عجيبترين اتحاد
عباس عبدی در اعتماد نوشت:
هنگامي كه به وضع ايران نگاه ميكنيم با پديدههاي عجيبي مواجه ميشويم. يكي از آنها اتحاد و اشتراك نظر نسبي نزد غالب نخبگان ايران از هر طيفي و هر حوزهاي در مساله سياست است. اين اتحاد حداقل در عمل ديده ميشود، حتي اگر ريشههاي رسيدن به اين نقطه براي هريك از آنها تفاوتهايي داشته باشد. بهطور كلي نخبگان ايراني به علل گوناگون بسيار ناهماهنگ و پراكنده هستند. بخش مهمي از آنان بهطور سنتي با حكومتها زاويه دارند، در واقع ميان نخبگان سياسي حاكم با ساير نخبگان شكافي عميق وجود دارد. نخبگان ايراني ميان خودشان نيز ناهماهنگ هستند و كمتر شرايطي را تجربه كردهايم كه حرف واحدي بزنند. اين ناهماهنگي ميان نخبگان حوزههاي گوناگون آشكار است، نخبگان اقتصادي با فرهنگي، هر دو با كارآفرينان، با نخبگان مذهبي، علمي و صنفي و حرفهاي، پزشكي با مهندسي و… در ارتباط نيستند. نه ارتباط مستقيم دارند و نه در فضاي رسانهاي مناسبي زندگي ميكنند كه از آن طريق ارتباط موثر و وحدتبخشي داشته باشند. حتي نوعي خصومت و تحقير كلامي هم ميان برخي از اين نخبگان وجود دارد. همچنين ميان نخبگان برخي از حوزهها هم اين وحدت نظر و اشتراك عملي كمتر وجود دارد كه ناشي از فقدان مجامع صنفي و فعاليتهاي صنفي حرفهاي است. از سوي ديگر شكاف ملموسي ميان نخبگان ايراني با تودههاي مردم ديده ميشود. اين پديده نيز علل خود را دارد. بخشي از نخبگان متاثر از فرهنگ و ارزشهاي فرامرزي هستند و قادر به تعامل موثر با جامعه خود نيستند، ضمن اينكه عدم دسترسي به رسانه آزاد و فعاليتهاي عمومي نيز در اين وضعيت موثر است و در ارتباط آنان با توده مردم ايجاد اختلال كرده است. تحليل دقيق اين مسائل را در مقاله «تاثير متقابل تحولات فرهنگي و نخبگان كشور طي ۲۰ سال آينده در پرتو دو سناريوي ادامه وضع موجود يا وضع مطلوب و عقلايي» در سال ۱۳۸۹ نوشتهام كه در كتاب تازه انتشارم با نام شش مقاله سياسي و اجتماعي چاپ شده است.
در آنجا توضيح داده شده كه بيش از ۷۵ درصد نخبگان ايراني معتقدند كه در وضع موجود هيچ نوع اثرگذاري در جامعه ندارند يا اين اثر كم است و ادامه آن وضع را تيرهتر هم ميديدند. براي رسيدن به وضع مطلوب پيشنهادهايي شده بود كه در حوزههاي گوناگون بايد انجام ميشد. ولي نكته مهمي كه از سال ۱۴۰۰ به بعد رخ داده است، اتحاد نسبي و باورنكردني نخبگاني ميان نخبگان يك حوزه، يا ميان نخبگان حوزههاي گوناگون و نيز ميان آنان و مردم است. اين اتحادي بسيار عجيب و حتي اثرگذار است و ريشه آن در رفتار حكومت است كه همه آنان را با تفاوتهاي فراوان به اجبار زير يك چتر فراگير جمع كرده است. حتي نيروهاي مذهبي و علاقهمند به خود را نيز منفعل كرده است. نمونه آن در مساله نحوه مقابله با حجاب است كه بخشهايي از مذهبيها را هم عصباني كرده. البته اين اتحاد سلبي است. ريشه آن نيز عملكرد ساختار رسمي است كه با عمل خود آنان را در تقابل با وضع موجود متحد كرده است. اين وحدت سلبي اگر قادر به ايفاي نقش سازنده نباشد، قدرت تخريبي بسيار بالايي دارد. به عبارت ديگر هر كسي از ظن خود مخالف وضع موجود شده است و هركدام خوابهاي خود را در اين مخالفت چنانچه دوست دارند تعبير ميكنند. البته تقصيري هم ندارند، زيرا اين قدرت و توان عجيب سياستهاي رسمي در متحد كردن اغلب نخبگان است كه در ايران تجلي يافته است. اكنون در شرايطي هستيم كه بيشتر نخبگان بر اثر جبر زمانه و جريان تند سياست به ناچار در يك مسير مشترك در حال شنا كردن هستند، در نتيجه متحد و همسو به نظر ميآيند. خطر اين همسويي و اتحاد سلبي نخبگان براي حكومت و ساختار سياسي قطعا كمتر از شكاف دولت ـ ملت نيست، زيرا اثرگذاري نخبگان كه توليدكننده فرهنگ و ادبيات و هنر و شعر و انديشه و منطق هستند، چون سلاحي بُرنده عليه هر چيزي كه جلوي آنان باشد عمل ميكند. به علاوه جلب نظر آنان خيلي سختتر از جلب نظر توده مردم است.
در هر حال از ما گفتن بود، خود دانيد.
انتهای پیام