«باب دیلن» مستحقترین برنده نوبل
باب دیلن، ترانهسرا، شاعر و آهنگساز آمریکایی، برنده جایزه نوبل ادبیات ٢٠١٦ شد و این یک اتفاق شگفتانگیز است.
گفتگوی روزنامه ی شرق با مانی جعفرزاده، آهنگساز، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، درباره این اتفاق در پی می آید:
اعطای جایزه نوبل ادبی به یک ترانهسرا، خواننده و آهنگساز از نظر شما غیرمنتظره نبود؟!
اهمیت باب دیلن بیشتر از آنکه درباره موسیقیاش باشد، درباره ادبیات اوست؛ یعنی اینکه موسیقی او بیشتر از آنکه از جنس موسیقی باشد، درواقع از جنس ادبیات است و کمتر موسیقی است. همانطور که درباره موسیقی مردمی و پاپ میدانیم، کمترین پشتوانهشان موسیقی است و بیشتر با ادبیات ارتباط میگیرند چون مردم با ادبیات که همان ترانه و کلام است ارتباط میگیرند، اما کسی که میخواهد موسیقی کلاسیک بشنود، حتما باید از سواد موسیقایی برخوردار باشد چون بدون این سواد کمتر میشود از موسیقی کلاسیک لذت برد. بههمیندلیل دایره مخاطبان موسیقی کلاسیک محدود است و این دانش موسیقایی قبل از شنیدن است که چنین محدودیتی را رقم میزند، درحالیکه موسیقی باب دیلن از سه یا چهار آکورد در هر تراکت برخوردار است و اجرای این نوع موسیقی نیازی به ورزیدگی در عالم موسیقی و آموزشدیدن ندارد. ترانههای باب دیلن ادبیات لیریک است که درواقع شعر ترانه و کلام ترانه هستند بنابراین او بیشتر از آنکه موسیقیدان باشد، یک شاعر است.
بنابراین این جایزه بحق به دیلن داده شد؟
بله، چون این جایزه را به ادبیات باب دیلن دادهاند تا موسیقیاش. درواقع ادبیات در آثار هنریاش غالب است. او همچنین شعر میسراید و کتاب شعر هم منتشر کرده است.
درباره این ادبیات در موسیقی بیشتر توضیح میدهید که دقیقا چیست؟
بارها و پیشتر نیز گفتهام آنچه از اشخاصی چون فرهاد مهراد میشنویم و از هنرمندانی که از این نوع آثار برخوردار هستند، بیشتر از موسیقی، ادبیات میشنویم و حتی چندان وابستگی به عالم موسیقی ندارد و این هنر شاخهای از ادبیات است که امروز نیز گسترده و فراگیر هم شده و در میان مردم نیز از جایگاه و اعتبار روزافزونی نیز برخوردار است.
چرا در ایران ما، باب دیلن ترانهسرا و حتی خواننده و آهنگساز چندان شناختهشده نیست؟
به این دلیل که موسیقی او با آنکه مردمی است، اما متکی بر ادبیات و زبان است، ولی در ایران ما بیشتر مایکل جکسون و مدونا که عوامگرا هستند شناختهشدهاند و آنها برای طرفداران جوان و تینایجرها میخوانند، اما باب دیلن را کسی خوب میفهمد که زبان انگلیسی را خوب بشناسد، اما درمقابل سه، چهار آکورد در موسیقیاش، باب دیلن از ادبیات رنگینی استفاده میکند که این شنیدن آثارش را در ایران سخت میکند.
بنابراین ادبیات و زبان انگلیسی یک مانع بزرگ برای فهم او و ارتباطگرفتن با آثارش شده است؟
بله، به همین دلیل است که در ایران آنهایی که هاروکی موراکامی و میلان کوندرا را خواندهاند و بهنوعی آشنایی با ادبیاتشان دارند، دوست دارند اینها برنده نوبل ادبیات باشند. درحالیکه اگر باب دیلن و لیریکهایش را میشناختند او را مستحق نوبل ادبیات میدانستند و رابطه این ترانهها با موسیقی نیز تأکید بر این استحقاق ادبیاتی میکرد.
آیا مشی اعتراضی باب دیلن همچنان امروز در ترانهها و آهنگهایش دیده میشود؟
حتما همینطور است چون او همواره در کنار موسیقی، یک فعال مدنی است و به موضوعات روز اجتماعی و سیاستهای جهانی توجه داشته و نسبت به آنها موضعگیری تندی کرده و نسبت به آنها نظر و نگاه داشته است. بیبروبرگرد او یک روشنفکر و یک هنرمند با کنش اجتماعی، فکری و اندیشهورزی است. همواره حرفی دارد و آن حرف کار خود را میکند و با این نگاه و تحلیل است که تأثیر میگذارد. باب دیلن هنرمند و روشنفکری است که نظرش را درباره محیط پیرامون و جهان و سیاستهای جامعهای که در آن اثر هنریاش را خلق میکند ابراز میکند.
درباره سبک راکاندرول باب دیلن و ارتباط آنها با ترانههایش بگویید… .
باب دیلن در زمینه آهنگسازی، کمتکنیک، به معنای تکنیک ضعیف در آثارش نیست، بلکه تکنیکهایش را کم خرج میکند. به معنای مینیمالیستی است که باز هم معنای مینیمالیسمِ سبکی را ندارد بلکه در هر تراکت از تکنیک کمتری استفاده میکند. او جایزه گرمی گرفته و مورد توجه نیز بوده، اما همیشه موسیقیاش در حاشیه ادبیاتش قرار گرفته و بنابراین او مستحق جایزه نوبل ادبیات است. او حتی در راکاندرول و بلوز نیز از موسیقی حیرتانگیزی استفاده نمیکند و در راکاندرول از موسیقی بزنوبکوب بهرهمند نیست و در آن نیز باز کلام منعقد میشود و موسیقی مختصر است، نهاینکه موسیقی تقلیل یافته باشد.
در ایران چه کسانی از موسیقی باب دیلن تأثیر گرفتهاند؟
اگر به عقب برگردم و به یاد بیاورم، هنرمندانی مثل فرهاد مهراد شباهتی با موسیقی باب دیلن دارند و شاید تأثیرهایی نیز گرفته باشند، اما حیات موسیقی ایران در کانسپت جغرافیایی که زندگی میکنیم شکل گرفته است و این کانسپت نسبت به کانسپت موسیقی جهانی محدودتر است و بنیان موسیقی و زیباییشناسی آن نیز به این محدودیت بستگی دارد.
اما درکل، در جامعه ایران کمتر حضور و تأثیر باب دیلن دیده شده است.
نوبلگرفتن باب دیلن باعث نمیشود که ما منبعد به طرف این نوع ادبیات موسیقایی برویم؟
مسئله توجهداشتن، مسئله برآمده از خیلی از المانهاست. برای مثال من تا این لحظه یک داستان موسیقایی منتشر کردهام، این به دلیل آن است که هم به ادبیات علاقه دارم و هم کارم موسیقی است، اما نمیشود به دیگران توصیه کرد که چون باب دیلن جایزه نوبل گرفته، شما هم به سمت این نوع ادبیات بروید. این دیگر امری فرمایشی و زورکی خواهد شد؛ چون نمیتوان با توصیه ادبیات خلق کرد بلکه باید زمینهاش باشد و همه بنابر ذوق و علاقه به ادبیات موسیقایی گرایش داشته باشند، آنوقت تعداد نویسندگان چشمگیر خواهد شد و شاید این مسئله در درازمدت نیز بر کیفیت آن بیفزاید.
بنابراین بستر اجتماعی در انجام چنین چیزی مؤثر است؟
بله، درباره همین باب دیلن نیز باید گفت که او معلول و نتیجه یک برخورد تاریخی است و باب دیلن بنابر جنگ ویتنام است که کارش اهمیت بیشتری پیدا میکند چون پیش از آن هم بهعنوان یک موزیسین مطرح است، اما ویتنام او را بهعنوان یک صاحبنظر و نظریهپرداز بعد از جنگ ویتنام مطرح میکند.
آیا روشنفکرهای ایرانی نیز با باب دیلن آشنا هستند؟
بله، آنهایی که در میان نقاشان، سینماگران، حتی اهل ادبیات و نمایش به زبان انگلیسی مسلط هستند، با باب دیلن نیز آشنایی دارند و برای آنها که زبان نمیشناسند موسیقی دیلن تخت و یکنواخت است و کسانی که بخواهند صرفا او را برای موسیقی دنبال کنند، چندان جذابیتی را در کارهایش نخواهند یافت. فکر میکنم در پایان باید به این نکته اشاره کنیم که با اعطای نوبل به باب دیلن تغییر جهتی در این جایزه صورت گرفته است؛ ازآنرو که باب دیلن علاوه بر مردمگرابودن، از جاذبههای روشنفکری نیز برخوردار است درحالیکه آن دریافتکنندگان بیشتر از جاذبه مردمی و عامهپسندبودن برخوردار هستند. بنابراین اگر قرار است جایزهای نیز داده شود باید بر این جنبه روشنفکری هنرمند نیز تأکید شود که درحالحاضر او بهترین و مستحقترین فردی است که چنین جایزهای را در ١٠، ١٥ سال اخیر دریافت کرده.
انتهای پیام
باب دیلن یک انقلابی بود و بر عکس انصاف نیوز ضد سیستم آمریکایی