خرید تور تابستان

یادداشت زینب موسوی پس از مهاجرت

زینب موسوی که با نام «امپراطور کوزکو» نیز شناخته می شود پس از مهاجرت خود در اینستاگرام نوشت:

همین الان از اولین شب اجرام برمیگردم خونه ای که اجاره کردم.
روی تخت خوابیدم و دلم میخواد انقدر گریه کنم که بمیرم.
دلم نمیخواد همش غر بزنم و ناراحت باشم. ولی به قدری همه چیز تو ترکیه برام خفه است که و به سختی دارم تحمل میکنم همه چیزو که واقعا خسته شدم دیگه.
هیچی برای خودم یا سوغاتی نخریدم هنوز. هیچ جایی هم نرفتم تقریبا. هرچی هم که میگذره میلم برای گشت و گذار کمتر میشه.
می شینم تو خونه و فقط میخوام تنها روی تخت بخوابم و در خودم مچاله و غمگین باشم.
با فاطمه حرف میزدم و میگفتم هیچ وقت حالم خوب نمیشه. امشب بعد مدتها روی استیج بودم و شگفت انگیز بود. حالم ولی خوب نیست. خندیدن خیلی خندیدن خیلیا خیلی خندیدن و چی از این بهتره و حالم خوب نیست. با فرامرز حرف زدم و یاد گذشته کردیم و حس کردم قبلا آدم خوشحال‌تری بودم خیلی خیلی خوشحال تر و الان دیگه نیستم انگار.
مغزم درحال جوششه و نمیدونم باید چی کار کنم. آروم و قرار ندارم.
دلم میخواد این شهر قشنگ خوش آب و هوا و صدای مرغ های دریاییو رها کنم و برگردم تهران. از لابی و حیاط قدیمی و قشنگ ساختمون عبور کنم و برسم خونه. برم تو تخت خودم و نیکی و بغل کنم. دلم میخواد برگردم خونه. اینجا قشنگه ولی من خیلی از همه چیزش بدم میاد. امروز طولانی زیر دوش وایساده بودم و برام مهم نبود که آب زیادی دارم صرف میشه و حس بدی داشتم از اینکه بی مبالاتم ولی این حس متعلق نبودن از همه چیز قوی تر بود.
یه عالمه گریه کردم قبل اجرا بعد اجرا دیشب دیروز و نمیدونم واقعا چی حالمو خوب میکنه. میخوام برگردم خونه…
چطوری مهاجرت میکنید؟ چطوری اون خاکو رها میکنید و برنمی‌گردید دیگه؟
دلم خیلی گرفته و کمدین های دل گرفته واقعا نمیدونم چی اند. من تا حالا کمدین دل گرفته ندیدم. جز خودم شاید چون کمدین بودن هیچکسو قبول ندارم یا شاید دل گرفتگی بقیه آدم ها برام مهم نیست.
همین دیگه هیچی مغزمو بالا میارم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا