خرید تور تابستان

اخلاق و سياست از نگاه سروش دباغ در ماجراي آبراهام لينكلن

به گزارش انصاف نیوز (رسانه کمپین انتخاباتی دکتر مسعود پزشکیان) ، سروش دباغ در گفت‌وگو با «اعتماد» :
در قصه «لينكلن و لغو برده‌داري»، ما بايد به وزن اين وظايف اخلاقي متعارض توجه كنيم، به همين دليل قضاوت ما درباره لينكلن فقط منحصر به لينكلن و جميع «امور اخلاقا مربوط» در مساله «لينكلن و لغو برده‌داري» مي‌شود نه موارد ديگري كه بايد در جاي خود بررسي شوند. بر مبناي آنچه در فيلم لينكلن اسپيلبرگ ديديم، تصور مي‌كنم اگر شهود اخلاقي مان را به كار بگيريم، وزن سه وظيفه مويد اقدام لينكلن (عدالت، مهرباني و عدم اضرار به غير) در مجموع بيش از وزن آن دو وظيفه مخالف اقدام لينكلن (وفاداري و بهبود خود) بود.

داوري‌هاي من خيلي وابسته به سياق است. يعني داوري درباره لينكلن را لزوما به كار قوام تعميم نمي‌دهم. اما اگر قوام يكي دو وظيفه اخلاقي را نقض كرده است تا يكي دو وظيفه اخلاقي ديگر را انجام دهد كه وزن بيشتري داشتند، كارش موجه بوده است. من نمي‌گويم سياستمدار بايد بي‌پرنسيب باشد و هيچ اصلي را نبايد مراعات كند. چنين وضعي به اپورتونيسم و پراگماتيسم سياسي محض مي‌انجامد. به نظر من، پاره‌يي ملاحظات اخلاقي هميشه بايد مد نظر سياستمدار باشد و سپس «ملاحظات اخلاقا مربوط» در آن سياق خاص مدنظر قرار مي‌گيرد تا سياستمدار بتواند از يك اصل اخلاقي عدول كند تا به اصل اخلاقي ديگري كه در آن سياق وزن بيشتري دارد، پايبند بماند

چنان‌كه در فيلم لينكلن استيون اسپيلبرگ ديديم، مصوبه لغو برده داري در كنگره امريكا، با نوعي فريبكاري و رشوه دادن از سوي آبراهام لينكلن و يارانش به تصويب رسيد.

آيا لينكلن حق داشت براي لغو برده داري از اين روش استفاده كند؟
در فيلم لينكلن اين امر به تصوير كشيده شده است كه آبراهام لينكلن براي لغو برده‌داري، به راي تعدادي از نمايندگان حزب رقيب (دموكرات) نياز داشت و براي كسب اين آرا، خودش و اطرافيانش به برخي از نمايندگان حزب دموكرات مراجعه مي‌كنند و با نوعي تطميع يا تهديد تلويحي، موفق مي‌شود آراي مثبت بيست تن از نمايندگان حزب دموكرات امريكا را جلب كند و به دست آورد. آن‌گونه كه در اين فيلم ديديم، لينكلن و يارانش با تطميع و دخل و تصرف در راي ديگران از طريق وعده دادن، آن بيست راي را به دست آوردند.

اينكه لينكلن حق داشت چنين كاري بكند يا نه، سوالي است كه، به تعبير سارتر، از يك «دوراهي اخلاقي» خبر مي‌دهد و ما در مواجهه با چنين شرايطي، حقيقتا راه چندان روشني در پيش رو نداريم. سارتر مثال مشهوري از اين دوراهي‌هاي اخلاقي دارد و آن اينكه، مرد جواني در فرانسه مي‌خواست براي كشورش بجنگد اما مادر پير و بيمار و تنهايش به حضور او در كنار خودش نياز داشت.

او نمي‌دانست براي كشورش بجنگد يا از مادرش مراقبت كند. سارتر مي‌گويد من به آن جوان گفتم نمي‌دانم چه بايد به تو بگويم و هيچ راه روشني نمي‌توانم پيش پاي تو بگذارم. در چنين مواردي، به قول ديويد راس، ما با يك «تعارض اخلاقي» مواجه ايم. يعني دو يا چند وظيفه اخلاقي در تعارض با يكديگر قرار مي‌گيرند. در مثال سارتر، وظايف وفاداري (به وطن) و سپاسگزاري (در قبال مادر) در تعارض با هم قرار دارند.

پاسخ دادن به اين پرسش سهمگين كه آبراهام لينكلن در ماجراي لغو برده داري در آن شرايط چه بايد مي‌كرد، بسته به مكاتب اخلاقي گوناگون، متفاوت است. براي پاسخ به اين سوال بايد به حوزه «اخلاق هنجاري» روي بياوريم. من به سوال شما از منظر سه مكتب اخلاقي پاسخ مي‌دهم. اولين مكتب، فايده‌گرايي است. در مكتب فايده‌گرايي، بيشينه شدن فايده و كمينه شدن درد و رنج در صدور داوري اخلاقي موجه محوريت دارد.

در اين مكتب اخلاقي، «فايده‌گرايي قاعده محور» و «فايده‌گرايي عمل محور» از يكديگر تفكيك شده‌اند. در فايده‌گرايي قاعده محور سخن بر سر اين است كه اگر انجام يا نهي عملي خاص به صورت يك قاعده در سطح جامعه تبديل شود، چه آثار و نتايجي بر آن مترتب مي‌شود. اگر آن قاعده اخلاقي به بيشينه شدن فايده و كمينه شدن درد و رنج بدل شود، آن فعلي كه مبناي اين قاعده شده اخلاقا رواست و اگر فايده كمينه شود و درد و رنج بيشينه، آن فعل اخلاقا نارواست.

در فايده گرايي عمل محور سخن بر سر اين است كه اگر عملي خاص را با لحاظ كردن جميع امور اخلاقا مربوط در آن سياق خاص مدنظر قرار دهيم و انجام آن عمل متضمن بيشنيه شدن فايده و كمينه شدن درد و رنج باشد، انجام آن عمل اخلاقا رواست و اگر با ملاحظه جميع امور اخلاقا مربوط ما با بيشنيه شدن درد و رنج و كمينه شدن فايده مواجه باشيم، آن فعل اخلاقا نارواست. با اين توضيح مختصر و فشرده، تصورم اين است كه فايده‌گرايي قاعده محور، عمل آبراهام لينكلن را موجه نمي‌انگارد. يعني ما با رشوه دادن و تطميع، قاعده‌يي را در جامعه وضع مي‌كنيم كه اين قاعده به نفي برده داري، كه نتيجه تطميع ديگران از سوي لينكلن و يارانش بود، نمي‌ارزد.

اما فايده‌گرايي عمل محور احتمالا عمل لينكلن را اخلاقا موجه مي‌داند. از اين منظر، با ملاحظه جميع جوانب مي‌توان گفت اگر لينكلن با آن روش برده داري را لغو نمي‌كرد ميزان درد و رنجي كه به آن همه انسان سياه پوست وارد مي‌شد، به مراتب بيشتر از فايده «عدم تطميع چند نماينده حزب دموكرات به بهاي ادامه يافتن برده‌داري» بود، يعني درست است كه لغو برده داري مقدمه‌يي غيراخلاقي (رشوه دادن) داشته و رشوه دادن لينكلن بد بوده است، ولي وقتي كه ميزان فايده و درد و رنج ناشي از انجام دادن يا انجام ندادن اين عمل را جمع و تفريق مي‌كنيم، به نظر مي‌آيد فايده لغو برده داري به اين شيوه، بيشتر از درد و رنج آن بوده است. يعني اگر لينكلن ديگران را تطميع نمي‌كرد ولي برده‌داري در امريكا نه در سال 1865 بلكه در سال 1895 لغو مي‌شد، درد و رنج ناشي از 30 سال برده داري بيشتر، به پرهيز از عمل غيراخلاقي تطميع نمايندگان حزب دموكرات نمي‌ارزيد. پس با فايده‌گرايي عمل محور مي‌توان از روايي اخلاقي اقدام لينكلن دفاع كرد.

اما وظيفه‌گرايي، به ويژه با تقريرها و تنسيق‌هاي كلاسيكش، احتمالا حكمي كاملا برعكس حكم فايده گرايي عمل محور صادر مي‌كند. وظيفه گرايي كلاسيك، كاري با نتايج فعل ندارد و قطع نظر از آثار و نتايج مترتب بر فعل، اگر انجام فعلي متناسب با «امر مطلق» باشد، آن فعل را اخلاقا موجه و در غير اين صورت، آن را ناموجه و ناروا مي‌داند.

وظيفه‌گرايي كلاسيك با انگيزه فاعل كاري ندارد و فقط به تناسب فعل با صورت بندي‌هاي چندگانه امر اخلاقي نظر مي‌كند. در سنت كانتي، رسيدن به «نتيجه خوب» استفاده از «مقدمات ناموجه» را موجه نمي‌كند. از اين منظر، اقدام آبراهام لينكلن كه متضمن نفي يا ناديده انگاشتن كرامت انساني نمايندگان حزب دموكرات بود، يعني به جاي اينكه عقل آنها را مخاطب قرار دهد تمنيات نفساني آنها را مخاطب قرار مي‌داد، قطعا غيراخلاقي است؛ هر چند كه به نتيجه خوبي منتج شود.

چنين كاري براي كانت و وظيفه‌گرايان كلاسيك حجيت ندارد. به دليل تصلب موجود در اين تلقي از عمل اخلاقي، عده‌يي معتقدند ما با اخلاق كانتي يا دست‌كم با تقرير و تنسيق‌هاي كلاسيك اين مكتب اخلاقي، در آسمان انتزاع مي‌مانيم و پا بر فرش انضمام نمي‌گذاريم؛ يعني پيچيدگي‌ها و تو بر تو بودن مقتضيات زندگي انساني را لحاظ نمي‌كنيم.

مكتب اخلاقي راس يا «اخلاق وظايف در نظر اول» در پي اين بود كه تمهيدي براي حل تعارضات اخلاقي روزمره بينديشد. راس معتقد بود ما يك نسخه از پيش تعيين شده نداريم كه بر اساس آن، درباره اخلاقي يا غيراخلاقي بودن اعمال آدميان در شرايط گوناگون زندگي، داوري كنيم. او محسنات و بصيرت‌هاي وظيفه‌گرايي و نتيجه گرايي را مي‌ديد اما معايب هر دوي اين مكاتب اخلاقي را هم مي‌ديد و مي‌كوشيد نظريه ديگري در حوزه اخلاق هنجاري به دست دهد. او سعي مي‌كرد در عين مد نظر قرار دادن وظايف اخلاقي، به «سياق» توجه كند و پيچيدگي تصميم‌گيري‌هاي اخلاقي را هم مدنظر قرار دهد و به همين دليل بين وظايف اخلاقي «در نظر اول» و «وظايف واقعي» تفكيك مي‌كرد و مي‌كوشيد هم جايي براي «وظايف اخلاقي» باز كند و هم «وابسته به سياق بودن» اين وظايف را لحاظ كند.

از منظر اخلاقي راس، لينكلن با چند «امر اخلاقا مربوط» مواجه بود و ما نمي‌توانيم فارغ از «نتيجه»، درباره عمل او قضاوت اخلاقي داشته باشيم. وظايف اخلاقي «در نظر اول» بسته به وزني كه در «سياق» پيدا مي‌كنند براي ما اهميت مي‌يابند و داوري اخلاقي موجه را رقم مي‌زنند.

يك نماينده مجلس به دليل قسمي كه ياد كرده، وظيفه دارد سخني مخالف راي واقعي‌اش را ابراز نكند. همچنين رشوه دادن و رشوه گرفتن اعمالي غيراخلاقي‌اند. از سوي ديگر مهرباني، عدم اضرار به غير و عدالت يا توزيع منصفانه امور التذاذآور هم از وظايف اخلاقي «در نظر اول» كنشگران اخلاقي است. مطابق با آموزه‌هاي راس، تطميع و تن به تطميع دادن يا رشوه دادن و رشوه گرفتن لينكلن و نمايندگان حزب دموكرات متضمن نفي وظايف اخلاقي «وفاداري» (به راي‌دهندگان‌شان) و «بهبود خود» بود اما با وظايف اخلاقي «عدالت»، «مهرباني» و «عدم اضرار به غير» در تناسب و تلائم بود.

يعني در ماجراي لينكلن اين پنج وظيفه با هم در تعارض بودند. اين سه وظيفه آخر، به لينكلن مي‌گفتند اگر لغو برده داري جز با تطميع نمايندگان حزب دموكرات ميسر نمي‌شود، با استفاده از تطميع آنها، برده داري را لغو كند.

اما لينكلن با تطميع آن نمايندگان، در واقع آن دو وظيفه اخلاقي اول را نقض مي‌كرد. اگر بخواهم از تعابير شارحان راس استفاده كنم، بايد بگويم در قصه «لينكلن و لغو برده‌داري»، ما بايد به وزن اين وظايف اخلاقي متعارض توجه كنيم. به همين دليل قضاوت ما درباره لينكلن فقط منحصر به لينكلن و جميع «امور اخلاقا مربوط» در مساله «لينكلن و لغو برده‌داري» مي‌شود نه موارد ديگري كه بايد در جاي خود بررسي شوند.

بر مبناي آنچه در فيلم لينكلن اسپيلبرگ ديديم، تصور مي‌كنم اگر شهود اخلاقي مان را به كار بگيريم، وزن سه وظيفه مويد اقدام لينكلن (عدالت، مهرباني و عدم اضرار به غير) در مجموع بيش از وزن آن دو وظيفه مخالف اقدام لينكلن (وفاداري و بهبود خود) بود. البته من متخصص تاريخ امريكا نيستم و در حد متعارف با تاريخ سياسي اين كشور آشنايي دارم.

شايد اگر داده‌هاي بيشتري از سياق تاريخي ماجراي لينكلن و برده‌داري به دست بياورم، داوري من در اين خصوص عوض شود. بايد بيفزايم كه ماجراي لغو برده‌داري در امريكا به اين شكل، بازتاب‌دهنده سويه تراژيك زندگي بشري است.

يعني كاش مي‌شد ما در چنين موقعيت‌هايي قرار نگيريم و خيلي راحت‌تر به داوري‌هاي اخلاقي موجه برسيم. ولي نگاه تاريخي- پسيني- تجربي به ما مي‌گويد عالم انساني هميشه مشحون از پيچيدگي‌هاي ناشي از تعارض امور گوناگون با يكديگر بوده است و ما براي رسيدن به داوري‌هاي اخلاقي موجه، گاه ناگزيريم به سروقت اين دوراهي‌هاي اخلاقي برويم. اين وضع كم و بيش مثل وضع انساني است كه ناچار است براي حفظ سلامتي‌اش، بدنش را به تيغ جراح بسپارد تا جراح عضوي از اعضاي بدنش را قطع كند.

البته اين سخن من نبايد موجب اين سوءفهم باشد كه كساني حق دارند بدون درنظرگرفتن نظر مردم، هر تصميمي كه خواستند بگيرند. من اين راي را با توجه به سياق تصميم لينكلن در آن موقعيت تاريخي اجتماعي خاص، يعني با در نظر گرفتن جميع جوانب مرتبط با اين تصميم تاريخي، بيان كردم. هر سياقي را بايد با مدنظر قرار دادن جميع جوانبش قضاوت كرد.

در ماجراي لغو برده‌داري از سوي آبراهام لينكلن، ظاهرا جان كسي گرفته نشده و حتي تهديد جاني هم در ميان نبوده و تصميم او منجر به كاهش درد و رنج شمار فراواني از انسان‌ها، يعني سياه‌پوستان، شده است و در مجموع، ما امروزه مي‌توانيم از اين كار دفاع كنيم. پس در نهايت، به نظر من، از منظر نظام اخلاقي راس هم، مثل فايده‌گرايي عمل محور و برخلاف فايده‌گرايي قاعده‌محور و وظيفه‌گرايي كلاسيك، مي‌توان از عمل لينكلن دفاع اخلاقي كرد.

در تاريخ بشر ظاهرا گاهي پديده‌هاي مطلوب با روش‌هاي نامطلوب به دست آمده‌اند. مثلا در تاريخ امريكا، سرخپوستان به شكل ظالمانه‌يي سرزمين‌هايشان را از دست داده‌اند ولي در عوض جامعه امريكا ايجاد شده است. انسان اخلاقگرا، در قبال اين واقعيت چه موضعي بايد اتخاذ كند؟

به نكته خوبي اشاره كرديد. من اخيرا در ايالت فلوريدا بودم و با يكي از اساتيد علوم سياسي در اين باب گفت‌وگو مي‌كردم. اتفاقا او هم چنين ملاحظه‌يي داشت و مي‌گفت در تاريخ امريكا، روي بسياري از مظالم وارد شده بر سرخپوستان، سرپوش نهاده شده و عالما و عامدا به كسي اجازه بحث درباره اين امور داده نمي‌شود. او حتي مي‌گفت هولوكاست ديگري در امريكا رخ داده است اما كسي به آن نپرداخته است.

البته قطعا ظلم به سرخپوستان در حد و اندازه هولوكاست جنگ جهاني دوم نبوده است ولي به هر حال نسل كشي و كشتار سرخپوستان رخ داده است. قطعا اين كار اخلاقا ناروا و مصداق خبط و خطاي عظيم بوده است؛ ولي شايد نكته مهم‌تر اين باشد كه در روزگار كنوني، اگر گزارش آن استاد علوم سياسي درست باشد، اجازه بازخواني انتقادي آن وقايع داده نمي‌شود. امريكايي‌ها از اين حيث مثل كسي هستند كه زخم ناجوري در بدنش است و دوست ندارد كسي زخم تن او را ببيند. نياكان آنها خطايي كرده‌اند ولي آنها مي‌توانند با به رسميت شناختن آن، راهگشاي آينده باشند.

يعني اخلاقا بايد باب بحث و فحص در اين زمينه باز باشد. اين مورد از آن مواردي است كه بحث‌هاي نظري درباره اخلاق درمي پيچد با آنچه به آن Real Politics مي‌گويند. يعني سياستمداران در مقام عمل ملاحظاتي غير از ملاحظات اخلاقي را اعمال مي‌كنند و چنان‌كه برخي به درستي اشاره كرده‌اند، ما در چنين مواردي با رفتارها و استاندارد‌هاي دوگانه مواجهيم. وقتي امري ابعاد بين‌المللي پيدا مي‌كند، ممكن است كار به چنين رفتارهاي دوگانه‌يي هم بكشد.

مي‌خواهم بگويم اين قبيل بحث‌هاي اخلاقي ما صبغه نظري دارند اما اينكه در وادي عمل اين آرا چقدر محقق شوند، قصه ديگري است. مثلا ما كشتار سرخپوستان در فرآيند متجددشدن امريكا را اخلاقا محكوم مي‌كنيم ولي ملاحظات Real Politics به سياستمداران اين كشور اجازه نمي‌دهد كه آنها هم علنا اين كشتار را محكوم كنند.

در بسياري از كشورهاي ديگر نيز در موارد خاصي كم و بيش چنين وضعي حاكم است. يعني «قدرت» اجازه اتخاذ موضع اخلاقي را نمي‌دهد و اين هم يكي ديگر از وجوه تراژيك زندگي انساني است.

اگر ما براي لغو برده داري، يعني براي رفع ظلم به انسان‌ها، رشوه بدهيم، رشوه دادن ما ديگر يك عمل غيراخلاقي نيست؟

آنطور كه من درمي يابم، به ويژه اگر از نظام اخلاقي راس استفاده كنيم، رشوه دادن حتي براي تحقق چنين هدفي باز هم غيراخلاقي است ولي نكته مهم، وزن وظايف اخلاقي در سياق خاص است.

رشوه دادن با وظيفه اخلاقي «بهبود خود» در تعارض است ولي اگر هدف رشوه دادن در سياقي خاص، تحقق «عدالت» و «عدم اضرار به غير» باشد، چون در اين سياق وزن «عدالت» و «عدم اضرار به غير» بيشتر از وزن «بهبود خود» است، ما مي‌توانيم به داوري اخلاقي موجه درباره رشوه دادن براي لغو برده داري برسيم.

ولي اصل رشوه دادن، ولو در اين سياق خاص، همچنان كار خطايي است اما چون ملاحظه اخلاقي مهم‌تري نسبت به رشوه ندادن وجود دارد، مي‌توان اين عمل را انجام داد؛ در واقع، وزن اخلاقي وظيفه عدالت و مهرباني بر رشوه ندادن سنگين‌تر و تعيين كننده است.

اين فرض كه بساماني امور زندگي بشر، چه در حوزه خصوصي و چه در حوزه عمومي، در گرو پيروي مطلق از روش‌هاي اخلاقي است، اصلا از كجا آمده و تا چه حد موجه است؟

يكي از فرق‌هاي جدي انسان و حيوان، همين اخلاقي زيستن است. به تعبير برخي از فيلسوفان، انسان حيوان اخلاقي است. اخلاق متضمن قيد و بند و بايد و نبايد است و به ميزاني كه شخص در زندگي خودش مناسبات اخلاقي را رعايت كند، انسانيت خودش را شكوفا كرده است.

پس ضرورت اخلاقي بودن آدمي ناشي از همين فصل مميزه انسان و حيوان است. اما درباره مطلق بودن اصول اخلاقي بايد گفت كه اين يكي از ايده‌هاي جاري و ساري در ميان انسان‌هاست. در جهان جديد هم مطلق‌انگاري وظيفه‌گرايانه كانتي، به اين ايده دامن زده است. من شخصا با اين ايده همدلي ندارم. ارسطوييان يا امروزياني چون مك اينتاير كه قائل به اخلاق فضيلت‌گرا بوده‌اند – كه از قضا با سنت عرفاني ما هم نسبت قابل تاملي دارد – يا كساني چون راس، همگي به درستي مي‌كوشند مطلق بودن اصول اخلاقي را كنار بگذارند و بر پيچيدگي سياق‌هاي اخلاقي و «وابسته به سياق بودن» داوري‌هاي اخلاقي انگشت تاكيد بنهند و مطلق‌گرايي را با عام‌گرايي تعديل كنند.

كساني چون راس از سويي با تاكيد براخلاق، كوشيده‌اند فصل مميزه انسان و حيوان را پررنگ كنند و از سوي ديگر با به رسميت شناختن «نقض‌پذيري اصول اخلاقي» و پيچيدگي‌هاي مقتضيات زندگي بشر، سعي كرده‌اند اخلاق‌گرايي‌شان به گونه‌يي نباشد كه دست و پاي آدمي را ببندد. ما در سنت قاره‌يي هم اصطلاح «اخلاق موقعيتي» را داريم كه سارتر و لويناس از آن سخن مي‌گفتند.

اخلاق موقعيتي هم در تناسب و تلائم با ايده‌هاي راس است و به درستي بر دغدغه‌هاي انساني و سرراست نبودن راه رسيدن به داوري‌هاي اخلاقي موجه، انگشت تاكيد مي‌نهد. من از اين حيث بصيرت سارتر و لويناس را مي‌پسندم. لويناس سعي كرد با پيش كشيدن مفهوم «ديگري» اين نكته را توضيح دهد و بگويد كه ما اصول متعاليه يا اصول مطلق اخلاقي نداريم.

البته معناي اين حرف اين نيست كه ما «اصول اخلاقي» نداريم. معنايش اين است كه ما «اصول اخلاقي تخطي‌ناپذير» نداريم. البته سارتر و لويناس جلوتر هم رفته‌اند و شايد منكر اصول اخلاقي هم شده‌اند. من در اين جا با آنها هم‌داستان نيستم و با راس و ديگر عام گرايان اخلاقي هم‌داستانم.

ولي تاكيد سارتر و لويناس بر پيچيدگي احوال انساني و ديرياب بودن داوري اخلاقي موجه، بصيرتي است كه در كار سارتر و لويناس ديده مي‌شود. در مجموع، به نظر من، موضع راس اصول اخلاقي تخطي پذير و نيز توضيح چرايي اخلاقي بودن آدمي را به خوبي توضيح مي‌دهد.

اگر ايران الان تماميت ارضي‌اش حفظ شده است، ما اين امر را مديون فريبكاري و حقه بازي قوام در مواجهه با استالين هستيم. يعني فريبكاري قوام به نتيجه‌يي مطلوب براي جامعه ايران منجر شد. مطابق توضيحات شما، كار قوام هم اخلاقا موجه بود.

داوري‌هاي من خيلي وابسته به سياق است. يعني داوري درباره لينكلن را لزوما به كار قوام تعميم نمي‌دهم. اما اگر قوام يكي دو وظيفه اخلاقي را نقض كرده است تا يكي دو وظيفه اخلاقي ديگر را انجام دهد كه وزن بيشتري داشتند، كارش موجه بوده است.

من نمي‌گويم سياستمدار بايد بي‌پرنسيب باشد و هيچ اصلي را نبايد مراعات كند. چنين وضعي به اپورتونيسم و پراگماتيسم سياسي محض مي‌انجامد. به نظر من، پاره‌يي ملاحظات اخلاقي هميشه بايد مد نظر سياستمدار باشد و سپس «ملاحظات اخلاقا مربوط» در آن سياق خاص مدنظر قرار مي‌گيرد تا سياستمدار بتواند از يك اصل اخلاقي عدول كند تا به اصل اخلاقي ديگري كه در آن سياق وزن بيشتري دارد، پايبند بماند. ضمنا منفعت ملت با منفعت شخصي يا منفعت يك گروه خاص خيلي فرق مي‌كند. مساله قوام تماميت ارضي كشور بود. فقها هم مي‌گويند الحرب الخدعه.

ولي فارغ از تعبير فقها، اگر نظام اخلاقي راس را مبناي داوري درباره كار قوام قرار دهيم، كاري كه قوام كرد، اخلاقا موجه بود. اگر چه فريبكاري اخلاقا روا نيست، قوام استالين را فريب داد تا تماميت ارضي كشور اشغال شده ايران را حفظ كند. در اين سياق، مي‌توان گفت قوام به نحوي عمل كرد تا منافع ملي كشور را در برابر دشمن اشغالگر حفظ كند. بنابراين كار او اخلاقا قابل دفاع است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا