خرید تور نوروزی

حجاریان: مهدوی‌کنی بود جامعه روحانیت خیلی متعادل بود

سعید حجاریان می گوید: ” آقای مهدوی‌کنی خیلی آقای رجایی را قبول داشت و همین باعث شد وزیر کشورش شود، در حالی که آقای مهدوی‌کنی از خود رجایی و کابینه وی یک سر و گردن بالاتر بود.”

عبدالله عبداللهی در مقدمه ی گفتگوی تسنیم با او در این خبرگزاری نوشت: سعید حجاریان از چهره‌های مطرح جناح موسوم به دوم‌خرداد از جمله شخصیت‌‌های حاضر در این طیف است که آشنایی خوبی با مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی دارد. آشنایی او با آیت‌الله به پیش از انقلاب اسلامی باز‌می‌گردد؛ آن‌زمان که او در مسجد جلیلی پای منبر ایشان می‌نشسته است. حجاریان پس از انقلاب نیز در چند مقطع با آیت‌الله مهدوی‌کنی مراوده داشته، از جمله در کمیته مستقر د ر ستاد ارتش، زمانی که آیت‌الله رئیس کمیته مرکزی بود. بعد از تاسیس دانشگاه امام صادق(ع) هم سعید حجاریان به عنوان مدرس، یک ترم در این دانشگاه درس داده است. او ضمن اینکه تاکید می‌کند از نظر سیاسی او و آیت‌الله مهدوی‌کنی در دو سوی یک میدان قرار داشتند و به بیان روشن‌تر مخالف هم بودند، اما از نظر سلوک اخلاقی و شخصی، آیت‌الله را تحسین و تمجید می‌کند.

وی در ابتدای گفت‌وگوی خود با خبرنگار تسنیم، با این مقدمه که در روایت داریم “اذکروا موتاکم بالخیر (گذشتگانتان را به نیکی یاد کنید)” می‌گوید که در این مصاحبه بنا دارد به نیکی از ایشان یاد کند، حال آنکه از منظر رویکرد سیاسی قطعاً انتقاداتی به آیت‌الله داشته و دارد.

سعید حجاریان سخنان خود درباره شخصیت‌ آیت‌الله مهدوی‌کنی را اینگونه ادامه می‌دهد: آیات مهدوی‌کنی، واعظ طبسی و آقای عسگراولادی که طی دو سه سال اخیر فوت کردند، برای اصولگرایی «لنگر» بودند. ولی این کشتی اکنون این ‌لنگر‌ها را از دست داده است. آنها مردان بزرگی بودند و با بودن آنها کشتی جریان اصولگرایی در امواج تلو تلو نمی‌خورد ولی الان کشتی کژو مژ می‌شود. آنها می‌توانستند بالاخره بساط و دعوا را جمع کنند؛ از این لحاظ حیف شد که از میان ما رفتند.

حجاریان، زندگی آیت‌الله مهدوی‌کنی را به پنج فصل تقسیم و تصریح کرد: یک فصل از زندگی ایشان مربوط به قبل از انقلاب و دوران مبارزات و تبعید و زندان، منبرهای ایشان در مسجد جلیلی و … است؛ فصل دیگر مربوط می‌شود به ریاست ایشان بر کمیته مرکزی؛ فصل سوم دورانی است که آیت‌الله مهدوی‌کنی در ردای یک رجل سیاسی و در نقش وزیر کشور و … حضور دارند، چهارمین فصل مربوط به ماجرای تشکیل جامعه روحانیت مبارز است و نهایتاً فصل پنجم را می‌توان ذیل تاسیس جامعه‌الصادق(دانشگاه امام صادق(ع)) مرور کرد.

حجاریان گفت که برای هر یک از این پنج فصل می‌شود پوشه‌ای باز کرد و کتابی نوشت و انشاءالله خداوند در آن دنیا کارنامه ایشان را به دست راستشان بدهند. او ادامه می‌دهد: ]آیت‌الله مهدوی‌کنی [همیشه می‌گفت: نه میخواهم وکیل بشوم، نه وزیر، نه رئیس‌جمهور و نه یک فرد پولدار؛ فقط می‌خواهم بروم بهشت. این تکیه کلامش بود که همیشه به ما می‌گفت. انشاءالله به آرزویش برسد.

نائب‌رئیس اولین دوره شورای شهر تهران در ادامه به ذکر خاطراتی از مراودات خود با آیت‌الله مهدوی‌کنی در فصل‌های فوق‌الذکر پرداخت. او اولین تذکره را از قبل از انقلاب می‌گوید. زمانی که دانشجو بوده و در مسجد جلیلی پای منبر آیت‌الله مهدوی‌کنی می‌نشسته است. حجاریان از تلاش‌های فراوان آیت‌الله مهدوی‌کنی برای جذب جوانان و همچنین تشویق طلبه‌های جوان و کمک به آنها می‌گوید. او مثال می‌زند در دوره‌ای که ما به مسجد جلیلی می‌رفتیم یادم هست که طلبه‌ای به نام جلال گنجه‌ای که آنروز گمنام بود به مسجد می‌آمد و آقای مهدوی‌کنی به او منبر می‌داد. او هم بحث‌های خوبی درباره تقیه و توریه مطرح می‌کرد؛ آقای مهدوی خودش پای منبر طلبه‌ها می‌نشست تا هم دیگران را تشویق به حضور کند و هم آن طلبه‌ها تشویق شوند. هرچند این آقای گنجه‌ای بعدها منحرف شد اما خاطرم هست که آقای مهدوی خیلی تلاش کرد تا جلوی انحراف او را بگیرد و به او کمک کند.{شیخ جلال گنجه‌ای در بهمن و اسفند 52 چند بار در مسجد جلیلی منبر رفت.وی بعد از انقلاب به گروهک منافقین پیوست وبه پاریس رفت.}

 

 

آیت‌الله مهدوی‌کنی در زندان پهلوی

“یادم هست آیت‌الله طالقانی هم یک زمانی که از زندان آمده بود می‌آمد در صحن مجلس می‌نشست و بعضی خبرها از زندان را به ما می‌داد.”  حجاریان می‌گوید بعد از این جلسات در مسجد جلیلی دیگر آیت‌الله مهدوی‌کنی را تا زمان دانشگاه تهران و بست‌نشینی(تحصن) در این دانشگاه ندیده است.{منظور آقای حجاریان تحصنی است که سال 57 در مسجد دانشگاه تهران به منظور فشار به رژیم پهلوی برای  عدم ممانعت از ورود امام خمینی(ره) به تهران صورت گرفت}

حجاریان که مشاور سیاسی رئیس دولت دوم‌خرداد بود، در ادامه به مراودات و مناسبات خود با آیت‌الله مهدوی‌کنی در ایام بعد از وقوع انقلاب اسلامی اشاره می‌کند. در این برهه حجاریان عضو کمیته  ستاد کل ارتش  است و آیت‌الله مهدوی‌کنی رئیس کمیته مرکزی. حجاریان درباره رفت و آمدهای خود به کمیته مرکزی و یک تصمیم آیت‌الله مهدوی کنی درباره یک اتفاق می‌گوید:یک روز که آنجا بودم بچه‌ها حظیره‌القدس که متعلق به بهایی‌ها بود را گرفته بودند و کتابهایشان را جمع کرده بودند و این کتابها در  گوشه کمیته جمع شده بود. دیدم مشتی کتاب است که برخی از آنها نسخه‌های خطی، برخی سنگی و بعضی دیگر نسخه چاپی بودند. ابتدا می‌خواستند کتابها را به این دلیل که ضالّه است آتش بزنند؛ اما به آقای مهدوی‌کنی گفتم که اینها بالاخره ارزش علمی و تاریخی دارد و می‌توان آنها را در جایی نگهداشت و از سوی دیگر نگذاشت به دست افرادی برسد که موجب ضلالت شود. آقای مهدوی حرف ما را گوش کرد و این کار(آتش زدن) صورت نگرفت.

آیت‌الله مهدوی‌کنی در سمت ریاست کمیته مرکزی

حجاریان در این میان گریزی هم به ویژگی‌های آیت‌الله محمدباقر باقری کنی برادر آیت‌الله مهدوی کنی می‌زند. آیت‌الله باقری کنی متولد 1305 در کن تهران است که بعد از ارتحال آیت‌الله مهدوی کنی ریاست دانشگاه امام صادق(ع) به او سپرده شده است.

او می‌گوید: به نظر من آقای باقری‌کنی اعلم از آقای مهدوی بود اما در امور سیاسی تابع آقای مهدوی بود. آیت‌الله باقری‌ کنی انسانی به شدت افتاده‌ و خاکی‌ است. انسان خیلی نازنینی است اما الان خیلی پیر شده است. موقع مراجعاتم به کمیته مرکزی چند بار دیدم یک گوشه‌ای نشسته و خودش لباسهایش را می‌شوید. ایشان عضو دوره اول مجلس خبرگان هم بود. یک بار یادم است ایشان به جلسه مجلس خبرگان اول رفته بودند ولی دم در ایشان را راه نداده بودند؛ ایشان هم به خانه برگشته بود. زنگ زده بودند که چرا نیامدی؟ گفته بود آمدم راهم ندادند؛  گفته بودند: اذیت نکن، مگر می‌شود؟ می‌گفتی عضو خبرگانم.  میگوید گفتم ولی باور نکردند؛ از بس ایشان ساده زیست و خاکی است باورشان نشده بود که عضو مجلس خبرگان و شخصیتی در این تراز است.  با این حال در مسائل سیاسی تابع آقای مهدوی‌ بود و همیشه این را می‌گفت. با اینکه از لحاظ سنی از آقای مهدوی بزرگتر بود.

 

آیت‌الله مهدوی‌کنی در کنار برادر بزرگترش آیت‌الله باقری کنی

این تئوریسین جریان دوم خرداد با این بیان که در کمیته با آقای مهدوی مشکلاتی هم داشتیم که نمی‌خواهم بگویم، وارد فصل بعدی زندگی آیت‌الله مهدوی‌کنی(با فصل‌بندی خاص خود آقای حجاریان) می‌شود. این فصل مربوط به دورانی است که شهید رجایی نخست وزیر است و آیت‌الله مهدوی‌کنی وزیر کشور دولت ایشان می‌شود.

حجاریان در این باره می‌گوید: آقای رجایی به آقای مهدوی‌کنی زنگ زد و گفت شما بیا وزیر کشور شو. آقای مهدوی آدم مهمی بود؛ بعداً به من گفت وقتی آقای رجایی به من زنگ زد نتوانستم به او «نه» بگویم. از بس آقای رجایی انسان صاف و صادق و محجوبی بود نشد که به او بگویم نه. آقای مهدوی‌کنی خیلی آقای رجایی را قبول داشت و همین باعث شد وزیر کشور او شود.  در حالی که آقای مهدوی کنی از خود آقای رجایی و کابینه آقای رجایی یک سر و گردن بالاتر بود. آیت‌الله مهدوی‌کنی بعد از دوران وزارت کشوری منصب سیاسی خاصی قبول نکرد. البته بعد از شهادت مرحوم رجایی مدت کمی هم نخست وزیر بود.

آیت‌الله مهدوی‌کنی در کنار شهید رجایی

حجاریان با ورود به فصل بعدی نظر خود درباره فعالیت آیت‌الله مهدوی کنی در جامعه روحانیت مبارز صحبت  می‌کند و در این باره اینگونه اظهار نظر می‌کند که تا وقتی آیت‌الله مهدوی‌کنی زنده بود جامعه روحانیت مبارز خیلی متعادل بود.

“ایشان(آیت‌الله مهدوی‌کنی) در مقطعی عده‌ای از افراد را گفت بیایند داخل جامعه روحانیت. عضوگیری کرد. اعضای جدید بعضیشان تعادل ندارند. اسم نمی‌برم اما بعضاً حرفهای بی‌ربط می‌زنند. ایشان تا خودش زنده بود نمی‌گذاشت اینگونه سخن بگویند، ولی از وقتی رحلت کردند، برخی از این اعضا گوش به حرف ]آیت‌الله[موحدی کرمانی نمی دهند”

حجاریان خاطره‌ای از دوران تشکیل جامعه روحانیت مبارز هم می‌گوید: یک بار امام(ره)درباره اسلام آمریکایی صحبت کردند. این قصه مربوط به انتخابات مجلس سوم است. آقای مهدوی بعد از صحبت امام رفت پیش ایشان و گفت گویا شما به نحوی صحبت فرمودید که برخی مردم تصور می‌کنند منظورتان از اسلام آمریکایی ما بوده‌ایم. امام آنجا فرمودند ابداً منظور من شما نیستید. ایشان(آقای مهدوی)به امام گفتند شما بیایید این را بگویید که نظرتان با ما نبوده است؛ امام گفتند: باشد می‌گویم، ولی بعد از انتخابات. بعد از انتخابات، امام گفتند و از آقای مهدوی‌کنی تجلیل و تقدیر کردند.

آیت‌الله مهدوی‌کنی در کنار امام خمینی(ره)

این کارشناس مسائل سیاسی یادآور می‌شود که آیت‌الله مهدوی‌کنی بسیار مورد اعتماد امام(ره) بوده‌اند، به قدری که حتی امام وصیت‌نامه خودشان را هم به ایشان سپرده بودند.

او می‌گوید آقای مهدوی‌کنی در برخی امور فقهی نظرات مختص به خود هم داشته و بر روی نظراتش ایستاده است. در این باره مثالهایی می‌زند: “در ماجرای لانه جاسوسی آمریکا آقای مهدوی می‌گفت اینجا ملک غیر و غصبی است و نمازی که اینجا  خواندید وقتی بیرون رفتید اعاده کنید. در موضوع بازنگری قانون اساسی هم امام(ره) ولایت «مطلقه» فقیه را مطرح کردند؛ آقای مهدوی‌کنی می‌گفتند به جای «مطلقه» از ولایت «عامه» (در مقابل ولایت خاصه) استفاده شود.  یکی دیگر از موارد مربوط می‌شود به موضوع هیئت امنای دانشگاه امام صادق(ع)؛ نام آیت‌الله منتظری از ابتدا به عنوان هیئت امنای این دانشگاه مندرج بود و آقای مهدوی‌کنی تا آخر عمر آقای منتظری نام ایشان را از هیئت امنای دانشگاه امام صادق(ع) حذف نکردند.”

فصل بعدی، دوران دانشگاه امام صادق(ع) است؛ سعید حجاریان در این دانشگاه تدریس هم کرده است. او می‌گوید: قبل از دوم خرداد 76، در دانشگاه امام صادق یک ترم درس ارتباطات سیاسی تدریس می‌کردم.

“پسر آقای مهدوی، آقا سعید هم در کلاس ما بود. پسر مرحوم شهید باهنر هم بود. همین آقای حسام‌الدین آشنا(مشاور فرهنگی رئیس‌جمهور فعلی) و آقای پیمان جبلی (معاون خبر سابق صداوسیما) هم بودند. خیلی‌ها بودند.”

 

مشاور سیاسی رئیس دولت دوم‌خرداد می‌گوید آقای مهدوی‌کنی در بدو شروع به کار دانشگاه از محمد خاتمی هم خواسته بود به کمک غلامعلی حداد عادل در تعیین فهرست دروس دانشگاه مشارکت کند و آقای خاتمی هم قبول کرده بود.

حجاریان از انگیزه آیت‌الله مهدوی‌کنی برای استفاده از دانش همه اساتید سخن می‌گوید و می‌افزاید: استادهای دانشگاه تهران و شهید بهشتی و افرادی مانند دکتر بشیریه، دکتر سریع‌القلم و … آنجا بودند و درس می‌دادند.

او تصریح می‌کند که حضور چنین افرادی در دانشگاه امام صادق(ع) در حالی بود که آیت‌الله مهدوی‌کنی نظرات آنها در مسائل سیاسی را قبول نداشت. اما به دلیل مشرب وسیعی که داشت، از آنها استفاده می‌کرد.

سعید حجاریان، گوشه راست تصویر

حجاریان خاطره جالبی از زمانی که در دانشگاه امام صادق(ع) تدریس می‌کرده روایت می‌کند: “آیت‌الله مهدوی‌کنی در ماه رمضان استادها را افطاری دعوت کرده بود.بعد از اینکه نماز خواندیم و افطار کردیم، داشتیم از مسجد دانشگاه بیرون می‌رفتیم، اما دیدیم یکی از اساتید معمّر و پیر که سکولار هم بود دارد به سمت مسجد می‌آید. آقای مهدوی‌کنی گفت که زشت است ما برویم و ایشان تنها بماند؛ با استاد برویم داخل مسجد تا ایشان افطار کند.  لذا ایشان برگشت و به داخل مسجد رفت. آقای میرلوحی(داماد آقای مهدوی‌کنی) هم بود و به همراه آقای علم‌الهدی مجدداً به مسجد بازگشتند.”

“معلوم نبود آن استاد نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت یا خیر؛ با این حال آقای مهدوی‌کنی به افراد احترام می‌گذاشت. از این روحیات خیلی خوب داشت.”

این تحلیل‌گر مسائل سیاسی در پاسخ به این سوال که چرا به تدریس در دانشگاه امام صادق(ع) ادامه ندادید، گفت که روال در این دانشگاه بدینگونه است که اساتیدش را از میان فارغ‌التحصیلان خود دانشگاه انتخاب می‌کند. لذا بعد از اینکه دانشجویان دکترا گرفتند، برای این درس از بین همان دانشجویان مدرس انتخاب شد.

{ به نظر می‌رسد بعد از سعید حجاریان، در برهه‌ای حسام‌الدین آشنا این درس را در دانشگاه امام صادق(ع) تدریس کرده است.}

با این حال حجاریان می‌گوید این مسئله یکی از مواردی است که به دانشگاه امام صادق انتقاد جدی دارد و این رویکرد را نمی‌پسندد و با آن مخالف است. می‌گوید نباید دانشگاه خود را از اساتیدی غیر از فارغ‌التحصیلان خودش محروم کند.

او در ادامه از رابطه نزدیک و معنوی آیت‌الله مهدوی‌کنی با دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام سخن می‌‌گوید. تعریف می‌کند که: “خدا ایشان را رحمت کند. شب‌های قدر در ماه رمضان همه بچه‌ها جمع می‌شدند. آقای مهدوی  منبر خیلی گرمی هم داشت. بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. به عنوان پدر معنوی قبولش داشتند. در امور زندگی دانشجویان هم ورود می‌کرد و واقعاً برایشان پدر معنوی بود. در امور مربوط به ازدواج و تشکیل خانواده کمکشان می‌کرد و به این مسائل اهمیت می‌داد.”

حجاریان در بخش پایانی این گفت‌وگو درباره مشی سیاسی آیت‌الله مهدوی‌کنی هم مجدداً یادآور می شود که اختلاف نظر زیادی با او داشته و حتی یک بار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی علیه آقای مهدوی بیانیه رسمی داده است؛ با این حال می‌گوید آیت‌الله مهدوی کنی انسان سلیم‌النفسی بود.

او همچنین می‌گوید: همسر آیت‌الله مهدوی‌کنی هم اهل سرخه و همشهری آقای روحانی است. خانواده  همسر آقای مهدوی هم خانواده اهل علم و محترمی در سرخه هستند و من این خانواده را دیده‌ام.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا