«هدف امام حسین ع روشنگری بود نه قیام»
امام حسین(ع) قصد قیام نداشت اما این حکومت را تایید هم نمیکرد، نمیخواست ظلم و فساد را امضا کند، فساد به نام دین، فراگیر شده بود، تباهی به نام دین در جایجای جامعه حضور داشت ولی امام حسین(ع) میگفت قصد جنگیدن ندارم، حکومت را نیز نمیخواهم اما به عنوان یک انسان آزاد که البته برای عدهای امام هم هستم، این حق را دارم که حکومت اموی و حکومت یزید را تایید نکنم.
درباره اهداف قیام امام حسین (ع) و انگیزههای هجرت امام از مکه به سمت کوفه، مباحث و نظرات متعدد و بعضا متناقضی مطرح شده است. سایت بنیاد باران در این باره با دکتر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، گفتوگو کرده است که به مناسبت ایام محرم و سالگرد این حادثه تاریخی و حماسی منتشر می شود. سلیمانی اردستانی هماکنون عضو هیات علمی دانشگاه مفید و عضو شورای مرکزی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم است و تخصصاش پژوهش در ادیان، کلام، کلام تطبیقی و فلسفه دین است.
***
- امام حسین(ع) در نهضت عاشورا، به تودههای مردم و نظر آنها تا چه اندازه توجه داشته است؟
ابتدا باید بگویم اعتقاد من با آنچه مشهور است متفاوت بوده و با این مساله که میگویند امام حسین(ع) قیام کرد، اختلاف نظر دارم، چرا که معتقدم امام حسین(ع) اصلا قیام نکرد. مقصودم از قیام این است که بخواهد جنگ کند، مقصودم از قیام، قیام با شمشیر است یعنی اینکه بخواهد با شمشیر با دستگاه فساد بجنگد. هرکسی اگر الان هم مطالعه کند متوجه میشود که فضای آن دوره، به گونهای بوده که اگر امام قیام میکرد به منزله خودکشی بود، چرا که همراه نبودن مردم با اباعبدالله نمایان بود و حکومت نیز بر مردم مسلط است و این قیام به جایی نمیرسید. در حدیثی نقل شده که پیامبر به امام علی(ع) فرمود حکومت حق توست، اکر مردم به سوی تو آمدند و با صلح و آرامش از تو خواستند، بپذیر ولی اگر نیامدند، نه!
حرف من این است که وقتی امام حسین(ع) در مدینه بود، مردم به سراغ او نیامدند همانگونه که پدر بزرگوارش بعد از اینکه مردم در زمای عثمان قیام کردند و حکومت را گرفتند و خواستند به امام تحویل دهند، امام فرمود به سراغ شخص دیگری بروید و من اگر مشاور شما باشم بهتر از آن است که امیر شما باشم. این مساله در نهجالبلاغه آمده است، این بدان معنی است که امام علی(ع) در آن زمان هم اوضاع را مساعد نمیبیند و حالا چگونه ممکن است امام حسین(ع) این شرایط را مناسب بداند که برای حکومت، قیام کند. ماجرا این است، در تاریخ هم آمده است که یزید نامهای برای والی مدینه مینویسد که از امام حسین(ع) بیعت بگیر و او یا با ما بیعت میکند و حکومتمان را تایید میکند یا باید کشته شود.
امام حسین(ع) قصد قیام نداشت اما این حکومت را تایید هم نمیکرد، نمیخواست ظلم و فساد را امضا کند، فساد به نام دین، فراگیر شده بود، تباهی به نام دین در جایجای جامعه حضور داشت ولی امام حسین(ع) میگفت قصد جنگیدن ندارم، حکومت را نیز نمیخواهم اما به عنوان یک انسان آزاد که البته برای عدهای امام هم هستم، این حق را دارم که حکومت اموی و حکومت یزید را تایید نکنم. در واقع امام حسین(ع) از مدینه فرار کرد، وقتی که امام حسین از مدینه بیرون آمده، همان آیهای را خوانده که حضرت موسی(ع) هنگام فرار از مصر میخواند و زمانیکه به مکه وارد شد، آیهای را تلاوت کرد که حضرت موسی(ع) هنگام ورود به مَدیَن خوانده بود این در قرآن مجید آمده است. پس وقتی حضرت از مدینه بیرون آمد هرگز قصد قیام نداشته ولی آگاه بود که به دلیل تایید نکردن حکومت یزید، کشته میشود، بنابراین مجبور شد از مدینه خارج شود. زمانی که به مکه رسید، نامههایی را دریافت کرد مبنی بر اینکه مردم کوفه او را به سوی خود میخوانند اما امام حسین(ع) به سمت کوفه حرکت نکرد بلکه مسلمبنعقیل را با نامهای به سوی کوفه فرستاد چون نمیخواهد قیام کند. حالا میخواهم فضا را با ذهنیتی که امام دارد، گره بزنم:
امام حسین(ع) از یک سو، مجبور است از مدینه خارج شود چرا که در اضطرار به سر میبرد، در خطر است، هرلحظه ممکن است دستگیر یا کشته شود و از سوی دیگر، نمیخواهد حکومت یزید را تایید کند. در این شرایط، نامههای مردم کوفه به دستش میرسد که حضورش را میخواهند میگویند ما به تو نیاز داریم و حمایتت میکنیم. بنابراین به مسلمبنعقیل میگوید که برو و ببین اگر نخبگان و تودههای مردم در کوفه، حضور من را میخواهند و این نامهها صحت دارند، برای من نامهای بفرست تا به کوفه بیایم. این بدان معنی است که برای امام حسین(ع)، خواست و اراده همه مردم اعم از نخبگان و توده، مهم است، یعنی حضرت، رای تودههای مردم را میخواسته و قرارش بر این بوده که اگر مسلم نامه بدهد به کوفه برود.
اما قبل از اینکه نامه مسلم به دستش برسد، مجبور به خروج از مکه میشود چون متوجه میشود عدهای قصد دارند مخفیانه او را به شهادت برسانند و حُرمت خانه خدا را نیز بشکنند. درنتیجه قرار است از مکه بیرون بیاید، این امر، باز هم نوعی گریز است و حال که باید از مکه برود و از سویی منتظر نامه مسلمبنعقیل است، به کدامین سو برود؟ روز هشتم ذیالحجه، حج را ناتمام گذاشته و پس به سمت کوفه میرود و البته نامه مسلم، در بین راه به دست امام میرسد که شرایط مناسب است و مردم بیعت کردهاند. پس راهش را به سوی کوفه ادامه میدهد، ولی در نیمههای راه، کسی آمد و اعلام کرد که اوضاع کوفه و مردمش خوب نیست، مسلم و دیگران به شهادت رسیدهاند، به تعبیری دیگر، «مردم دلهاشان با شما ولی شمشیرشان علیه شماست». در این شرایط، امام حسین(ع) راهی جز ادامه مسیر ندارد، به مکه هم نمیتواند برگردد. به او میگویند به کوه های یمن فرار کن، اما امام میفرماید من اگر در لانه مرغی هم پنهان شوم مرا مییابند و به شهادت میرسانند یعنی یا باید حکومت یزید را امضا کنم که این ممکن نیست یا باید کشته شوم، در نتیجه راهی جز ادامه مسیر وجود ندارد…
امام حسین(ع) خودش نیز میگوید که مرا بین کشته شدن و ذلت گذاشتهاند و من مجبور به انتخاب میان یکی از این دو هستم چرا که «هیهات من الذله» من حکومت را نمیتوانم تایید کنم. پس حضرت، راهش را ادامه میدهد تا به لشگر «حر» میرسد، وقتی این لشگر جلوی او را میگیرد نماز میخوانند و میگویند اجازه نمیدهیم به کوفه بروی. درنتیجه امام میگوید پس بگذارید برگردم. این را هم در نماز ظهر و هم پس از نماز عصر در خطبههایش میگوید، بنابراین صحبت از جنگ نیست. در روز عاشورا شمر به نزدیکی خیام حرم میآید و به امام ناسزا میگوید، یکی از اصحاب میگوید میتوانم تیری بیندازم و شمر را بکُشم اما حضرت فرمود نه! ما نمیخوهیم آغازگر جنگ باشیم. پس امام حسین(ع) نیامده بود که بجنگد! حتا در صبح روز عاشورا نیز قصد جنگیدن نداشت. نمیخواست دست به شمشیر بِبَرد. طرف مقابل، دست به شمشیر بُرد. امام حسین(ع) مجبور بود بیاید فقط به این دلیل که نمیخواست حکومت یزید را تایید کند.
- چه وضعیتی پیش آمده بود که امام حاضر نبود حکومت اموی را امضا کند؟
وضعیت این بود که فساد، تباهی، خرافه، ظلم و ستم به اسمِ دین به خورد مردم داده میشد! حضرت فقط میخواهد اینها را تایید نکند، امام فقط میخواهد همه مردم جامعه بفهمند امام حسین(ع)، حکومت یزید را امضا نکرده است.
یعنی کسی چیز دیگری را به نام دین، به خورد مردم ندهد، یعنی اسلام این نیست که امویان بر روی منبرهایشان در مساجد میگویند و عمل میکنند، اسلام، این نیست، اشتباه نکنید. امام حسین(ع) میخواهد این اسلام را تایید نکند.
این وظیفه را میخواهد انجام بدهد پس هنگام خروج از مدینه میگوید «ارید ان آمُرَ بالمعروف و اَنهی عن المنکر»، حضرت میخواهد این کار را انجام بدهد و خطاب به مردم، امر به معروف را اینگونه بیان میکند که مردم بدانید آنچه در مقابل چشمانتان است، اسلام نیست.
حال همه حرف همین است که در روز عاشورا امام قصد جنگیدن ندارد اما در عین حال، میخواهد امر به معروف را انجام بدهد، قیمتش مهم نیست، حتا اگر در این راه کشته شود، در طول تاریخ تاثیر خود را در جامعه گذاشته است و تمامی مسلمانان خواهند فهمید که اباعبداللهالحسین(ع) حکومت اموی را تایید نکرد.
- حرکت امام حسین(ع) چه تاثیری بر جامعه و تاریخ خود گذاشت؟
ما راهی برای محاسبه نداریم و نمیتوانیم بگوییم که اگر اباعبدالله(ع) با خون خود آن شوک را در آن زمان به جامعه وارد نکرده بود، چه میشد. درواقع امام حسین(ع) به همه جامعه اعلام کرد که آنچه میبینید اسلام نیست، شیعه و سنی هم ندارد، همه فهمیدند که آنچه در جامعه به نام اسلام تبلیغ میشود، اسلام نیست و با خون اباعبدالله(ع)، با اسارت اهلبیتش این پیام به کل جامعه، از کوفه تا شام و برگشت قبیله تا مکه و مدینه و… به همه جا این پیام رسید که آنچه میبینید اسلام نیست.
ما دقیق نمیتوانیم محاسبه کنیم که اگر نشده بود چه میشد؟ فقط میدانیم آنچه شد، موجی در جامعه ایجاد شد و جامعه را متوجه کرد که آنچه در پیش روی شماست، سنت پیامبر نیست قرآن مجید نیست و دین واقعی و خالص اسلام نیست.
- تفاوت دوره یزید و معاویه چه بود و چرا در زمان معاویه چنین اتفاقی نیفتاد.
امام حسین(ع) در زمان معاویه نیز حکومت را تایید نکرده بود یعنی با معاویه هم بیعت نکرده بود. همانطور که میدانید معاویه، برای یزید با پول و زور بیعت گرفت و برخلاف معاهده صلحی که با امام حسن(ع) بسته بود مبنی بر عدم تعیین جانشین، این کار را انجام داد.
منظور این است که امام حسین(ع) در زمان معاویه هم فسادهای جامعه را میگفت ولی قیام نمیکرد. نامهها نوشته، کارها کرده، اعلام کرده که کارهای معاویه را تایید نمیکند و با او مخالف است. نکته مهم این است که معاویه به یزید وصیت کرد که با امام حسین(ع) کاری نداشته باش. معاویه سیاستمدار بود و میدانست که حضرت، قیام نمیکند پس به یزید گفت با او کاری نداشته باش. معاویه تحلیل داشت برای وضعیت جامعهاش و میدانست اباعبدالله(ع) علیالقاعده قیام نمیکند و البته این تحلیل، درست بود. یزید جوانی خام و بیتجربه بود و البته سیاستمدار هم نبود به والی مدینه نامه نوشت که یا از امام حسین(ع) بیعت بگیر یا سرش را از تن جدا کن. در نتیجه، با وجود اینکه یزید غرق در فساد بود، اگر به والی مکه نمینوشت و چنین نمیخواست، امام فقط امر به معروف و نهی از منکر انجام میداد و اعلام میکرد این اسلام، واقعی نیست.
درواقع، اقدام از ناحیه یزید بود. تفاوت دوره یزید و معاویه فقط همین بود، یعنی رفتار امام در زمان این دو، تفاوتی نداشت بلکه آنچه فرق کرد اقدام یزید نسبت به رفتار معاویه بود.
- آیا امام حسین(ع) برای ایجاد یک حکومت اسلامی فقط به امر به معروف و نهی از منکر اکتفا کرد؟
در این شکی نیست که تشکیل حکومت علوی و حکومت دینی آرمان بوده، ولی این آرمان چه زمانی محقق میشود؟ وقتی که مردم بیدار شوند و بخواهند. تا وقتی مردم بیدار نشوند و نخواهند، تحقق این امر ممکن نیست. پس امام باید در این مسیر تلاش کند که به اندازهای که در توانش است ذهن مردم را نسبت به اسلام روشن کند، این معنای امر به معروف و نهی از منکر است. همان نشستن و گفتن، برای بیدار شدن مردم راهی نیست جز اینکه به مردم بگوید، پیام بدهد، سخن بگوید، خطبه بخواند و…
در زمان کنونی نیز غیر از این راهی وجود ندارد. امام علی(ع) در خطبه سوم نهجالبلاغه نقل میکند «لو لا حضورالحاضر»، مردم به خانه من هجوم آوردند به حدی که نزدیک بود حسنین زیر دست و پا له شوند و از من خواستند و اگر اینگونه نبود، من سراغ حکومت نمیآمدم. یعنی حکومت اسلامی، آرمان امام است اما اول، مردم باید بیدار شوند و در گام بعدی، مردم باید بخواهند و اقدام کنند، همانگونه که برای امام علی(ع) اقدام کردند، این اقدام باید در زمان امام حسین(ع) رخ میداد تا قیام کند. بنابراین امام حسین(ع) برای گرفتن آنچه که میدانست حق اوست، قیامی با شمشیر، نکرد.
- گفته شده که انگیزه شخصی امام حسین(ع) در معرفی خود، یکی از دلایل واقعه عاشوراست، شما این مساله را تایید میکنید؟
میتوان گفت مردم شام امام حسین(ع) را به خوبی نمیشناختند چرا که تربیت شده امویان بودند، نقل شده که وقتی فهمیدند امام علی(ع) در مسجد به شهادت رسیده، میپرسیدند او در مسجد چه میکرده؟! اما مردم کوفه، همه، امام حسین(ع) را میشناختند و رسالتش را میدانستند. البته آنچه بعد از واقعه عاشورا رخ داد، تلنگری بود به مردم شام، به واسطه کاروان اسرا. با سخنرانی حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در مجلس یزید، امام حسین(ع) به این مردم نیز معرفی شد و البته پس از شهادت. ولی هدف، معرفی نبوده، مگر اینکه بخواهند بگویند هدف، این بوده که پس از واقعه عاشورا کاروان اسرا به شام بروند و چنین پیامی را برسانند که البته من با این دیدگاه، موافق نیستم. وظیفه اصلی یا تنها وظیفه امام، آشنا کردن مردم با دین است، یعنی اگر انحرافی آمد بتواند مردم را به دین دعوت کند بدین معنا که روشنگری کند و البته امام حسین(ع) این وظیفه را در مدینه هم انجام میداد. از همه بلاد اسلامی برای زیارت قبر پیامبر به مدینه میآمدند و از این طریق با امام در تماس بودند و اباعبدالله(ع) با آنها سخن میگفت و پیام خود را به آنان میرساند.
در نتیجه میتوان گفت تا زمانی که مردم، مثل زمان امام علی(ع) قیام نکردهاند و به قولی «حضور الحاضر» رخ نداده، وظیفه امام برای جامعه، روشنگری است. امام حسین(ع) این کار را هم در زمان حضورش در مدینه، انجام میداد هم در ایام حج و حضور همه مسلمانان از جوامع مختلف به این امر میپرداخت به گونهای که خطبههای امام حسین(ع) در مکه بسیار معروف است، روشنگری میکرد و پیام خود را به همه نقاط و همه بلاد میرساند اما با شمشیر قیام نکرد.
انتهای پیام