خرید تور تابستان

قرن آمریکا و چالش چین؛ آینده نظم جهانی از دید جوزف نای

پیشنهاد کتاب برای نوروز (2)

علی نیلی، انصاف نیوز: وقتی در فوریه 1941، مجله مشهور و محبوب لایف، مقاله «قرن آمریکا» از هنری لوس را منتشر کرد، کمتر کسی گمان می‌کرد این گزاره به موضوعی داغ و جذاب در سپهر سیاست بین‌الملل تبدیل شود اما چنین شد.

وقتی در فوریه 1991، دیگر اثری از اتحاد جماهیر شوروی، ابرقدرت شرق و هماورد ایالات متحده وجود نداشت هم کمتر کسی فکر می‌کرد که در مفهوم «قرن آمریکا» بتوان مناقشه‌ای کرد؛ آمریکا حالا یگانه ابرقدرت جهان بود و می‌توانست حافظ «ارزش‌های آمریکایی» در سراسر جهان باشد اما چنین نشد و فقط 10 سال بعد، آینده‌پژوهان از برآمدن اژدهای دیگری از شرق خبر دادند که گرچه به آیین سوسیالیسم و تحت سیطره کمونیست‌ها بود اما تضادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی روسیه شورایی را نداشت.

ظهور چین، ذهن اندیشمندان و متفکرین و روشنفکران غربی را به یافتن پاسخی برای این پرسش بنیادین مشغول کرده است که «آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است؟» در این پرسش، «قرن آمریکا» واجد مفاهیمی است که به قدرت آمریکا معنا می‌دهد و بنابراین، اهمیت پرسش در آن است که هر پاسخی بدان، افق سیاست و نظم بین‌الملل در قرن بیست‌ویکم را متناسب با اقتضائات خود تغییر می‌دهد چون برابرنهادی برای قدرت آمریکا پیش می‌نهد و به این معنا، «لیبرال دموکراسی» در جهان سیاست و «سرمایه‌داری لیبرال» در جهان اقتصاد، یگانه پاسخ‌های بشر برای زیست مسالمت‌آمیز در این جهان نخواهند بود و بدیل‌هایی جدی در برابر خویش احساس می‌کنند.

جوزف نای، پژوهش‌گر و تحلیل‌گر آمریکایی در پاسخ به این سوال از سرنوشت «قرن آمریکا»، سراغ همان مفاهیمی می‌رود که خود پردازنده‌اش بوده است؛ قدرت سخت و قدرت نرم. او تلاش دارد با تدقیق مفهوم قرن آمریکا، منابع قدرت در کشورهایی که احتمال دارد به هماورد ایالات متحده تبدیل شوند را تبارشناسی کند. پرسش در نهایت این است که آیا این کشورها می‌توانند «هژمون آمریکا» را به مخاطره بیاندازند؟

وسعت سرزمینی، وضعیت اقتصادی، میزان صادرات فناورانه، جمعیت و توانمندی اجتماعی اتباع یک کشور، انسجام سیاسی، قدرت تاثیرگذاری فراسرزمینی فرهنگ و صنایع خلاق، قدرت نظامی و وضعیت ارتش، وضعیت دیپلماسی، عمق آموزش و اعتبار دانشگاه‌ها از نظر نای منابع قدرت سخت و نرم کشورها هستند.

به این ترتیب نویسنده اتحادیه اروپا، ژاپن، روسیه، برزیل، هندوستان و چین را به عنوان رقبای بالفعل آمریکا فهرست و درباره امکان هماوردی‌شان با ایالات متحده اظهار نظر کرده است. او البته اذعان دارد که مفهوم «افول آمریکا» در طول سال‌ها تغییر کرده و اینک در نظر ساکنان این کشور، به معنای عقب افتادن از رقباست. او نشان می‌دهد که انگاره افول، تاریخی طولانی در سیاست آمریکایی دارد و از نیمه دوم دهه 1970، به تناوب توسط اندیشمندان آمریکایی درباره آن هشدار داده شده است.

نای که کتابش را در نیمه دوم دهه 2010 اما قبل از ظهور ترامپ در آمریکا نوشته است، این تحلیل هوشمندانه و پیش‌گویانه را برابر مخاطب قرار می‌دهد که «نگرانی درباره افول ممکن است به سیاست‌های حمایتی و ملی‌گرایانه‌ای منجر شود که آسیب‌زا است…» (ص26) دقیقا همان مسیری که ترامپ در کاخ سفید پیمود و باعث شد برای نخستین‌بار پس از جنگ جهانی دوم، تنش در روابط ایالات متحده و اروپا بالا بگیرد و چین به عنوان یک خطر بسیار بزرگ، به صدر نگرانی‌های سازمان‌های امنیتی آمریکا بدل شود.

استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد با بررسی منابع قدرت در اروپا، واگرایی در هویت‌های ملی را مانع تبدیل‌شدن این قاره به یک واحد سیاسی منسجم می‌داند و می‌گوید اروپا در نهایت می‌تواند در نقش موازنه قدرت با آمریکا ظاهر شود و نه مخاطره‌ای برای آن.

درباره ژاپن، پیر شدن جمعیت و مخاطرات سرزمینی را مانع هماوردی با ایالات متحده می‌داند و مستند به استدلال‌هایش احتمال اتحاد چین و ژاپن بر ضد ایالات متحده را بسیار دور از ذهن می‌خواند.

جوزف نای می گوید که هیچ کشوری به جز چین نمی تواند قدرت آمریکا را در قرن بیست و یکم به چالش بکشد

درباره روسیه، نای به فساد ساختاری و اقتدارگرایی پوتینی اشاره می‌کند و با نشان‌دادن روندهای اقتصادی و آمارهایی از وضعیت جمعیت و آموزش یا سردرگمی اتحادیه‌هایی مانند اوراسیا و بریکس و شانگهای، نتیجه می‌گیرد که روسیه می‌تواند دردسرساز باشد اما حتما هماوردی چون شوروی نخواهد بود. او درباره اتحاد احتمالی روسیه و چین، مشکلات ارضی، تفاوت‌های ایدئولوژیک و رقابت‌های منطقه‌ای را مانع آن می‌داند.

به همین ترتیب، آقای نای نشان می‌دهد هندوستان و برزیل هم به عنوان قدرت‌های نوظهور اقتصادی، نمی‌توانند رقیبی جدی برای آمریکا باشند.

فصل خواندنی کتاب، آن‌جاست که این اندیشند آمریکایی، درباره چین و قدرت‌های سخت و نرم فزاینده‌اش سخن می‌گوید. او از منظر یک آمریکایی پیش‌رفت‌های چین را برمی‌شمرد و با تاکید بر قدم‌های ابتدایی چین در مسیر افزایش قدرت نرمش از طریق گستردن زبان چینی، تبلیغ ارزش‌های کنفسیوسی و… سیاست‌گذاران در کشورش را حساس می‌کند که گرچه پیشی‌گرفتن چین از آمریکا در زمینه اقتصادی به معنای افول آمریکا نیست اما اگر بر ارتقای استانداردها در عملکردهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی داخلی و خارجی خود اهتمام نکنند، می‌تواند آغاز روند افول باشد.

جوزف نای اذعان دارد که پیچیدگی در مفهوم قدرت در حال افزایش است و با متر و معیارهای قرن بیستم، نمی‌توان کشورها را در مراتب قدرت رتبه‌بندی کرد اما تذکر می‌دهد که آمریکا به عنوان معرف و حافظ برخی از ارزش‌های جهانی و نظم جهان، باید در قرن جدید هم سردمدار تعریف و حفاظت از ارزش‌ها و نظم جدید باشد. از این منظر شاید بتوان کتاب را برآمده از ناسیونالیسم افراطی دانست اما از منظری دیگر، دقت‌های یک روشنفکر در منابع قدرت، دیدن نقاط قوت رقبا بدون سوگیری، تلاش برای ارتقای فهم جامعه از نقش‌های جهانی‌اش، خواندنی و آموزنده است.

نای در نهایت پاسخ می‌دهد که قرن آمریکا به پایان نرسیده است اما این هشدار را هم چاشنی یافته‌اش می‌کند که آمریکا در قدرت نرم بیش از قدرت سخت ضربه‌پذیر است و باید در جهت بهبود عملکردهای مرتبط با قدرت نرمش بکوشد.

این کتاب را ایوب فرخنده به فارسی ترجمه و انتشارات دنیای اقتصاد منتشر کرده است.

انتهای پیام  

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. مفاهیم و احوال ژئوپلیتیک جهانی بعد از کتاب ژوزف نای بسیار متحول شده اند و اصولا چنین کتاب هایی سریعتر از خیلی کتابها کهنه می شوند. کاش با نگاه به کتاب نای درباره امروز و آینده می نوشتید و نتیجه گیری می کردید که در پایان دهه سوم قرن بیست و یک با چه جهانی و چه امریکایی مواجه خواهیم بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا