شتر سواری دولا دولا و «برادران لیلا»!
وبلاگ فیلیمو نوشت: شتر سواری دولا دولا نمیشود. یکبار برای همیشه تکلیف خودمان را با سینما و نقطه عزیمتمان برای فیلم دیدن مشخص کنیم. استانداردهای چندگانه نمیتواند معیار قضاوت باشد. در بهترین حالت مواجهه گزینشی و مودی با فیلمها میتواند ملاکی برای قضاوت شخصی و جستجوی سلیقه فردی باشد. استاندارد نداشتن و گردشی و مودی رفتار کردن نمیتواند ملاک تحلیل و قضاوت و نگارش تخصصی در مورد آثار باشد.
در کنار اینکه نمیتواند ملاک قضاوت نوشته یا تحلیلی با نقطه عزیمت شفاف باشد. صرفا میتواند ملاکی باشد که ما یک نوشته و زاویه نگاهش را دوست داشته باشیم یا نه. که آن هم ملاکی برای ارزشگذاری متن نیست. این از این. نکته دیگر که در ادامه مقدمه بالاست اینکه، یکبار برای همیشه تکلیفمان را روشن کنیم آیا مضمونزدگی و دور ماندن آثار از بیان سینمایی و ناکامیشان در روایت متنی و بصری امری قابل قبول است یا خیر.
سعید روستایی در فیلم برادران لیلا بیش از آنکه زمانش را صرف سر و شکل دادن به موقعیتهای داستانی، معماری و ارائه شخصیتها و دغدغهها و شیوه تفکراتشان، چیدمان ارتباط و تعامل میان آنها و جهان اطرافشان کند، دلبسته همهچیزگویی شده است
در واقع آیا میتوان به دلیل طرح مضمونی مورد پسند ما، از سینما نبودن و چندپارگی و شلختگی در اثر سینمایی چشمپوشی کرد یا خیر؟ آیا میپذیریم که هر مضمونی هرچند متعالی و انسانی و اخلاقی و آرمانی و الخ، اگر در اثر سینمایی به شکلی سینمایی و مبتنی بر قواعد روایتگری سینمایی مطرح نشود و مضمون و حرف، تبدیل به سینما به عنوان هنری جدای از مقالهنویسی و نظریهپردازی نشود، امری نامیمون است؟
اگر میپذیریم که خب این استاندارد باید برای هر اثری با هر مضمونی چه موافق سلیقه ما و چه مخالف سلیقه ما، چه از ناحیه تفکرات حاکم بر شوروی کمونیستی یا آلمان نازی یا موسیلینی فاشیست و چه از ناحیه اخلاقیترین و انسانیترین افراد و حاکمیتها (اگر وجود داشته باشد)، امری غیر مرتبط با ذات سینماست و بیشتر به درد سخنرانی و خطابه و مقاله و ژورنالیسم میخورد. اگر هم نمیپذیریم و تمایل داریم هرطور دلمان خواست و عشقمان کشید رفتار کنیم و استاندارد مشخصی نداشته باشیم که خب هیچ، مخاطب این نوشته نیستیم. چرا که این نوشته نقطه عزیمت مشخص و تخصصی دارد و به آن پایبند است. نکته دیگر اینکه یکبار برای همیشه باید مشخص کنیم فیلم پروپاگاندا یا تبلیغاتی را میپسندیم یا نمیپسندیم. اصولا پرداختن سینما به تبلیغات را امری محترم میدانیم یا از اساس با آن مخالفیم.
پاسخ هر کدام از این دو گزینه باشد، محترم است به شرط آنکه همواره و در مورد هر اثر تبلیغاتی سینمایی چه موافق چه مخالف با نظریات و تفکرات ما صادق باشد. اگر موافقیم باید با آثار پروپاگاندای تولید شده توسط ارگانهای دولتی و حکومتی در ایران که معمولا برندگان جوایز در جشنواره فجر را شامل میشوند مشکلی نداشته باشیم و معیار نقدمان نه مضمونشان بلکه چگونگی روایتگری متنی و بصری در آن باشد و همزمان با آثار تبلیغاتی مخالف جریان حاکم بر ایران هم نه به دلیل مضمون بلکه به دلیل کیفیت روایتگری سینمایی موضع بگیریم و در تحلیلهای دقیق و سینماییمان این مسئله را ملاک قرار دهیم.
این در حالتی است که سینما و فرم و شکل و همزمان محتوای آن برایمان مسئله باشد، نه مضمون به تنهایی. نمیشود یک فیلمساز بهترین حرفها را به شکلی الکن و بدقواره و غیر سینمایی بزند و ما قربان مضمونش برویم و فرم را نادیده بگیریم. همزمان هم نمیشود بهترین اثر سینمایی تبلیغاتی با محتوای مخالف خواست خودمان را کنار بگذاریم چون با محتوایش مخالفیم. این شیوه نگاه ربطی به مخاطب جدی و پژوهشگر و تحلیلگر سینما بودن ندارد. این بیشتر رفتاری عوامانه و عمومی است که محترم هست اما معیار قضاوت تخصصی نیست.
اگر بخواهیم در سینمای خودمان مثالی بزنیم میتوانیم آثار ابراهیم حاتمیکیا و محمدعلی باشهآهنگر و محمدحسین مهدویان (دوره اول) را مقایسه کنیم با آثار اصغر فرهادی و جعفر پناهی، رسولاف، مخملباف (دوره متاخر) و دیگران. معیار ما برای تحلیل کیفی آثار این فیلمسازان اگر سوگیری فکری و گرایشهای سیاسی و اجتماعیشان باشد و رگههای تکنیکی و سینمایی را نادیده بگیریم باید مطلقا جانب یکی از این دو گروه مثالی را بگیریم. اما آیا لزوما تمام آثار حاتمیکیا بد است و بدقواره؟ آیا تمام آثار پناهی از نظر فرم و محتوا درجه یک است و معیار؟ مثل روز روشن است که خیر.
ماجرای جدلهایی که اطراف فیلم برادران لیلا ساخته سعید روستایی را هم باید در همین زمین ببینیم. سعید روستایی فیلمساز با استعدادی است و «ابد و یک روز» و «متری شیش و نیم»اش فیلمهای خوش ساخت و قابل اعتنایی است. فیلمهایی که اتفاقا در کنار کیفیت فرمی و روایتگریاش، لایههایی از مضامین و رویکردهای معنایی و انتقادی را هم مطرح میکند. پس سینما و فیلمسازی را تا حد قابل قبولی بلد است. اما «برادران لیلا»ی او فیلم بدی است. چرا؟ به یک دلیل مشخص و آن اینکه فیلم غیر منسجم، آب و دون جدا، درشتگو و همزمان پر پتانسیل و هدر رفتهای است. چرا؟ به این دلیل که فیلم بیش از آنکه به دنبال طرح موضوع و مضمون انتقادیاش به زبان سینما باشد، درگیر گفتن، زیاد گفتن، مستقیم گفتن، درشت گفتن و عصبانی گفتن شده است.
روستایی بیش از آنکه زمانش را صرف سر و شکل دادن به موقعیتهای داستانی، معماری و ارائه شخصیتها و دغدغهها و شیوه تفکراتشان، چیدمان ارتباط و تعامل میان آنها و جهان اطرافشان کند، دلبسته همهچیزگویی شده است. او به جای آنکه شخصیتهایش را ترسیم کند و به در و دیوار نکوبدشان، به جای آنکه موقعیتهایش را ترسیم کند، برای تحول و تغییر شخصیتها گرهافکنی و گرهگشایی را در پیش بگیرد، به جای آنکه شخصیتها و جهانشان را از حد مانکن و عروسک و آدمکهایی که فقط در صحنه گرد خودشان میچرخند، از تیپ بودن دور کند و به شخصیتهای چندلایه و دغدغهمند و کنشگر بدل کند، به جای آنکه مثل بچه آدم حرفش را شفاف و در قالب یک درام چفت و بستدار بزند و به خط سیری که تبیین کرده پایبند بماند و در انتها بر مبنای منطقی که خودش وضع کرده تحول را رقم خورده ببیند، سراغ همهچیزگویی و لغزیدن روی مضامین مختلف و از همهجا و همهچیز گفتن رفته و شخصیتهایش را به مثابه توریستهای در مقابل دوربین در نظر گرفته و به تبع آن بازیگران نامیاش را از گوشهای به گوشه دیگر پرتاب کرده بیآنکه مشخص باشد که مثلا این پسران بیخاصیت اصولا چرا باید راهی به سوی موفقیت داشته باشند؟
اصولا مگر کسی میتواند نگران این گروه بیخاصیتان شود که موفقیتی هم حاصل کنند؟ مگر این جماعت دورهگرد نیازی به مانع برای رشد نکردن و شکوفایی دارند؟ اصولا این بازیگران سرگردان در مقابل دوربین روستایی حرف حسابشان چیست؟ تا جایی که حتی یادش رفته اگر بناست مخاطب با برادران بیخاصیت و بلاتکلیف فیلم ارتباط برقرار کند، ابتدا باید در آنها پتانسیلی ببیند که فعال نشده و بعد سراغ یقهگیری از آن موانع پیش روی موفقیت آنها برود. در نسخه فعلی ۴ برادر فیلم چنان بیعمل و بیخاصیت هستند که هیچ سرنوشتی بهتر از این نمیتوان برای آنها متصور بود. اینها تنها یک چند مصداق ساده از مجموع مصادیق بیمنطق و درشتگو بودن فیلم است.
نشستن مفلوکانه ۴ برادر روی پلههای پاساژ و ورود دخترکان شیک و پیک و نگاه حسرتآمیز پسران به آنها به کجای چه مفهوم دراماتیزه نشده در اثر مرتبط است؟ آیا چیزی بیش از شعارزدگی سست و کممایه است؟ درشتگویی دیگر در سکانس معرفی بزرگ فامیل در مراسم عروسی است و نگاههای با مکث و هندیوار دو پیرمرد رقیب در دو موقعیت مشترک به هم و کریخوانی آنها در سکوت. درشتگویی دیگر ماجرای فسخ قرارداد خرید مغازه و تصمیم برای خرید ۴۰ سکه برای پدر است و بالا رفتن تصاعدی قیمت دلار و طلا در سکانسهای متوالی است.
درشتگویی دیگر سکانس مواجهه افتضاح اجرا شده نوید محمدزاده با دختر همسایه و عشق قدیمیاش است و نگاه از لای درب منزل و الخ. درشتگویی دیگر ماجرای به خود آمدن نوید محمدزاده است که بعد از فرار از بلوای کارگران در کارخانه ورشکسته، بیهیچ منطقی که بتوان آن را در تحولات شخصیت او در فیلم دید، تبدیل به یک مبارز میشود و شیشه میشکند و حقطلبی میکند. درشتگویی دیگر مربوط به ماجرای دفتر پیش فروش پراید و پیشنهاد برای ادامه این فعالیت کلاهبردارانه و ماجرای فراری دادن یکی از برادران به خارج کشور است و… «برادران لیلا» هیچ هم که نداشته باشد درشتگویی و مثال برای اثبات بد و گل درشت بودن کم ندارد و ملاک خوبی برای آموزش چگونه فیلم نساختن است.
عطف به مقدمه این نوشته و در قامت نتیجه گیری باید گفت، سعید روستایی فیلسماز خوبی است چرا که پیشتر نشان داده فرم و محتوا و فضاسازی و حال و رنگ ایجاد کردن در روایت سینمایی را بلد است، اما «برادران لیلا» فیلم بد و سطحی و گل درشت و بلاتکلیف و شعاری است که اگر در قالب یک مصاحبه یا مقاله حرفش را میزد، هم در هزینهها صرفهجویی میکرد و هم روان مخاطب را نمیآزرد و هم از دستاوردهای پیشین کارگردانش مراقبت میکرد و این همه پتانسل سینمایی از بازیگر گرفته تا عوامل تولید و پول و وقت را هدر نمیداد، در کنار این همه مخاطب هم احساس تعرض به روح و روانش را تجربه نمیکرد.
خب حالا این نقد برگرفته از موافقت یا مخالفت با نام سعید روستایی بود؟ خیر. مبتنی بر موافقت یا مخالفت با مضامین مطرح شده در فیلم بود؟ خیر. در مخالفت و بر مبنای لجبازی با فلان گروه و به دست آوردن دل فلان گروه بود؟ خیر. این نوشته بر مبنای یک اصل مشخص نوشته شده و آن سینما و سینما و سینما و سینما و قواعد فرمی و روایی و بصری و محتوایی حاکم بر جهان سینماست که آن از دیگر رسانهها، از خبرگزاریها روزنامهها، تریبونهای تبلیغاتی سیاسی و اجتماعی و… متمایز میکند، در عین اینکه در بطن خودش و بعد از اثبات سینما بودنش از تمام این المانهای سیاسی، اجتماعی، تاریخی، مردم شناختی، اقتصادی و… در درونش دارد اما با یک شرط مشخص و آن اولویت بودن همخوانی فرم و محتوا و شکل گیری یک اثر سینمایی منسجم است.
انتهای پیام
بالاخره یه تحلیل درست از فیلم دیدیم …ممنون