سهم من از عاشورا چیست؟
غلامرضابنی اسدی در روزنامه ی خراسان نوشت:
عاشورا تنها یک روز نیست و الا از بام تا شام به پایان میرسید. اینکه هنوز و همیشه عاشورا جریان دارد نشان میدهد که عاشورا اگر چه در دهمین روز محرم 61 هجری اوج خویش را به تماشا گذاشت، اما همه تاریخ را در بر گرفت چنانکه کربلا نیز از قامت یک قطعه زمین در گوشهای از عراق، خارج و به جغرافیای این تاریخ تبدیل شد. در این نگاه نه تاریخ محدود است و نه جغرافیا، بلکه این گستره عظیم، شرح انسان کمال یافته را خط به خط مینویسد. حتی برای هر انسان میشود شأنی یافت در عاشورا و بیشک هرکدام مان نیز در عاشورای سلام و لعن که به پهنه تاریخ گسترده است، سهمی داریم. شاید یکی از درسها و حتی تجلیات مومنانه محرم این باشد که به سهم یابی و شأن یابی خود در کربلا بپردازیم و تلاش کنیم از این “گم بازار دنیا” خود را در کربلا پیدا کنیم. اگر چنین شد و توانستیم خود را در این جغرافیا پیدا کنیم راه را خواهیم یافت و اگر “نه چنین شد” بادهای مسموم ما را با خود خواهد برد که هرکس به امام خود نرسد شکار شیطان خواهد شد. ما باید و باید و باید خود را به کربلا برسانیم و خود را بشناسیم و با نیت و قول و عمل خویش جایگاه خود را در این ابتلای عظیم بیابیم والا رفتن صرف به کربلا نه تنها ارزش نمیشود که در سیاهه زندگی حسین کُشان هم رفتن به کربلا بود. ما باید با قول و فعل، حتی با نیت خود را به فهرست بلند بالای روشنی برسانیم که در صدر آن نام مبارک حسین(ع) نقش بسته و تا ردیف هفتاد و دوم، نام یارانش میدرخشد که به نام و نشان ثبت است اما جایگاه هفتاد و سوم به اندازه همه آدمیانی که پس از این، به لبیک عملی، هل من ناصر سیدالشهدا را اجابت کردند ،جا دارد. من معتقدم همان طور که مومنان، سال مالی دارند و سر سال، به حساب خویش میرسند و مال خود را با پرداخت خمس و زکات، پاک میکنند باید یک “سال معرفتی” هم برای خود تعریف کنیم که میتواند محرم باشد و هر سال ببینیم چه نسبتی با حجت خدا و خون خدا داریم. چقدر تامل برانگیز است کلام مرحوم استاد صفایی حائری در این زمینه که میفرماید “… عاشورا لعنت و سلام را آورد و نفرین و سلام را تقسیم کرد، ولی من هر سال حساب می کنم که چه سهمی گرفته ام و چه میراثی برداشته ام؟” بله این علامت سوال برابر همه ما هست و باید به جواب برسیم که ما را از این معرکه چه به میراث مانده است؟ ایشان به ظرافت اشاره میکنند و به تامل وامی دارند انسان را که”وارث، قرابت میخواهد؛ قرابتی بدون حائل و بدون مانع. فرزندی که قاتل پدر باشد، ارث نمیبرد. فرزندی که کافر باشد از مسلمان ارث نمیبرد. آیا من حسین را نکشتهام؟ آیا من از آنچه که فهمیدهام، چشم نپوشیدهام و کفر نورزیدهام؟” و به راستی جواب ما ،جواب عملی ما به این آیا و آیاها چیست؟ زبان را در این ساحت، صلاحیت پاسخ نیست، کارنامه باید به میان آورد. باید به این فکر کرد که “اگر من به ولایت حسین نرسیدم، اگر ابوّت اولیاء را نخواستم، اگر فرزند دنیا و یا بدتر بنده دنیا شدم و دین در وجود من شکل نگرفت و تنها بر زبانم نشست، آیا با حسین قرابتی دارم؟ آیا از عاشورا ارثی میبرم و سهمی میگیرم؟ بله ،کربلا هم ابتلای عشق است و هم امتحان مدام انسان تا در گذر زندگی، در همه شئون آن پاسخ دهد از کربلا چه سهمی میبرد. عرصه عمل و معرکه ،همیشه بر پاست، پای ما به کدام سمت باز میشود؟
انتهای پیام