فروغ نظري و منشي افروغ | علی ربیعی
علی ربیعی در روزنامه اعتماد نوشت: با دكتر عماد افروغ در اوايل دهه ۷۰ در مركز تحقيقات استراتژيك آشنا شدم؛ اين مركز در آن سالها كانوني بود براي انديشه و نظريه. آنجا بود كه مقاله دكتر افروغ درباره نظريههاي انقلاب را خواندم.
افروغ جامعهشناسي صاحبنظريه بود؛ كيميايي گران در اين عصر و دوران، چراكه ادبار ما از سياستگذاريهاي بدون پشتوانه نظري و كنشگران بدون نظريه است. بحران نظريه سالهاست كه بنيانهاي فكري و بنيادهاي سياستگذاري كشور را تهديد ميكند و جامعه بدون نظريه مثل پاياننامه بدون فصل دوم است؛ بيحرف و سرگردان.
افروغ اما هم صاحب نظريه بود و هم كنشگر سياسي و اجتماعي؛ از آنان كه نقد و نظر خود را در ميدان عيني جامعه ميآزمايند. از جهاتي كنشگر مرزي بود؛ از عرصه انديشه به صحنه سياست و از استادي دانشگاه تا نمايندگي مجلس.
او از نظر سياسي اصولگرا بود، اما از منظر مشرب فكري و نظري اصول خود را داشت؛ نظراتش به كار افقگشايي و بنبستزدايي از فهم مسائل سياسي و اجتماعي ميآمد نه تئوريزه كردن وضع موجود و قدرت سياسي.
از اين جهت اصولگرايي بود كه اصلاحطلبان هم به ديدگاههاي او رجوع ميكردند و خصلت تفكر آزاد و نقادانه اين است كه مرزهاي تعلقات سياسي را در نهايت كمرنگ ميكند و هر دو به يك ميدان مشترك ميرسند؛ تغيير مصلحانه با رنگ و آهنگ منافع ملي. بدون شتاب بنيانبرافكنانه و با حفظ آرامش جامعه.
اين نوع تغيير مصلحانه نه به ركود اجتماعي و غفلت از واقعيتهاي موجود باور دارد و نه به پاسخ به مسائل با ابزار غيرواقعي، بلكه در وهله اول سعي خود را بر فهم درست مساله ميديد. نه آن را مغروق خواستهاي غيرواقعي ميكرد و نه اسير اغراقهاي آسيبزننده.
به دليل همين ويژگيهاست كه اواسط پاييز سال گذشته وقتي با جمعي از دوستان درباره ضرورت فربه شدن ميانداري صحبت ميكرديم يكي از اسامي كه دايما مطرح ميشد، عماد افروغ بود. آخرين بار در ماه گذشته با او صحبت تلفني داشتم و احوالاتش را جويا شدم، اما او نگران احوالات اجتماع بود.
دريغ از فقدان افراد با دانش و دلسوز و دغدغهمند و داراي اصول براي جامعه. فروغ نظري و منشي افروغ پابرجا خواهد ماند.
انتهای پیام