جوان محکوم به قصاص: توقع ندارم، اما امیدوارم
«شهریار کریمی» در روزنامه ی شرق نوشت: پسر جوان کرمانشاهی که در جریان نزاعی دستهجمعی بدون قصد قبلی و ناخواسته پسرعمه خود را به قتل رسانده بود، برای رهایی از چوبهدار به کمک نیاز دارد. این متهم ٢٩ساله به نام محمد همانطور که در گزارش شماره پیش روزنامه «شرق» منتشر شد، روز هشتم اردیبهشت سال ٩٢ مرتکب قتل پسرعمهاش شد و پس از آن به زندان افتاد. او ابتدا به قصاص محکوم شد، اما اولیای دم مقتول در نهایت بعد از رایزنیهای گسترده اعلام کردند با دریافت ٣٠٠ میلیون تومان از اجرای حکم صرفنظر خواهند کرد. بعد از این اتفاق، خانواده محمد، خانه و تمام دارایی خود را فروختند و از آشنایان نیز مبالغی را قرض گرفتند تا اینکه ٢٦٠ میلیون تومان فراهم شد. پدر «محمد» دراینباره به «شرق» گفت: «به خدا قسم برای آزادی محمد داروندار و زندگیمان را به حراج گذاشتیم و فروختیم و دیگر چیزی برای فروش نداریم. با فروش تمام زندگیمان ٢٦٠ میلیون تومان جمع کردهایم. حتی وام هم گرفتیم و دیگر کاری از دستمان برنمیآید. خانواده مقتول هم از ٣٠٠ میلیون تومان کمتر قبول نمیکنند. الان برای آزادی محمد ٤٠ میلیون تومان کم داریم. از مردم عزیز خواهش میکنم به حرمت ماه محرم و به احترام امامحسین (ع) به من و این پیرزن کمک کنید». پدر محمد شماره حساب ٠٣٥١٤٣٥٤٣٨٠٠٧ بانک ملی و شماره کارت ٦٠٣٧٩٩٧٢٥٨٩٧١٩٢٩ به نام عینعلی ویسی را که متعلق به خودش است، برای دریافت کمکهای مردمی اعلام کرده است. درهمینحال «محمد» جوان محکوم به قصاص درباره روز حادثه و شرایط خود در زندان با «شرق» گفتوگویی انجام داده است که میخوانید.
در پروندهات دیدم که در بازجویی به زدن ضربه به مقتول اعتراف کردی، اما در دادگاه عنوان کردی مقتول سرنیزه را از دست تو کشید و در همین اثنا در شکمش فرو رفت. چرا ابتدا به زدن ضربه اعتراف کردی؟
در زمان بازجویی بهشدت تحت فشار بودم و از شدت فشار بازجویی مجبور شدم آن طور بگویم. واقعیت این است که سرنیزه را که متعلق به خانواده مقتول بود، در جریان درگیری از آنها گرفتم و آنها سعی کردند دوباره آن را پس بگیرند. پس از آنکه چند مشت و لگد به سر و صورتم خورد، آن را رها کردم مرحوم در حال کشیدن سر نیزه از دست من بود و زمانی که آن را رها کردم با شکمش برخورد کرد.
اما شاهدان در پرونده گفتهاند سرنیزه را به طرف مقتول پرتاب کردی.
شاهدان همان ٩،٨ نفری بودند که برادرم را با همان سرنیزه زخمی کردند. همانهایی که مرا با مشت و لگد و چاقو زدند که من مجبور شدم سر نیزه را رها کنم.
چرا وارد درگیری شدی؟
چون گردن خونآلود برادرم را دیدم، فکر کردم او را کشتهاند. بدجوری روی زمین افتاده بود. در اصل من وارد درگیری نشدم، درگیری به من تحمیل شد. من داشتم به خانه برمیگشتم و اصلا در جریان موضوع نبودم.
دعوا به چه دلیل شروع شد؟
دعوا اول بین پسرعموی من و پسرعمههایم بود. پسرعمههایم، پسر عمویم را که وضعیت جسمی ضعیفی داشت مسخره میکردند. بین آنها دعوا شد و برادرم پسرعمویم را از محل درگیری دور کرد. پس از آنکه برادرم او را به خانه رساند، به منزل برگشت. این بار آنها سراغ برادرم آمدند و گفتند چرا پسرعمویت را فراری دادی و به این دلیل با برادرم درگیر شدند و در حال کتکزدن برادرم بودند. من دقیقا همین موقع به محل حادثه رسیدم.
به نظرت آیا میشود از این اتفاقها جلوگیری کرد؟
بله، میشود جلوگیری کرد. اگر شری در کار نباشد. آدمها در دو صورت گرفتار میشوند؛ اگر به دنبال شر بروند یا اگر شر به دنبال آنها برود.
منظورت از شر چیست؟
منظورم از شر شیطان است. تمام این مسائل به دنبال پیروی از دستورات شیطان است. کسانی که دنبالهرو شیطان باشند هم به خودشان و هم به دیگران صدمه میزنند.
پدر و مادرت برای جمعآوری باقیمانده مبلغ دیه به دفتر روزنامه آمدند. از این موضوع اطلاع داری؟
بله، میدانم که حدود ٤٠ میلیون تومان از مبلغ دیه هنوز آماده نشده و برای درخواست کمک به دفتر روزنامه «شرق» رفتهاند.
از مردم چه انتظاری داری؟
شنیدهام هموطنان نیکوکار از طریق روزنامه «شرق»، از وضعیت چند زندانی این زندان مطلع شده و آنها را آزاد کردهاند من از کسی انتظاری ندارم، ولی به لطف و مهربانی مردم نیکوکار امید دارم و امیدوارم من را هم مورد لطف خودشان قرار دهند.
انتهای پیام