خرید تور نوروزی

شبکه‌های اجتماعی ما را متوجه‌تر می‌کنند، نه باسوادتر

روزنامه شرق: شبکه‌های اجتماعی افراد را با اطلاعات متنوع بمباران می‌کنند. بمباران احتمالا تعبیر درستی برای رویکرد شبکه‌ها در قبال جامعه است چون در ظاهر افراد جامعه در برابر این حجم اطلاعات بی‌دفاع‌اند. به‌ویژه بعد از فراگیرشدن شبکه‌های اجتماعی و در رأس آنها تلگرام، این بمباران اطلاعاتی شدیدتر و گسترده‌تر شد. صرف‌نظر از اینکه بسیاری از اطلاعات دریافتی از فضایی مانند تلگرام فاقد منبع مطمئن و مستند هستند، حجم این اطلاعات به قدری است که کاربران را دچار اضطراب و نگرانی می‌کند. نگرانی از اینکه کجای این اطلاعات ایستاده‌اند و چگونه می‌توانند خود را بیابند. این به لحاظ روانی ممکن است موجب سرگشتگی شود. گفته می‌شود با توجه به اقبال جامعه نسبت به یک شبکه اجتماعی مانند تلگرام و با توجه به حجم اطلاعات واردشده به جامعه از طریق آن، به‌زودی دچار نوعی اضطراب جدید ناشی از وفور اطلاعات خواهیم شد؛ هرچند جامعه در زمان کوتاهی از این اضطراب عبور خواهد کرد. با مسعود کوثری، عضو هیأت علمی ارتباطات دانشگاه تهران، درباره تأثیر شبکه‌های اجتماعی نظیر تلگرام بر آگاهی و دانش جامعه ایرانی گفت‌وگو کرده‌ایم. کوثری معتقد است شبکه‌های اجتماعی لزوما جامعه را آگاه‌تر و باسوادتر نمی‌کنند اما به‌طور قطع موجب می‌شوند جامعه به چیزهایی توجه کند که پیش از آن کمتر متوجه آنها بوده است.

شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام چه تأثیری روی دانش و سواد جامعه ایرانی داشته است؟ به عبارت دیگر، حجم درخورتوجه اطلاعاتی که از طریق تلگرام به مخاطب ایرانی می‌رسد، روی بالارفتن دانش او تأثیری گذاشته است یا خیر؟ این سؤال صرف‌نظر از این واقعیت مطرح می‌شود که بسیاری از اطلاعات دریافتی از تلگرام منبع درست و مشخصي ندارند و قاعدتا نباید به شکل چندان جدی مورد توجه قرار گیرند.
درباره چیزی که در شبکه‌های اجتماعی به وجود می‌آید می‌شود گفت باید بین چند مفهوم تمایز قائل شویم که البته هر سه آنها درست است. این مفاهیم عبارت‌اند از: dis-Information، Miss-Information و over-Information. یعنی هم اطلاعات بیش از حد داریم، هم غیراطلاعات هم ضداطلاعات و هر سه اینها در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد؛ اطلاعات درست، نادرست و زیاد. اینها در شبکه‌های اجتماعی در گردش‌اند. طبیعتا چیزهایی که ارزش اطلاع‌رسانی ندارند یا گمراه‌کننده‌اند، ممکن است آسیب‌رسان باشند یا در زندگی روزمره اختلال ایجاد کنند؛ به‌علاوه اینکه حجمی از مغز و حافظه با این مسائل اشغال می‌شود. اما اینکه آیا اطلاعات این‌چنینی ما را باسواد‌تر می‌کند یا خیر، به نظرم باید از نوع جدیدی از دانش صحبت کنیم. در واقع شبکه‌های اجتماعی ما را باسوادتر نمی‌کنند بلکه ما را متوجه‌تر می‌کنند؛ یعنی بیشتر توجه ما را نسبت به مسائل برمی‌انگیزند. یعنی دایره توجه ما نسبت به مسائل زیاد شده اما ضرورتا باسوادتر یا آگاه‌تر نشده‌ایم. می‌توانیم بگوییم اگر سه لایه برای این موضوع قائل شویم، شامل سطح توجه و آگاهی و افزایش سواد و اگر سواد را به مفهوم سنتی بگیریم، برخی می‌توانند این سه سطح را طی کنند؛ برخی فقط در سطح توجه یا آگاهی می‌مانند. ممکن است گروه‌های مختلف در سطوح مختلف باشند اما بیشتر مصرف‌کنندگان در سطح توجه می‌مانند.
یعنی به اعتقاد شما بخش کوچکی از مخاطبان شبکه‌های اجتماعی در واکنش به اطلاعات دریافتی از این شبکه‌ها از مرحله توجه عبور و در موردی خاص مطالعه واقعی می‌کنند؟
بله، این اتفاق هم درباره مطالعه و هم درباره مقایسه وجود دارد. به‌هرحال هر خبر یا مطلبی ممکن است ما را به چیزی متوجه کند و این ضرورتا به معنی آگاه‌ترشدن نیست. ولی اگر به دنبال مقایسه و تکمیل و تأمل در موضوع برویم، از سطح توجه عبور می‌کنیم. این شبیه تمایز پیشین راجع به موسیقی است که برخی به موسیقی گوش می‌دهند و برخی آن را می‌شنوند. برخی موسیقی را به‌عنوان موج می‌شنوند؛ اما وقتی موسیقی را می‌شنوید؛ یعنی در سطحی قرار دارید که موسیقی به سطح آگاهی شما وارد می‌شود و این توجه شما را به سمت آگاهی راهنمایی می‌کند. این سطح در خواندن نیز ممکن است به وجود آید. بسیاری چیزها را در شبکه تلگرام می‌توان دید اما اینکه این دیدن سبب افزایش آگاهی ما می‌شود، ضرورتا به این معنا نیست.
آیا درباره اینکه اطلاعات دریافتی از یک شبکه اجتماعی با فراگیری و دسترسی ساده مانند تلگرام چه تأثیری بر جامعه می‌گذارد، تحقیقی انجام شده است؟
در ایران نه و در خارج از ایران نمی‌دانم. اما واقعیت این است که گرفتن اطلاعات متنوع و گسترده از شبکه‌ای مانند تلگرام موجب می‌شود دامنه نقاطی که در یک نقشه لازم است به آن توجه کنیم بسیار زیاد شود و این البته ممکن است به لحاظ روانی سرگشتگی ایجاد کند و استرس و اضطراب ما را بالا ببرد. وقتی دایره اطلاعات و گستردگی آن پایین‌تر است، مدیریت آن و تعیین جایگاه خویشتن به وسیله فرد ساده است. وقتی نقاط زیاد می‌شوند، اضطراب از اینکه جای من کجاست و چگونه می‌توانم این اطلاعات را هضم کنم، ایجاد می‌شود. بنابراین به‌زودی دچار نوعی اضطراب جدید ناشی از وفور اطلاعات خواهیم شد.
آیا سابقه چنین اضطرابی در جامعه ایرانی پیش از این و با ظهور ماهواره وجود نداشته و تجربه نشده است؟
بله، البته در موج اول مواجهه فرد با ماهواره، میزانی سرگشتگی ایجاد می‌شود اما بعد از اینکه فرد از اطلاعات موجود در شبکه ماهواره‌ای اشباع می‌شود، به دایره محدودی از کانال‌ها می‌رسد که برای مثال در جامعه ایران تعداد کانال‌هایی که عموم مردم تماشا می‌کنند از پنج کانال فراتر نمی‌رود. اما درباره تلگرام باید بگویم که در آن زمان رسیدن به چیزی مشابه این اشباع طولانی‌تر است و درواقع این جامعه هنوز به زمان اشباع نرسیده است. به‌هرحال بابت چنین سرگشتگی‌ای، اضطراب و نگرانی به وجود می‌آید و افراد دائم با خود فکر می‌کنند کجای این گستره قرار دارند و مدیریت روانی اندکی دشوار می‌شود.
آیا میزان اضطرابی که از آن صحبت می‌کنید در میان زنان و مردان متفاوت است؟
من گمان می‌کنم میزان این اضطراب در زنان بیشتر از مردان است. این به آن علت است که دایره توجه مردان در حال کوچک‌ترشدن است و بیشتر به دایره سیاست و ورزش محدود می‌شود که از قبل بوده، به‌ویژه با تلویزیون کاملا شکل گرفته است اما دایره توجه زنان بسیار وسیع‌تر است؛ یعنی از مسائل طب و بزرگ‌کردن فرزند و زیبایی و دعا و خیاطی و آشپزی و مد و… را دربر می‌گیرد؛ حتی با توجه به علاقه برخی از آنها به سیاست، حوزه‌های مردان هم در آن وجود دارد. به لحاظ روانی حافظه زن‌ها و ساختار روانی زنانه آمادگی بیشتری برای مدیریت چند حوزه دارد. در زندگی، مدیریت موضوعات مختلف معمولا با زنان است و باید حواسشان به قبض‌ها و درآمد و وضع بچه‌ها و نحوه خرید غذا و میوه و قیمت‌ها و وضع همسرشان باشد. در واقع یک نوع مدیریت تجربه‌شده‌ دارند. این مورد خوبی است که به آنها کمک می‌کند اما اینکه بتوانند از دایره گسترده این اطلاعات دریافتی از تلگرام بیرون بیایند و جایگاهی پیدا کنند اندکی دشوار است و به‌سختی حاصل می‌شود.
آیا با افول تلگرام فضایی برای بقاي اطلاعاتی که به‌سرعت وارد دایره دانسته‌ها شد، وجود خواهد داشت؟
به‌زودی در شبکه‌های اجتماعی کار تقلیل شبکه‌ها و انتخاب چند شبکه انجام خواهد شد. چون دایره اطلاعات آن قدر بالا می‌رود که افراد ناچار می‌شوند مفیدترها را نگه دارند و به سراغ بقیه نروند و دامنه گروه‌هایی که از آنها اطلاعات می‌گیرند، محدود می‌شود با این حال در جامعه ایرانی هنوز به آن نقطه نرسیده‌ایم.
در دهه ٨٠ موج وبلاگ‌نویسی در ایران به وجود آمد. ظاهرا آن فضا افراد کتاب‌خوان را به سمت وبلاگ‌خوانی سوق داد و از کتاب دور کرد و روی دانش و سواد این افراد تأثیر زیادی گذاشت. اطلاعات دست‌دومی که نظر نویسنده وبلاگ از کتاب‌های خوانده و فیلم‌های دیده و فضاهای تجربه‌شده بود، به‌سختی می‌توانستند با اطلاعات درجه‌اولی که افراد از خواندن کتاب و مجلات و روزنامه‌ها به دست می‌آوردند، رقابت کنند. آیا شما با این دیدگاه موافقید؟
باید بگویم اطلاعات سطح غنا دارند و سطح غنی‌شدن‌شان متفاوت است؛ شاید در تئوری به صورت مشخص مورد توجه قرار نگرفته است. اطلاعات مانند اورانیوم غنی‌شده‌اند که میزان غنای آنها می‌تواند متفاوت باشد. اینکه برخی اطلاعات در برخی وبلاگ‌ها راضی‌کننده نیستند یا طی زمان معلوم می‌شود که غنی نیستند، به این دلیل است که یک ‌بار به وسیله نویسنده وبلاگ‌ها درک شده‌اند و از صافی یک ذهن عبور کرده‌اند. بنابراین در بسیاری وبلاگ‌ها با مطالبی مواجه می‌شویم که از لحاظ غنا متفاوت‌اند و فیلتر شده‌اند. البته مقصود من از فیلتر به معنای آنچه در مطالعات رسانه‌ای به آن توجه می‌شود نیست. واقعیت این است که هر فهمی از متن، تقلیل متن است. هر انسانی که یک متن را می‌خواند، متن را تقلیل می‌دهد. هر تأویلی متن را تقلیل می‌دهد. درست است که مجموعه تأویل‌ها می‌توانند گسترش یابند اما برابر با غنای متن نیستند و متن فراتر از تأویل‌ها باقی می‌ماند. وفور این اطلاعات و تقلیل‌هایی که از متون اصلی داده می‌شود طبیعتا موجب می‌شود از غنای کمتری برخوردار باشد و این ما را در طول زمان بی‌سوادتر می‌کند. مجموعه اطلاعات بیشتر با عمق کمتری داریم. اما اینکه آیا این نقطه توقف دارد یا نه، هنوز معلوم نیست اما پیش‌بینی می‌شود موج بازگشت به کتاب به وجود آید.
به نظر می‌رسد موج بازگشت به کتاب در غرب آغاز شده است.
این آرام‌آرام به وجود آمده است اما در برابر حجم افسارگسیخته گرایش به شبکه‌های مجازی، ناچیز است. البته بخشی از کتاب‌هایی که نازل هستند، از بین خواهند رفت اما کتاب‌های خوب می‌توانند بمانند؛ کتاب‌ها یا متن‌هایی که لایه‌های متعدد دارند. از لحاظ سطح نگارش و استفاده از استعاره‌ها و نمادها و کنایه‌ها آن‌قدر غنی هستند که بتوانند ما را در طول نسل‌ها درگیر نگه دارند. مانند دیوان حافظ یا یک رمان که خوب نوشته شده است؛ این متن‌ها می‌توانند متن‌های نجات‌بخش باشند؛ هم در زبان فارسی و هم در دیگر کشورها. در غرب یا در حوزه نویسندگان حرفه‌ای این تجربه کماکان ادامه دارد. برای مثال کارهای موراکامی جدید است و کاملا درخور توجه و غورکردن است. دوره‌ای حتی به نوبه خود کارهای پائولو‌کوئیلو خواندنی و درخور‌توجه بودند. در دوره‌ توجه به یک نوع درک معنوی از خود که ضرورتا عرفانی نبود، این کتاب‌ها جایگاه خوبی پیدا کردند. اینها دوره دارند و چون سطح و غنای آنها برای یک دوره کافی است، شاید کوئیلو ١٠ سال دیگر دوباره خوانده شود.
به موج بازگشت به کتاب اشاره کردید. جامعه‌ای که عادت کرده به گرفتن اطلاعات ساده و دم‌دستی و با دسترسی آسان، چرا باید به دنبال کتاب چاپی برود یا چه عواملی موجب می‌شود کتاب دوباره مورد اقبال عمومی این جامعه قرار گیرد؟
درباره زبان این تجربه را داشته‌ایم. زبان از یک سطح کاربری آغاز می‌شود و تا یک زبان استعاری پیش می‌رود که نمونه عالی آن را در دیوان حافظ می‌توان دید. ما در تمدن بشری از این زبان روزمره کاربردی که کمتر استعاری و بیشتر کاربردی است، حرکت کرده‌ایم تا به سمت زبانی که پر از استعاره است و هیچ زمان از معنای قطعی آن مطمئن نبوده‌ایم، برسیم. درباره اطلاعات هم درست است که با وفور اطلاعات مواجهیم اما به‌تدریج از این حجم اطلاعات دور می‌شویم و به سمت اطلاعات غنی‌تری می‌رویم که می‌تواند معنای وجودی ما را تعریف کند چون ما به‌سرعت دچار یک گم‌گشتگی معنا نیز خواهیم شد. البته بخشی از این گم‌گشتگی اتفاق افتاده اما در جاذبه اطلاعات متوجه آن نیستیم. اگر این گم‌گشتگی احساس شود، به سمت متونی می‌رویم که بتواند تصویری از خود ما و جهان به دست دهد و بتواند به سؤال کلیدی ما پاسخ بهتری دهد و آن وقت ما اطلاعات کاربری را فقط برای زندگی روزمره می‌گذاریم. اطلاعاتی مانند اینکه چطور خرید کنیم یا مطلع باشیم که در جامعه ما چه می‌گذرد.
واقعا چرا از کتاب رهایی نداریم؟
کتاب‌ها دربرگیرنده خلاصه تمدن بشری هستند و امکان گفت‌وگو با خود و دیگران را فراهم می‌کنند. رمانی مثل موبی‌دیک جنبه‌ای از وجوه وحشی و رام‌نشدنی تمدن را نشان می‌دهد. با خواندن کتاب، سویه‌هایی از خودمان را می‌بینیم که امکان دیدن آنها وجود ندارد و راهی است برای گفت‌وگو با دیگران. ما راهی نداریم جز اینکه از کتاب استفاده کنیم حتی با وجودی که ممکن است کتاب به صورت الکترونیکی در‌آید.
اما برخی معتقدند ‌ای‌بوک‌ها نمی‌توانند کارکرد کتاب‌های چاپی را داشته باشند.
اگر از منظر پدیدارشناسی ادراک نگاه کنیم، حتی لمس کتاب هم بخشی از ادراک کتاب است؛ لمس کاغذها و سرگردانی میان ورق‌ها. نگاه به کتاب ‌و ‌بوی کتاب و بوی کاغذ تازه بخشی از ادراک ما نسبت به کتاب هستند و مثل طبیعت در طول تمدن همراه ما بوده است و جداکردن آن به‌سادگی امکان‌پذیر نیست.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا