ظهور غول چراغ جادو در محمودیه!
محمد توکلی، انصاف نیوز: چندی قبل نمایش «افسانه بناسان، غول چراغ جادو» در آمریکا با حاشیههایی همراه شد و میان پرویز پرستویی و «براندازان» درگیری لفظی شدیدی رخ داد و حالا در محمودیه، آقای بازیگر به این متهم میشود که حضورش در این فیلم صرفا برای فروش آن بود.
بارش باران بهاری و سرسبزی بخشی از مسیری که به سفارت ژاپن ختم میشد این سفر کوتاه درونشهری را به سفری در شمال شبیه کرده بود.
پس از سی دقیقه از آغاز این سفر کوتاه دیوارهای بلند سفارت ژاپن در محلهی محمودیه تهران دیده شد؛ مرد ایرانی قد بلندی که با لباس فرم در باجهای حضور داشت، کارت شناسایی مراجعان را با فهرستی که در دست داشت چک میکرد و پس از آن اجازهی ورود صادر میشد.
مراجعان، میهمانان سفارت ژاپن بودند که برای تماشای «معجزهی بناسان» ساختهی حبیب احمدزاده به اینجا آمده بودند.
پس از گذر از آن باجه، مرد ایرانی درشتجثهای که کت و شلواری سُرمهای به تن و بیسیمی در دست داشت میهمانان را تا مرحلهی بازرسی همراهی میکرد.
یک مامور ایرانی و یک زن و مرد ژاپنی که فارسی را به خوبی صحبت میکردند در اتاقک بازرسی بودند. «اشیا فلزی را در این سبد بگذارید»؛ جملهایست که مامور ایرانی حاضر در اتاقک بعد از سلام و خوشآمد میگوید.
مرد ژاپنی حاضر در اتاقک سبدی را در اختیار مراجعان قرار میدهد تا اشیا فلزی داخل آن قرار بگیرد و پس از آن هم عبور مراجعان از گیت بازرسی بدون آن که صدایی از آن در بیاید!
باز هم با لبخندی که اندکی مصنوعی مینماید خوشآمد میگویند و فرد جوان دیگری میهمانان را در ادامهی مسیر همراهی میکند. میپرسم: «خیلی که دیر نکردیم؟»؛ به آرامی میگوید: «نه! بهخاطر بارندگی برنامه را با ده دقیقه تاخیر آغاز خواهند کرد».
با راهنمایی او به طبقهی زیرین که سالن نمایش «معجزهی بناسان» است میرویم. فرد میانسالی در سالن را باز میکند و به میهمانان خوشآمد میگوید.
سفیر سخنرانیاش را آغاز کردهاست. در سخنان کوتاهی خوشآمد میگوید و خاطرهی جالبی را از روز تغییر نام خیابان کناری سفارت ژاپن به کونیکو یاماورا (سبا بابایی) تعریف میکند.
او میگوید روزی که به محل کار میآمد به یک باره دیده است که نام این خیابان به نام این شهروند ژاپنی تغییر کرده است و از این اتفاق متعجب و خوشحال میشود.
خانم بابایی، مادر ژاپنی یکی از شهدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است. کونیکو یاماورا که پس از مسلمان شدن به پیشنهاد همسرش نام خود را به «سبا بابایی» تغییر داد در دهم تیر 1401 درگذشت.
پس از سخنرانی سفیر ژاپن، نوبت به حبیب احمدزاده میرسد. کارگردان «معجزه بناسان» در ابتدای سخنرانی کوتاه خود میگوید که نمیداند کدام بخش از صحبتهایش جدی و کدام بخش شوخی است اما از میهمانان میخواهد که همهاش را شوخی بدانند.
مترجمی که صحبتهای سفیر ژاپن را برای میهمانان ایرانی به فارسی ترجمه میکرد، صحبتهای احمدزاده را نیز به ژاپنی برمیگرداند تا سفیر هم متوجه «شوخیهای» او شود.
پس از گذشت دقایق کوتاهی نمایش «معجزه بناسان» آغاز میشود. «بناسان» همان «غول چراغ جادو» است که آرزوها را برآورده میکند.
«معجزه بناسان» فیلم مستند سینمایی به کارگردانی حبیب احمدزاده است. نویسندهی این فیلم زینب احمدزاده و پرویز پرستویی، شیزوکی تسویا، پروفسور گرهارد فرای لینگر، نوریوکی آساکورا، محمود بنکدارنیا در آن نقشآفرینی کردهاند.
فیلم حبیب احمدزاده حال و هوایی فانتزی دارد که طنزی پنهان در لحظهلحظهی تلخ و شیرین آن موج میزند. به نظر میآید که این طنز پنهان تبدیل به امضای احمدزاده در گفتار، نوشتار و فیلمسازی شده است.
در خلاصهی داستان این فیلم آمده است: «بناسان غول چراغ جادو در حین اخراج از زمین شرط فرشتهای را میپذیرد تا با کمک آهنگسازی به نام اساکورا دوباره با معجزهای، امید را به انسانها برگرداند»
حبیب احمدزاده پس از نمایش فیلمش در جشنوارهی جهانی فیلم فجر گفته بود: «گاهی اوقات آدم احساس میکند که باید به هر ترتیبی که میتواند از دیگران تشکر کند. این فیلم هم در حقیقت برای تشکر کردن از شیسوکو تسویا، زنی ژاپنی است که سالها به بهبود جانبازان شیمیایی ایران در آن کشور کمک میکرد».
علاوه بر اهالی رسانه، برخی از چهرههای هنری و سینمایی نیز میهمان سفارت ژاپن بودند تا به تماشای این «معجزهی غول چراغ جادو» بنشینند.
از جملهی این افراد میتوان از علیرضا زریندست، فیلمبردار چیرهدست سینمای ایران، فرح اصولی، نقاش و همسر مرحوم خسرو سینایی، مرضیه برومند، کارگردان و مدیرعامل خانه سینما نام برد.
همینطور احمد مرادپور و دانش اقباشاوی، کارگردان سینما و برخی از عوامل فیلم «معجزه بناسان» نیز به تماشای این اثر نشسته بودند.
در کنار چهرههای هنری برخی جانبازان جنگ تحمیلی و همینطور جعفر شیرعلینیا، پژوهشگر تاریخ جنگ نیز در این برنامه که با حضور حدود پنجاه نفر برگزار میشد حضور داشتند.
در میانهی نمایش فیلم برخی از میهمانان وارد سالن میشدند که حبیب احمدزاده آنها را تا صندلیهایشان راهنمایی میکرد و در کنارشان قصهی فیلمش تا آن لحظه را نجوا میکرد تا از قصهی آن، جا نمانند.
کمی از ساعت هفت عصر گذشته بود که تیتراژ پایانی فیلم آغاز شد و صدای دست زدن میهمانان شنیده شد.
مجری برنامه از دعوتشدهها به سفارت ژاپن خواست تا برای پذیرایی و گپوگفت با یکدیگر به حیاط سفارت بروند. بنا بر رسم معمول در گپوگفتهای غیر رسمی و حرفهای درگوشی نظرهای واقعیتر شنیده میشد.
آنجا که مستند را «تبلیغ انتخاباتی پرویز پرستویی» میخواندند یا معتقد بودند «بود و نبود پرویز پرستویی تفاوتی در فیلم ایجاد نمیکرد و تنها دلیل حضورش فروش در اکران بود» و یا از عدم حضور پرستویی در این مراسم گلایه میکردند.
انتهای پیام