از نزديك به دوسال مذاكره و ميانجيگري، سرانجام به پايان رسيد.
پس از 7 سال سرانجام مشخص نشد، دست‌هايي كه اين حمله را ترتيب دادند و هدايت مي‌كردند، از آستين كجا و چه كسي بيرون آمد. شايد فايل صوتي لو رفته جواد ظريف وزير امور خارجه پيشين تا حدودي راه اين معما را روشن كند.
اما سوالات همچنان باقي است. جماعت حمله‌كننده چه كساني بودند؟ چه زماني قرار است تضييع‌كنندگان حق مردم معرفي شوند؟ آنها از كجا دستور مي‌گرفتند؟ برخي از آنها كه در فصل‌هاي انتخابات به ستادهاي خاص مي‌رفتند، الان كجا هستند؟ محاكمه چند جوان فريب‌خورده و تحت تاثير هيجانات القا شده از سوي دستياران كارگردانان، حتما اقدامي مناسب و بجا بوده؛ اما چرا كارگردانان و صحنه‌گردان‌هاي اين حركت زيانبار به مردم معرفي نشدند؟ چرا يك‌بار براي هميشه ريشه اين هسته‌ها و گروه‌ها خشكانده نمي‌شود؛ يك روز سفارت بريتانيا و يك روز سفارت عربستان و اين روزها هم ديوارنويسي روي ديوار سفارتخانه‌هاي اروپايي در تهران. چگونه است كه متصدي كنترل اين جماعت اقدام به معرفي آنها نمي‌كند؟ آيا چشم‌ بستن روي اين اقدامات، باز گذاشتن دست اين جماعت نيست؟ آيا پيام تساهل و تسامح را به آنها مخابره نمي‌كند؟ چرا هيچ‌ وقت اين گرو‌ه‌ها ريشه‌يابي نشدند و براي ملت معلوم نشد كه ريشه‌ها به كجا وصل هستند؟ وقتي نتيجه اقدامات اين جماعت رصد مي‌شود، آيا رصدكنندگان را به اين نتيجه نمي‌رساند كه دست‌هايي قوي‌تر از چند جوان هيجان‌زده پشت ماجراست؟ نتيجه رصد عواقب آن حمله، آيا غير از سود و نفع دولت عربستان و اسراييل بود؟ آيا غير از قرار گرفتن ايران در گوشه رينگ بود؟ چه كسي مسوول كنترل اين جماعت است؟ بهتر است تا قبل از اينكه نوبت بعدي برسد، ريشه اين‌گونه اقدامات مشخص و معرفي شوند؛ آيا واژه‌اي مناسب‌تر از نفوذي براي كارگردانان و آمران اين جماعت پيدا مي‌شود؟ نفوذي ميان خبرنگار و عكاس و فعال سياسي و اجتماعي و محيط‌زيستي نيست؛ نفوذ را در اتاق فكر و فرمان اين‌گونه حملات يافت كنيد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. شعبان بی مخ ها همیشه باید پا در رکاب باشند و آماده خدمت. آن ها برایشان فرقی نمی کند اربابشان چه کسی باشد. مهم پولی است که دریافت می کنند و موتوری سیکلتی است که متاسفانه بدلیل فقر ذهنی و مالی نتوانسته داشته باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا