«تشکیل ائتلاف دریایی ایران به همراه عربستان و امارات چندان محتمل نیست»
آمنه موسوی در روزنامه اینترنتی فراز نوشت:
براساس اظهارات مقامات کشورمان، ایران به همراه تعدادی از کشورهای منطقه چون عربستان و امارات به دنبال تشکیل یک «ائتلاف دریایی» است. موضوعی که میتواند یکی از موارد مورد گفت و گو در مذاکرات امروز«فیصل بن فرحان» وزیر خارجه پادشاهی سعودی در سفر به ایران باشد. اینکه ایده تشکیل این ائتلاف مشترک تا چه اندازه قابل تحقق است و هدف مشترک اعضا از تشکیل آن مقابله با کدامین تهدید مشترک است موضوع گفت و گوی ما با «حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان» است. او در این گفت و گو تأکید میکند که« سیاست بازدارندگی نامتقارن نیروی دریایی ایران یک ابزار بازدارنده در رابطه با آمریکا تعریف شده است اما بعید میدانم که کشورهای امارات و عربستان همین هدف را از تشکیل ائتلاف دریایی مشترک با ایران دنبال کنند».
**چندی پیش ایده تشکیل نیروی دریایی مشترک میان کشورهای ایران و امارات و عربستان از سوی مقامات ایرانی مطرح شده بود. این ایده تا چه اندازه قابلیت پیگیری دارد. در همین رابطه همیشه ایران به عدم رعایت حقوق کشتیهایی که در آبهای جنوبی کشورمان در حال حرکت هستند، متهم شده است برهمین اساس شاید باید پرسید که ایده تشکیل این ائتلاف دریایی مشترک تا چه اندازه شدنی است و بعد هم اینکه گفته میشود احتمالاً روسیه و چین، جایگزین آمریکا در منطقه شوند. در اینجا این سووال مطرح میشود چه تفاوتی میان جایگزینی نیروی یک کشور فرا منطقهای چون آمریکا با روسیه و چین وجود دارد؟
مقامات کشورهای همسایه هنوز واکنشی نسبت به این موضوع ( طرح ایران برای تشکیل ائتلاف دریایی مشترک) نداشتهاند. با توجه به مسیری که کشورهای مورد اشاره در سیاست خارجی خود در پیش گرفتهاند بعید میدانم شرایطی برای شکلی از همکاری امنیتی با ایران ایجاد شود. علاوه براین، اعلام خبر تشکیل این نیروی دریایی مشترک همزمان با اعلام خبر خروج امارات از ائتلاف دریایی آمریکا مطرح شد و عدهای این خروج را در راستای شکلگیری ایده موردنظر ایران تعبیر کردند. این در حالی است که از دیدگاه بنده با توجه به چالشهای موجود در روابط ایران و غرب، از یک سو و ایران و اسرائیل از سوی دیگر و البته ماهیت متغییر روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس با آمریکا نمیتوان براساس اظهارات مقامات ایران سریعاً به این نتیجهگیری رسید که مسیر تشکیل ائتلاف دریایی با تهران هموار شده است. باید به این نکته نیز توجه داشته باشید که همکاریهای نظامی عربستان و امارات با آمریکا همچنان پابرجا است و اخیراً نیز عربستان در مانور مشترکی که با حضور نیروهای آمریکایی برگزار شد، شرکت کرد. گفته میشود هدف اصلی برگزاری این مانور مشترک ارسال پیامی «ایران» بود.
شواهد و قرائن حاکی از آن است که علی رغم مشکلات موجود در کابینه نتانیاهو، اعراب همچنان در مسیر همکاری با تل آویو قدم برمیدارند و بعید میدانم این کشورها همکاری استراتژیک با ایران را به عنوان جایگزینی برای روابط با اسرائیل برگزینند. نکته بعدی هم اینکه ایران اساساً طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از فشار حداکثری اعمال شده از سوی غرب، نیروی دریایی خود را به عنوان یکی از محورهای استراتژی بازدارندگی در مقابل آمریکا تعریف کرده است و در کنار اقدامات دیگر مانند افزایش سطح غنیسازی و استفاده از نیروهای نیابتی که از گذشته نیز وجود داشتند، اقدامات ایذایی خود در منطقه خلیج فارس را هم افزایش داده است. این سیاست یکی از تاکتیکهایی بود که ایران در راستای رویکرد بازدارندگی در برابر غرب دنبال میکرد؛ یعنی اینکه در برابر توقیف کشتیهای ایران و افزایش تحریمها، با دراختیار داشتن تنگه استراتژیکی مانند «هرمز» در خلیج فارس، کشتیهای غرب را براساس اینکه میخواهد چه معاملهای انجام دهد توقیف میکند. یا اگر اسرائیل مواضع ایران را در منطقه و یا در داخل مورد هدف قرار دهد ایران نیز کشتیهایی که با مالکیت اسرائیل در منطقه خلیج فارس در تردد هستند را توقیف میکند. یعنی بخش مهمی از استراتژی دریایی ایران طی ۴ یا ۵ سال گذشته بر سیاست بازدارندگی نامتقارن استوار بوده است.
در اینجا مسأله اصلی که مطرح میشود این موضوع است که آیا ایران طی سالهای اخیر رویکردش را نسبت به این موضوع تغییر داده است؟ آیا سیاست بازدارندگی نامتقارن نیروی دریایی ایران از دستور کار سیاست خارجی اش در مواجهه با غرب خارج شده است؟ به نظر نمی رسد اینطور باشد. یعنی این موضوع به هیچ وجه در سیاستهای ایران قابل مشاهده نیست؛ ایران سیاستهای بازدارندگی دریاییاش را مثلاً با ناو گروه ۸۶ گسترش داده است. تبلیغاتی که در رابطه با این ناوگروه صورت میگیرد بر این اساس استوار است که ایران به آبهای پیرامونی آمریکا دسترسی پیدا کرده است؛ یعنی نیروی دریایی ایران حوزه فعالیت خود را آگاهانه گسترش داده و ماموریت و هدف اصلی خود را غرب و ایالات متحده تعریف کرده است. طبیعتا در این فضا به نظر نمیرسد که تغییری در استراتژی ایران حاصل شده باشد.
عوامل محدودکننده دیگری نیز وجود دارند؟
عامل محدودکننده دیگری که باید به آن توجه شود این نکته است که گفته میشود سیاست فعلی ایران تشکیل یک ائتلاف دریایی با حضور کشورهای امارات و عربستان است. اما مگر اینطور نیست که برای تشکیل یک ائتلاف گروهی از بازیگران بینالمللی باید کنار یکدیگر جمع شوند و با اتحاد نیروهایشان با تهدید مشترکی مقابله کنند؟ حال که در رابطه با این ائتلاف صحبت میکنیم کدام کشور و یا بازیگر تهدید مشترک برای ایران و همسایگانش در خلیج فارس تلقی میشود؟ یعنی هدف این ائتلاف دریایی قرار است کدام کشور باشد؟
طرف ایرانی تاکنون تنها به ذکر کلیاتی مانند «تأمین امنیت در منطقه» بسنده کرده است. مسأله اینجا است که ادراک جمهوری اسلامی از امنیت در منطقه خلیج فارس با ادراک کشورهای همسایه یکسان نیست و به همین جهت در اینجا یک اختلاف بنیادین میان اعضای این ائتلاف ایجاد میشود؛ زمانی که ادراک تهدید مشترکی وجود نداشته باشد طبیعتا اهداف مشترکی نیز وجود ندارد و برهمین اساس هم ذاتاً شکلگیری ائتلاف قابل تصور نیست. این موانعی است که برای شکلگیری ائتلاف دریایی مشترک میتوان به آنها اشاره کرد؛ اما در این میان ممکن است در ادامه توافقات صورت گرفته با عربستان و امارات، یک چارچوبی برای گفت و گو و همکاری امنیتی در منطقه خلیج فارس تعریف شود.
اما باید توجه داشت که یک ساختار امنیتی منطقهای با یک ائتلاف دریایی تفاوتهایی دارد. زمانی که صحبت از یک ائتلاف به میان میآید یعنی شما دستورکارها و نگرانیهای متقابلتان را مطرح میکنید و سعی میکنید که سطح نگرانیها کاهش پیدا کند و اگر تهدیدات مشترکی وجود دارد تا جایی که امکان دارد آنها را برطرف کنیم. این ایده مدنظر روسیه در طرح ساختار امنیتی خلیج فارس است که یکبار در دهه ۹۰، بار دیگر پس از توافق برجام و در نهایت نیز چندماه پیش از جنگ اوکراین مطرح کرد. البته چین نیز در رابطه با همکاریهای چندجانبه امنیتی در منطقه (نه فقط خلیج فارس بلکه در کلیت منطقه خاورمیانه) ایدههایی را مطرح کرده است. در حالت ایده آل، اینایدهها به دنبال تشکیل سازمانی چون سازمان امنیت اروپا هستند که با عضویت ناظرانی چون روسیه و چین و دیگر قدرتهای بین المللی فعال باشد.
**جایگزین کردن چین و روسیه با آمریکا میتواند به دستیابی به اهداف مورد نظر کشورهای منطقه منجر شود؟ ما بارها عنوان کردهایم که مخالف حضور هر کشور فرامنطقهای در آبهای جنوبی کشور هستیم. به هر حال، روسیه و چین نیز کشورهای فرامنطقهای محسوب میشوند.
به خاطر میآورم زمانی که ابتکار امنیت دستهجمعی در خلیج فارس در روزهای پس از انعقاد برجام از سوی روسیه مطرح شد دولت ایران یعنی دولت آقای روحانی به صورت بسیار محترمانه آن را رد کرد؛ روسیه در این زمینه به سازمان امنیت اروپا استناد میکند و براساس طرحی که ارائه کرده بود این کشور به همراه چین، اتحادیه اروپا و آمریکا به عنوان اعضای ناظر حضور داشتند. البته در آن زمان هنوز وضعیت روابط غرب با روسیه به شکل فعلی آن در نیامده بود و از کشورهای اروپایی و آمریکا تحت عنوان عضو ناظر یاد شده بود. اما در هر صورت همانطور که شما نیز به آن اشاره کردید ایران همواره اعلام کرده است که امنیت منطقه باید توسط کشورهای منطقه تأمین شود و در صورتی که قرار بر جایگزینی روسیه و چین با آمریکا باشد این تناقض ایجاد میشود که مگر این دو کشور در زمره کشورهای منطقهای جای دارند؟
به صورت کلی تنها نکته مشترک روسیه و چین با ایران، رویکردشان مبنی بر نفی هژمونی غرب است. باوری نیز در جمهوری اسلامی به ویژه طی یکی دو سال اخیر، یعنی از زمان روی کار آمدن دولت آقای رئیسی و یکدست شدن حاکمیت شکل گرفته است مبنی براینکه حضور قدرتی مانند چین در منطقه خاورمیانه مانند آمریکا مخرب نیست. منطق این باور نیز بر دو موضوع تأکید دارد؛ ابتدا اینکه چین سابقه و رویکرد استعماری ندارد و رویهشان برمبنای همکاری شکل میگیرد. از دیدگاه بنده این لزوماً باور درستی نیست. چین بر خلاف ایالات متحده و بریتانیا هیچ گاه به لحاظ سطح قدرت در جایگاه هژمون در نظام بین الملل نبوده است. بنابراین، مشخص نیست آیا در صورت رسیدن به چنین جایگاهی نیز همچنان به رویه سابق خود ادامه خواهد داد یا خیر.
استدلال دیگری که مطرح میشود و از نظر بنده مهمتر است، تأکید بر این موضوع است که چین و روسیه رویکرد جامعتر و دربرگیرندهتری نسبت به تأمین امنیت منطقه (خلیج فارس) دارند اما کشورهای غربی رویکرد با حاصل جمع صفر و حذفی را مطرح میکنند. در این شرایط، طیف کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و اسرائیل درصدد بوده اند ائتلافی را علیه جمهوری اسلامی و متحدانش در منطقه تشکیل دهند؛ یعنی در واقع به دنبال تأمین امنیت از طریق موازنهسازی در برابر ایران بودند. در مقابل، چین وروسیه میخواهند که تأمین امنیت را با همکاری همه شمول و جامع کشورهای منطقه شکل دهند، یعنی تمامی کشورهای منطقه خلیج فارس و البته ایران.
در اینجا موضوعی که مجدداً مطرح میشود این است که آیا رویکرد ایران با رویکرد کشورهای عربی در رابطه با نقش روسیه و چین در منطقه یکسان است که به باور بنده خیر. ایران به این کشورها به عنوان جایگزین غرب نگاه میکند و معتقد است که افزایش نقش آنها (روسیه و چین) چه به عنوان تضمینکننده و چه به عنوان همکار در تأمین امنیت منطقه، منجر به کاهش نقش غرب میشود. اما عربستان و امارات با رویکرد موازنهسازی در سیاست خارجیشان به دنبال همکاری با روسیه و چین هستند. یعنی به دنبال این نیستند که کشور دیگری را جایگزین آمریکا کنند.
به عنوان مثال، در مورد عربستان، کشورهای غربی همچنان بزرگترین تأمینکننده تسلیحات این کشور هستند و به لحاظ همکاریهای اقتصادی و امنیتی و غیره هم هنوز روابط نزدیکی با ریاض دارند. عربستان به دنبال این نیست که با خارج کردن غرب از منطقه امتیاز جدیدی را به دست آورد. درک من از روابط فعلی عربستان و امارات با آمریکا این است که ریاض تلاش دارد از نقش فعالتر چین در منطقه و جهان برای دریافت امتیازات بیشتر از آمریکا استفاده کند. سفر اخیر آنتونی بلینکن وزیرخارجه آمریکا به عربستان نیز در همین راستا بود
** به نظر میرسد ایران همین رویکرد را در رابطه با کشورهای منطقه نیز دنبال می کند. یعنی به واسطه تحریمهای آمریکا ایران جایگاهی را به امارات در عرصه سیاست خارجی خود اختصاص داده است که کاملاً یکجانبه است و از همین جایگاه در سوی مقابل برخوردار نیست. این در حالی است که ایران همواره بر این موضوع تأکید میکند که در امورات منطقهای از دست بالا برخودار است. از تحولاتی که توسط نیروهای منسوب به ایران در یمن و شاید تا حدودی در عراق و سوریه به وقوع پیوست نیز به عنوان شاهدی برای این موضوع استفاده میکند. آیا این همسان نبودن جایگاه ایران در سیاست خارجی امارات و عربستان و بالعکس را، شما نیز میپذیرید؟
ایران همیشه به دنبال این بوده است که از موضع بالا با کشورهای حاشیه خلیج فارس وارد گفت وگو شود. در واقع تفاهمی برای ایران ارزش دارد که از موضع قدرت انجام شده باشد. اما وقایعی که طی ماههای اخیر به وقوع پیوست این موضوع را نشان نمیدهد و من دلیل آن را صرفاً فشارهای اقتصادی و موضوع تحریم نمیدانم. این موارد تا حدی در این بحث تأثیرگذار بوند اما تنها عامل نبودند. عامل بسیار مهمی که ایران را به سمت عادیسازی روابط با کشورهای همسایه سوق داد موضوع نگرانیهای امنیتی ایران در نتیجه گسترش نفوذ اسرائیل بود. یعنی از سال ۲۰۲۰ و همزمان با توافقات ابراهیم، خطر محاصره شدن توسط اسرائیل برای ایران برجستهتر شد. تل آویو وارد ساختار امنیت منطقه ای در خلیج فارس شد.
این بحث مهمی است، چرا که از همان زمان مشخص شد این عادیسازی صرفاً به آغاز فعالیتهای سفارتخانهها و یا لفاظی محدود نمیشود و طبیعتا همکاریهای امنیتی را هم به دنبال دارد. هر چند که همکاریهای اقتصادی از گذشته به صورت غیر رسمی در جریان بود، اما رسمی کردن آن هم قدم بزرگی محسوب میشود. از سوی دیگر، در نتیجه بیثباتیهای مستمر در عراق که به دلیل ناتوانی دولت مرکزی این کشور در کنترل مؤثر مسائل امنیتی ایجاد شده است، نفوذ اسرائیل در منطقه کردستان عراق افزایش پیدا کرده است.
همزمان، در همان سال ۲۰۲۰ در جریان جنگ دوم قره باغ ما برای اولین بار شاهد حضور نظامی اسرائیل با به کار بردن تسلیحات آن توسط آذربایجان در جنگ مذکور بودیم؛ یعنی ایران از همه طرف تحت محاصره امنیتی اسرائیل قرار گرفت و برای شکستن این محاصره، تاکتیکهای متفاوتی را در هر منطقه پیاده کرد. در واقع ایران با توجه به اوضاع و مقتضیات هر منطقه، تاکتیک متفاوتی را دنبال کرد. مثلاً در منطقه اقلیم کردستان عراق با توجه به ضعف دولت مرکزی در عراق، ایران از تاکتیک خشونت با به کارگیری زور استفاده کرد و این منطقه را با موشک مورد هدف قرار داد.
در مورد کشورهای خلیج فارس، با احتمال از سرگیری روابط عربستان با اسرائیل همانطور که شما نیز در سووالتان به آن اشاره کردید به دنبال یک توافق اساسی با این کشورها رفت و مناسبات خود با پادشاهی سعودی را از سر گرفت و با امارات نیز این روابط را با ارسال سفیر به وضعیت گذشته خود بازگرداند. عربستان به عنوان رهبر کشورهای اهل تسنن و یکی از دو قطب اصلی قدرت در حوزه خلیج فارس -به همراه ایران-، نقش اساسی در امور منطقهای دارد و آغاز روابطش با اسرائیل میتوانست به یک «اثر دومینو» در منطقه منجر و موجب شود بقیه کشورهای اسلامی که تردیداتی به این موضوع داشتند به آن بپیوندند.
جالب است بدانید آذربایجان پیش از سال ۲۰۲۰ به صورت علنی در حال استفاده از سلاحهای اسرائیلی بود، اما سفارت آذربایجان در اسرائیل و روابط کامل دیپلماتیک با تل آویو همین چند ماه پیش برقرار شد. دلیل این امر آن بود که آذربایجان اگرچه کشوری سکولار است اما به عنوان یک کشور مسلمان از اینکه وجههاش در میان کشورهای اسلامی خدشه دار شود و خللی در روابط این کشور با امارات و عربستان به وجود آید نگران بود. به همین دلیل از گشایش سفارت خود در تل آویو خودداری میکرد. اما از سال ۲۰۲۰ که اعراب روابط خود با اسرائیل را علنی کردند آذربایجان هم سیاست خود را عملیاتی کرد. این مصداقی از همان اثر دومینو است که من به آن اشاره کردم.
**یعنی رویکرد اعراب در قبال اسرائیل بر رویه کشورهای دیگر در مواجهه با تل آویو تأثیرگذار بود؟
بله همینطور است. اما در مورد رویه ایران برای شکستن محاصره امنیتی اسرائیل طبیعتا رویکردی که ایران در رابطه با اقلیم در پیش گرفته بود در رابطه با عربستان و امارات جواب نمیداد، چرا که در این کشورها دولت قوی و مقتدری بر سر کار است. برهمین اساس هم تاکتیک ایران این بود که سطح ادارک تهدید آنها را تا حد زیادی کاهش دهد و اجازه ندهد در میان این کشورها ائتلافی علیه ایران شکل بگیرد. در کنار این موضوع بحثهای اقتصادی و تغییرات به وقوع پیوسته در سیاست داخلی ایران نیز نقش داشت.
اگرهنوز دولت آقای روحانی بر سر کار بود یک سری کارشکنیهایی شکل میگرفت که رابطه با عربستان به سمت عادیسازی پیش نرود. البته ناگفته نماند که در این میان، کشورهای عربی نیز براساس نیازی که داشتند از طرح عادیسازی رابطه با تهران استقبال کردند. یکی از مهمترین دلایلی که اعراب را وادار به عادیسازی رابطه با ایران کرد آسودگی خاطر امنیتی است که در زمان حمله به آرامکو و یا برخی از مراکز متعلق به امارات از جانب حوثیها از آن محروم بودند. به باور این کشورها، تضمین امنیتی آمریکا آنطور که این کشورها انتظار داشتند تأمینکننده مصالح آنها نبود و به همین دلیل، زمانی که خطر جدی ایجاد شود نمیتوانند روی همکاری با آمریکا حساب کنند. به همین جهت به سمت اجرای یک استراتژی دوگانه حرکت کردند.
از یک طرف تلاش کردند که با توسعه روابطشان با کشورهایی چون چین و یا روسیه، هم آلترناتیو در حوزه سیاست خارجیشان داشته باشند و هم به آمریکا نشان دهند که به دنبال ایجاد موازنه در سیاست خارجیشان هستند. در این میان نقش چین از باقی کشورها برجسته تراست چرا که از میان قدرتهای فعلی تنها بازیگری است که میتواند بر تصمیمات سیاست خارجی و استراتژیک ایران تأثیرگذار باشد (به جهت نیاز اقتصادی و وابستگی ایران به روابطش با چین). از سوی دیگر، این کشورها با ایران پای میز مذاکره و گفت و گو حاضر شدند و تفاهمی حاصل شد. باید به این موضوع توجه داشت که عادیسازی روابط با اعراب در زمانی به وقوع میپیوندد که تنشها میان ایران و اسرائیل در حال افزایش است و اگر جنگی میان تهران و تل آویو به وقوع بپیوندد و پای کشورهای غربی نیز به این جنگ باز شود کشورهای عربی به اهداف مشروع ایران تبدیل میشوند.
آنها طبیعتاً نمیخواستند که این امر به وقوع بپیوندد. بنابراین با از سرگیری روابط این اطمینان خاطر را به ایران دادند که ما علیه تهران وارد هیچ ائتلافی نمیشویم. به همین دلیل هم عادیسازی روابط ایران و اعراب را می توان اساساً تلاشی برای تنش زدایی دانست تا شکل دادن به یک چارچوب منسجم همکاری.
در همین رابطه لازم است متذکر شوم روابط ایران واعراب بیش از آنکه بتواند به شکلگیری یک ائتلاف (ائتلاف دریایی که شما به آن اشاره کردید) منجر شود میتواند در بهترین حالت به امضای یک معاهده عدم تجاوز متقابل منتهی شود. مناسبات ایران و اعراب زمانی میتواند به یک همگرایی منجر شود که همکاری اقتصادی هم در آن لحاظ شود. این امر هم تا زمان استمرار تحریمهای ایران چندان امکان عملیاتی شدن ندارد.
**یعنی عربستان همزمان با ادامه رابطه با آمریکا، برای موازنهسازی در سیاست خارجی خود به از سرگیری رابطه با ایران و توسعه رابطه با چین هم میاندیشد؟
بحث رابطه با آمریکا، رابطه با ایران، توسعه روابط با چین در پازل سیاست خارجی عربستان دارای جایگاه ویژه خود است و از منظر مقامات ریاض تناقضی با یکدیگر ندارند. هر یک از این روابط قرار است که بخشی از اهدافی را تأمین کنند که در راستای منافع پادشاهی سعودی است. در مورد اسرائیل هم عادیسازی روابط میان ریاض و تل آویو بیش از آنکه متأثر از سیاستهای تهران باشد نشانگر اهتمام عربستان برای موازنهسازی میان رابطه با چین و رابطه با آمریکا است.
باید به این موضوع توجه داشته باشید که در شرایط فعلی پیوستن عربستان به پیمانهای ابراهیم مهمترین کارت برندهای است که در دستان بن سلمان قرار دارد. اگر بن سلمان با این کارت بازی کند، از همان نخستین لحظهای که عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل به صورت رسمی اعلام شود دیگر ریاض این اهرم مهم را برای امتیازگیری از واشنگتن در اختیار نخواهد داشت. یعنی عربستان اصطلاحاً برای بالا بردن نرخ برقراری این رابطه به دنبال دستیابی به برخی اهداف خود چون قرار گرفتن ذیل چتر هستهای آمریکا و یا کمک واشنگتن به برنامه هستهای خود است. البته حداکثر پس از فوت ملک سلمان و آغاز پادشاهی محمد بن سلمان، عربستان به این توافق ملحق میشود و ایران نیز با وجود علم به این موضوع به دنبال کاهش تنش با اعراب است.
** فکر میکنید عادیسازی عربستان با اسرائیل در چه بازه زمانی صورت گیرد؟
فکر میکنم عادیسازی کامل رابطه به شکلی که امارات آن را انجام داد تا زمان فوت ملک سلمان محقق نمیشود، مگر اینکه امتیاز قابل توجهی مانند قرار دادن عربستان در چتر هستهای ناتو و یا موافقت با توسعه برنامه هسته ای ریاض از جانب واشنگتن اعطا شود که البته جدیترین مخالف اجرای این برنامه هم خود اسرائیل است. البته به طور حتم روابط گستردهتر و پیوندها بیشتر میشوند، اما اینکه به صورت رسمی اعلام شود مدتی زمان بر خواهد بود. این نکته نیز قابل ذکر است که روی کار بودن دولت تندروی نتانیاهو در اسرائیل نیز خود به دشوار شدن پروسه انجام این کار دامن میزند. در این شرایط، هزینه عادیسازی رابطه با اسرائیل برای عربستان بسیار بالا است. در شرایطی که یک دولت افراطی راست گرا در اسرائیل بر سر کار است، حتی دولتهای امارات و یا بحرین و مصر که اخیراً و یا در گذشته به عادیسازی روابط با آن پرداختهاند، نیز منتقد سیاستهای فعلی آن هستند.
انتهای پیام