نقد همایش «خرقۀ تزویر» در قم
«رضا بابایی»، پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داد، در نقد همایشی در قم نوشته است:
قرار است در قم همایشی برگزار شود به نام «خرقۀ تزویر». از عنوان همایش و موضوعاتی که در فراخوان مقالات آمده است، پیدا است که هدف همایش، اثبات انحرافات اخلاقی و فکری اهل تصوف است.
تصوف و عرفان، گرایشی ریشهدار و تنومند در جهان اسلام است که تا امروز قالبهایی گوناگون پذیرفته است؛ از زهدورزی و خرقهپوشی تا معنویتگرایی و طرفداری از دین فردی. در روزگار ما، بخشی از آموزههای تصوف، بهویژه به روایت مولوی و سنایی، روشنفکران دینی را نیز جذب خود کرده است. برخی آسیبها و ناهمسانیهای نظری و عملی در تصوف موجب شده است که برخی عالمان دینی – همچون استاد مطهری – میان تصوف و عرفان فرق بگذارند. این مرزبندی، اگرچه چندان استوار نیست، اندکی آتش تصوفستیزی و عرفانگریزی را فرومینشاند.
تصوفستیزی در ایران و جهان اسلام، دیرینهای به درازای تاریخ تصوف دارد. همایش «خرقۀ تزویر» نیز حلقهای از این سلسله است و بهحتم برگزارکنندگان این برنامه، بیش از دولت صفوی که کمر به نابوی تصوف بسته بود، توفیقی نمییابند. به گمان من، راه درستتر آن است که این گرایش عمومی را که هواخواهان بسیاری در میان نخبگان و عامیان دارد، بخشی از فرهنگ اسلامی بشماریم و همدلانه در اصلاح و تصفیۀ آن بکوشیم.
در این روزگار که دهها جبهه در مقابل یکدیگر گشودهایم و به جان هم افتادهایم و به هر بهانهای خون و آبروی همدیگر میریزیم، چه ضرورتی است برای جنگی تازه و نبردی دیگر؟ نقد تصوف، به نفع تصوف است؛ اما اگر سمتوسوی این گونه همایشها حذف و ستیزهگری باشد، هیچ نتیجهای جز آتشافروزی ندارد.
بهانۀ برگزارکنندگان همایش خرقۀ تزویر آن است که تصوف، شریعتگریز است و عارفان در مقابل مکتب اهل بیت(ع) صفآرایی کردهاند. از ایشان باید پرسید: چرا جنگ با شریعتگریزان را از جایی دیگر شروع نمیکنید؟ شریعتگریزی، در میان چند درویش و در چند خانقاه، بیشتر است یا در میان مدعیان دروغین شریعت؟ دشمن مکتب اهل بیت، مولوی و سنایی است یا آنان که به اسم دفاع از این مکتب، آرمانهای اخلاقی و معنوی خاندان پیامبر را لگدگوب اهداف شخصی و فرقهای میکنند؟
شریعت، در حلقههای ذکر صوفیان و آرای جهانشناختی عارفان به محاق رفته است یا در رفتار و گفتار کسانی که زیر پرچم اهل بیت(ع) و به نام آنان، هر اختلافی را بهانهای برای جنگ و حذف دیگران میکنند؟ مکتب اهل بیت(ع) به پیروان صادق و مهربان و منصف و آیندهنگر نیاز دارد یا به افروختن آتش منازعات و مظلومکشی؟ اگر بهواقع دشمن ریا و تزویر و دورویی هستید، چرا راه دور میروید؟
اگر بهواقع درد دین داریم و از شریعتگریزی نگران و هراسانیم، منشأ «یخرجون من دین الله افواجهم»، جایی دیگر است؛ نه در چند قصیدۀ سنایی یا در چند نظریۀ عرفانی که مولوی گفته است. اگر بخواهیم سرچشمههای شریعتگریزی را در ایران رتبهبندی کنیم، تصوفگرایی چه رتبهای دارد؟ روح و روان اسلام و مکتب اهل بیت(ع) را چند بیت مثنوی زخمی کرده است یا دستمزدهای میلیاردی برخی مرثیهخوانان در مجالسی که به نام اهل بیت برگزار میشود؟
ما کدام خلاف شرع و عقل و مروت را در میان خودیها افشا کردهایم و به نتیجه رساندهایم که حالا نوبت به مثنویخوانان و چند درویش گوشهنشین رسیده است؟ تصوف، امروز چه معضلی برای ایران و اسلام درست کرده است که این همه برای نقد و حذف آن هزینه میکنیم؟ آیا میدانید شمار طرفداران برخی سریالهای خارجی و برخی خوانندگان بیریشه در ایران، بیش از همۀ کسانی است که مثنوی میخوانند و یا در حلقههای ذکر، سر میجنبانند؟ اگر مبارزه با تصوف، در ذیل مبارزه با «انحراف» میگنجد، بگویید شما برای مبارزه با «انحطاط» چه کردهاید؟
مشکل جامعۀ ما انحطاط است، نه آنچه شما نام آن را انحراف گذاشتهاید. انحطاط است که مهمترین مسالۀ عاشورا را قمهزنی کرده است؛ انحطاط است که در کشور هشتاد میلیونی، میانگین تیراژ کتاب را به زیر 1000 رسانده است؛ انحطاط است که …
به گمان من، مبارزه با تصوف در ایران معاصر، انگیزههای شریعتمدارانه ندارد. دعوا بر سر دین و خدا و اخلاق نیست. عدهای با بولتنسازی علیه عرفان و تصوف، و با بزرگنمایی برخی عیبها و نقصهایی که از برخی نحلههای صوفیه ثبت شده است، میخواهند بیش از پیش میدانداری کنند. اگر انگیزه و سائقۀ شریعتمدارانه در کار بود، در مقابل همۀ خلافهای شرع صفآرایی میکردند.
شریعتگریزی اصلی در جایی دیگر است، نه در چند خانقاه ترسخورده یا در چند نظریه دربارۀ خدا و توحید و ولایت. اگر درد دین داریم، از خود شروع کنیم؛ وگرنه کار ما معنایی جز این ندارد که از شریعت وسیلهای ساختهایم برای مچگیری و رقیبکشی و نسقکشی.
در پایان، دو نکته را نیز یادآوری میکنم:
یک. ورود اسلام به بسیاری از مناطق جهان، همچون شبهجزیره و بخشی از آفریقا، از طریق تصوف بوده و اکنون نیز برخی کشورهای جهان، همچون کشورهای منطقۀ آمریکای لاتین، اسلام معنوی و صوفیانه را بیشتر و بهتر میپذیرند تا اسلام فقهمحور. خوب است که در همایشهای ضد عرفان و تصوف، این گونه حقایق تاریخی و امروزین نیز در نظر آید.
دو. نقد تصوف را اهل تصوف و عرفان آغاز کردند، نه دشمنان تصوف و عرفان. آن مایه از نقد صوفی که در آثار پیروان تصوف، همچون مولوی و سنایی است، در کجاست؟ تفاوت در این است که وقتی حافظ و مولوی، صوفی و تصوف را نقد میکردند، مراقب بودند که خشک و تر را با هم نسوزانند؛ اما شمایان به بهانه شکستن شاخههای خشک، میخواهید درختی تناور را از ریشه بیرون بیاورید.
انتهای پیام