خرید تور تابستان

ترجيح مي‌دهم يك هنرپيشه سوار لامبورگينی شود تا يك سياستمدار

الهام نداف در مقدمه ی گفتگو با سیامک صفری در روزنامه ی اعتماد نوشت:

گفت‌وگو با سيامك صفري تجربه جالبي است. بازيگري كه در حرف‌هايش ناچار مي‌شوي مرز ميان شوخي و جدي را رها كني و در عين حال چيزي جز صداقت از حرف‌هايش برداشت نمي‌شود. از حضور صفري در حوزه هنر تا امروز، ٢٨ سال مي‌گذرد، اما در تمام اين مدت هميشه در حاشيه خودش را نگه داشته است. حاشيه خودخواسته‌اي كه ويژگي‌هاي ذاتي اين بازيگر به آن دامن زده است.

صفري در يك سال اخير اما روند كاري‌اش را تغيير داده است. او حالا دارد سينما را به شيوه خودش كشف مي‌كند و مي‌خواهد جدي‌تر اين موقعيت را تجربه كند. به بهانه مجموع هشت فيلمي كه اين بازيگر در آن ايفاي نقش كرده، با او گفت‌وگو كرديم. گفت‌وگو با صفري كار سختي است. او ترجيح مي‌دهد كمتر حرف بزند و خلاف اكثر آدم‌ها علاقه‌اي به اظهارنظر كردن درباره هر موضوعي را ندارد.

نخستين بار با فيلم «ماهي‌ها عاشق مي‌شوند» به سينما آمديد. تصميمي از پيش تعيين شده بود يا پيش آمد؟
هيچ برنامه‌ريزي و تصميمي براي حضور در سينما و آن فيلم نداشتم و پيش آمد. پيش از آن با دكتر رفيعي تله‌تئاتر كار كرده بوديم. اما هر چه فكر مي‌كنم، مي‌بينم هيچ برنامه‌اي از قبل نداشتم و طرح و توطئه و تباني پشتش نبوده است.

يعني رفاقتي بازي در فيلم علي رفيعي را پذيرفتيد؟
ما كلا در رفاقت‌مان زندگي مي‌كنيم. رفاقت نقش اصلي را در تمام مراحل زندگي‌مان دارد. اما به غير از اينها من بازيگر رفيعي بودم و هم خودم دوست داشتم با او كار كنم و او هم دوست داشت. با اين همه سينما هم محدوديت‌هاي خاص خودش را براي بازيگري مثل من دارد. خيلي چيزهايش به سرمايه و مخاطب بستگي دارد. اما رفيعي دوست داشت من در جايي از فيلمش باشم. به‌طور طبيعي به من گفت و من هم پذيرفتم.

رويارويي‌تان با سينما چطور بود؟ با تصويري كه از آن داشتيد همخواني داشت؟
ببينيد سينما چيز نجسي نيست. سينما مديومي است كه يكي از عناصر آن بازيگر است. بعضي از اين بازيگرها بخش زيادي از زندگي‌شان در تئاتر گذشته و حالا در سينما هم حضور دارند. من سينما را كمتر تجربه كرده‌ام. اما بالاخره يك روز براي بازيگر تئاتر حضور در سينما اتفاق مي‌افتد. ما آدم‌هايي كه بخش زيادي از فعاليت‌هاي‌شان روي صحنه گذشته و حالا وارد سينما شده‌اند و اتفاقا ديده هم مي‌شوند، كم نداريم.

چرا براي شما اين اتفاق دير افتاد؟ قبل از «ماهي‌ها عاشق مي‌شوند» پيشنهاد حضور در سينما را داشتيد؟
راستش يادم نيست پيشنهادي داشتم يا نه. تنها چيزي كه يادم مي‌آيد اين است كه در دوره‌اي خيلي در تئاتر حضور داشتم. تئاتر واقعا آدم را گرفتار و به زمان‌بندي و جغرافياي خاصي محدود مي‌كند. مثلا اگر براي بازيگر تئاتر حضور در فيلمي پيش بيايد و براي فيلمبرداري بايد به زاهدان برود، نمي‌تواند. بازيگر تئاتر حتي نمي‌تواند تا شمال و ورامين برود. چرا؟ چون هر روز راس يك ساعت خاص با مردم قرار دارد.

پاسخ اين سوال را نداديد كه رويارويي‌تان با سينما چطور بود. به نظرم يكي از دلايل حضور كمرنگ شما در سينما اين است كه ذات اين هنر با شما نمي‌خواند.
چرا اين حرف را مي‌زني؟

تمايلي به ديده شدن نداريد.
اگر منظورت از ديده شدن اين است كه تمام توجه، نگاه و تمركزم را به اين مساله اختصاص بدهم، بايد بگويم خير، اصلا من به مقوله بازيگري با اين ديد نگاه نمي‌كنم و اين مساله از تربيتم ناشي مي‌شود. اصولا نوع تربيت همه آدم‌ها با هم فرق دارد. من هميشه فكر مي‌كنم بازيگرم و دارم بازيگري‌ام را مي‌كنم. حالا سينما بزرگ كردن را در ذاتش دارد. سينما بازيگرها را بزرگ مي‌كند. تو را از اندازه معمول خارج مي‌كند. اگر دماغ تو دو سانت است مي‌كند ١٠ سانت. سينما همه اندازه‌ها را به هم مي‌زند حتي اندازه بازيگرها را و بالطبع آدم بزرگ ديده مي‌شود. مثل تبليغات است. خوب من به چنين چيزهايي كمتر فكر مي‌كنم يا شايد اين چيزها را بلد نيستم.

بازيگري مقابل دوربين وسوسه‌تان نكرد تا بيشتر ديده بشويد و برايش وقت بيشتري بگذاريد؟
همه‌چيز كه دست خود آدم نيست. مثلا تو در بافتي زندگي مي‌كني كه به تو اجازه نمي‌دهد يك‌دفعه تصميم بگيري فضانورد بشوي. براي اين كار بايد اداره فضانوردي داشته باشيم، سفينه باشد و اصلا قبل از همه اينكه تو را به عنوان فضانورد قبول كنند. وقتي به اين چيزها فكر كني مي‌بيني در بي‌نظمي است كه نظمت و كاري كه بايد انجام دهي پيدا مي‌كني. ما هميشه با توجه به شرايطي كه در آن هستيم تصميم مي‌گيريم چه كاري بكنيم و چه كاري نكنيم.

يعني اصولا آدمي هستيد كه خودتان را مي‌سپاريد به شرايط و جريان‌ها؟
من زياد به وجود داشتن جريان اعتقادي ندارم. اما اگر منظورت از جريان، روزمرگي‌هاي زندگي‌مان است، بله چون بالاخره آدم گرفتارش مي‌شود.

بعضي‌ها هم دست و پا مي‌زنند كه موقعيت خودشان را تغيير بدهند!
به نظرم كار خوبي مي‌كنند! آدم بايد تلاش كند كه موقعيت‌هاي خوب را به دست آورد. اگر آن بعضي‌ها با اين كار فكر مي‌كنند مي‌توانند جاي بهتري به دست بياورند، خوب بايد اين كار را بكنند. اما اگر مورد سوالت من هستم كه بايد بگويم خيلي برايم تغيير موقعيت پيش نيامده است. من هنوز خيلي باور ندارم كه به سينما آمده‌ام.

شما در «اعترافات ذهن خطرناك» نقش يك را داشتيد. فيلم «آخرين بار كي سحر رو ديدي» با بازي شما چند وقت ديگر روي پرده سينماها مي‌رود. به خاطر حضور در اين فيلم نامزد دريافت سيمرغ بلورين شديد. اينها كافي نيست؟
خدا را شكر مي‌كنم كه «اعترافات ذهن خطرناك من» را جوان‌ها دوست داشتند. در واقع سال گذشته من خودم را در سينما پرو كردم. در هر كاري حاضر شدن اندازه و مقدار و كيفيتش برايم مهم نبود. اما حالا متوجه خيلي چيزها در سينما شدم و تازه فهميدم نگاه اهالي سينما به بعضي نقش‌ها بهتر است.

يعني چي؟
يعني اگر تو بازيگر تيراژت در فيلمي بيشتر باشد، بيشتر دوستت دارند و بهتر ديده مي‌شوي. به اين مفهوم كه فرصت‌هاي بهتري به دست مي‌آوري. اينها تئوريزه شده تجربه‌هايي است كه تا حالا به دست آوردم.

به نظرم شما براي حضور در سينما زيادي صادق هستيد، اين حرفه پيچيدگي‌هاي خودش را دارد.
من خيلي متوجه اين پيچيدگي‌ها نشده‌ام، شايد هم عقلم به اين چيزها قد نمي‌دهد. سينما از نظر من يعني كارگردان و تهيه‌كننده و ايده‌آل‌هايي كه در ذهن آن دو نفر شكل مي‌گيرد. اين ايده‌آل‌ها باعث مي‌شود، اين دو دست به دست هم بدهند و عوامل و عناصر را جذب كنند. در اين مجموعه شايد پيچيدگي‌هايي هم باشد اما من زياد كنجكاو نبودم. هميشه هم لابه‌لاي چند كار تلويزيوني و سينما درگير تئاتر بودم. اما خوب وضعيت تئاتر هم خيلي خوب نيست. تئاتر الان ديگر نه متولي مالي ندارد و نه معنوي. تئاتر ما دولتي است اما مدت‌هاست كه دولت كمكي به آن نمي‌كند. حالا تئاترها خودشان پول‌شان را تهيه مي‌كنند و تازه به دولت هم مبلغي پول مي‌دهند. مثلا در حال حاضر تالاري به نام حافظ وجود دارد كه شنيدم شبي ٦٠٠ هزار تومان از گروه‌هاي نمايشي مي‌گيرد و سالنش را اجاره مي‌دهد. در واقع الان دولت از تئاتر پول هم درمي‌آورد. يادم است دوره‌اي بود كه دولت يك مقدار به سرپا ماندن تئاتر كمك مي‌كرد. حداقل دست گروه‌ها را مي‌گرفت كه كارشان را شروع كنند. نمي‌گويم آن موقع هم اوضاع خيلي خوب بود اما حالا كار كردن در تئاتر سخت‌تر شده است و سالن‌هاي خصوصي هم مي‌خواهند درآمدزايي كنند. گروه‌ها هم كه به اميد خلق‌الله روي صحنه مي‌روند. حالا اين خلق‌الله اگر تصميم بگيرند تئاتر نبينند آن گروه با سر زمين مي‌خورد.

با همه اين مشكلات چرا هيچ‌وقت حضور در صحنه را كم نكرديد؟
اتفاقا فعاليتم در تئاتر به نسبت قبل خيلي كم‌تر شده است. من به عنوان بازيگر تئاتر بايد تمام وقتم را در حوزه بگذارم. اما شرايطتش نيست و سالي دو يا سه كار مي‌كنم. كار جدي من تنها تئاتر بوده و نزديك ٢٨ سال است در اين حوزه كار مي‌كنم. جديدا سينما برايم پر رنگ شده است. بعد از «اعترافات ذهن خطرناك من» خودم را در سينما رها كردم و مي‌خواستم ببينم در اين حوزه چه خبر است. به همين خاطر در يك سال اخير در ٨، ٩ فيلم بازي كردم و حدودا فهميدم در سينما چه خبر است.

به ما هم بگوييد چه خبر است!
نمي‌گويم. (مي‌خندد) چون چيزهايي كه من فهميدم به كار هيچ كس نمي‌آيد. از اين به بعد هم با توجه به شرايطي كه دارم، همين راه را در سينما ادامه مي‌دهم.

من مي‌گويم فيلم «اعترافات ذهن خطرناك من» را مي‌شود نمونه بي‌مثالي در سينماي ايران دانست. بازي متفاوت شما در اين فيلم باعث نشد، نقطه عطفي در كارنامه كاري‌تان اتفاق بيفتد؟
من در تئاتر نقش‌هاي متفاوت زيادي بازي كردم. بازي متفاوت يعني بازيگر درك درستي از فضايي كه روايت و داستان در آن شكل گرفته، داشته باشد، به گونه‌اي كه درست در مجموعه كار بنشيند. ما در تئاتر با اين مساله درست برخورد مي‌كنيم و در خيلي از كارها چنين چيزي اتفاق مي‌افتاد. خوشبختانه در فيلم هومن سيدي هم اين درك درست براي من اتفاق افتاد. پرسوناژي كه در اين فيلم به تصوير كشيده شد طوري بود كه مي‌شد روي آن تمركز كرد. با اينكه من خيلي در جريان پرسوناژهاي سينماي ايران نبودم، اما گفتند شخصيت‌هاي اينچنيني كمتر در سينماي ما اتفاق افتاده است. حالا كه اتفاق افتاد همه راضي بودند و مي‌گفتند، بازيگر درست از عهده نقش برآمده است. اين را هم بگويم كه هر نقشي كه ما بازي مي‌كنيم يك عده مدام تعريف مي‌كنند و مي‌گويند هيچ‌كس جز تو نمي‌توانست اين نقش را بازي كند، اما شايد اگر ديگري هم بود از عهده نقش برمي‌آمد. بالاخره ما هنرپيشه خوب كم نداريم، همه خوب هستند ديگر. (مي خندد)

همه بازيگرها خوبند؟ مگر مي‌شود؟
خوبيم ديگر. مگر سينماها را نمي‌بينيد! صحنه‌ها را هم كه مي‌بينيد. ما بازيگران مستعد كه درك درستي از بازي دارند، كم نداريم، داريم؟ (مي خندد)

شما چقدر جريان روز سينماي ايران را دنبال مي‌كنيد كه مي‌گوييد همه بازيگرها خوبند؟
خيلي. (مي خندد) در جريان هستم كه فيلم در ايران توليد مي‌شود و فيلم‌ها هم اكران مي‌شوند. اين را هم مي‌دانم چه فيلم‌هايي در گيشه موفق بوده‌اند و چقدر فروخته‌اند و اينكه كدام فيلم‌ها لنگ مي‌زنند. مي‌توانم تحليل كنم كه بازي‌ها چطور است و گاهي هم با اين فيلم‌ها روبه‌رو مي‌شوم. فيلم‌هاي مهم را هم مي‌بينم. مثلا «فروشنده» اصغر فرهادي را بايد ديد وقتي در يكي از فستيوال‌هاي دنيا جايزه گرفته است.

در همان فيلم «فروشنده» فرهادي از يكي دو بازيگر تئاتر استفاده كرد. شما با ورود بازيگران سينما به تئاتر و برعكس كه مشكلي نداريد؟
اتفاقا همان موقع كه بحث ورود بازيگران سينما به تئاتر مطرح شد، يادم است كه هيچ مخالفتي نداشتم. مي‌دانيد چرا؟ چون ما اصلا تئاتر نداريم كه بخواهيم سر اين مسائل جدل كنيم. وقتي حوزه‌اي نداريم چطور مي‌توانيم ادعا كنيم يكي وارد حوزه مان شده است. ما تئاتر به مفهوم واقعي كلمه نداريم. تئاتر يعني يك سالن كه چند كارگردان در آنجا با گروه‌شان مستقر هستند و هر گروه هم شناسنامه خودش را دارد. يعني بازيگرها در استخدام آن تئاتر هستند و از صبح تا شب كار مي‌كنند. بعد هم سابقه شان به ٢٠، ٣٠ سال مي‌رسد. اما چيزي كه در حال حاضر وجود دارد اين است كه كارگرداني بازيگران را به صورت مقطعي جمع مي‌كند تا ٢٠ روز تمرين كنند و بعد يك ماه نمايش اجرا كنند، اسم اين تئاتر نيست. در اين شرايط به‌طور طبيعي تئاتر با مشكلاتي مواجه مي‌شود. بحث درآمدها پيش مي‌آيد و كارگردان فكر مي‌كند بازيگران را بايد به گونه‌اي بچيند كه مخاطب جذب كنند. خوب مردم هم دوست دارند هنرپيشه‌هاي معروف را از نزديك بيينند. از همه اينها گذشته من نمونه‌اي از بازي بازيگر سينما در تئاتر در ذهنم نيست كه بگويم بازيگري از سينما آمده و از عهده نقش برنيامده است. تئاتر مي‌تواند براي ادامه حيات خود اين كار را بكند. من نمي‌توانم به بازيگري خرده بگيرم چرا اين كار را كردي. همه‌چيز به عهده طراح و كارگردان است و اگر بازيگر هم خوب از عهده نقش برنيامد، مشكل از كارگرداني است. حالا تصادفا ممكن است اين بازيگر آدم معروفي هم در سينما باشد يا در هر حوزه‌اي، به نظرم اين بحث‌ها بيخود است.

اما يادم است خيلي از اهالي تئاتر مي‌گفتند حضور بازيگرهاي سينما در تئاتر مي‌تواند شأن هنر نمايشي را خدشه‌دار كند در حالي كه حضور بازيگران تئاتر در سينما به اين حوزه‌ شأن مي‌دهد!
از اينكه الان كارهاي روي صحنه و فيلم‌هاي روي پرده چطور هستند، هيچ ارزيابي‌اي ندارم اما بضاعت تئاتر را خوب مي‌شناسم. وقتي كارگردان‌ها فرصت تدوين خودشان را ندارند، تجربه شكل نمي‌گيرد. در مورد نمايشنامه‌نويسي هم اين مساله صادق است نمايشنامه‌نويس زماني مي‌تواند رشد كند و پيدا شود كه تئاتر باشد. تئاتر استانيسلاوسكي وجود داشت كه چخوف كنارش رشد كرد. «مولير» شكسپير، در كنار يك تئاتر بود و به آن تكيه داد. اگر من كارگردان باشم تئاتري روي صحنه مي‌برم و به آقاي ظريف وزير امور خارجه هم يك نقش مي‌دهم. اگر من كارگردان باشم مي‌دانم آقاي ظريف را در كارم كجا بنشانم. اگر منِ كارگردان قاب را بشناسم و دركي از ميزانسن داشته باشم، مي‌توانم از هر كسي بازي بگيرم.

چطور مي‌شود از كسي بازي گرفت كه هيچ ايده و خلاقيتي ندارد؟
در برخورد با بازيگر دو انديشه وجود دارد، گاهي ما با بازيگر خلاق مواجه هستيم، يك وقتي ما با بازيگران ابزار مواجه هستيم. تو مي‌تواني به شرط كارگردان بودن، از هر دو بازيگر بازي بگيري. در نهايت هم هيچ عيبي ندارد بازيگري با حضورش به تئاتر حال بدهد. ١٠٠ نفر مخاطب به خاطر او مي‌آيند و تو قيمت بليتت را هم ٣٠ هزار تومان مي‌گذاري. بد است مگر؟ تئاتر مشكلات بزرگ‌تر از اينها دارد. اصلا بحث بودن تئاتر، وجود تئاتر به نظر من بحث است. نه اينكه در تئاتر ما چه كسي بازي مي‌كند. بازي كردن كه بد نيست.

شما با اين همه تجربه چرا كمتر سراغ كارگرداني رفته‌ايد؟
كارگرداني مشكلات و حواشي خودش را دارد. بايد سالن داشته باشي. الان هم در اين مقطع بخواهي كاري را اجرا كني بايد پول داشته باشي و كارت را در شكل خودش تامين كني. لباس، تبليغات و… بايد هزينه كني و راستش من پول اين كارها را ندارم. يك تئاتر هم هست كه دست مديران دولتي است و مقررات و شرايط خودش را دارد كه من اين شرايط را ندارم و نمي‌توانم از امكانات اين سالن‌ها استفاده كنم. در كل كارگرداني كار پر دردسري است و مسووليتش سخت است. البته در دوره ابتداي ورودم به تئاتر كارگرداني كردم و بعد سر خوردم سمت بازيگري. همان دوراني كه دانشجو بودم، با دكتر رفيعي آشنا شدم و او در مقام كارگردان بود و من شدم بازيگرش. بعد هم تجربياتم در زمينه بازيگري بيشتر شد و حالا هم بيشتر بازيگري مساله‌ام است.

حالا كه تصوير را هم به صورت جدي تجربه كرديد، تفاوت بازيگري روي صحنه و جلوي دوربين چيست؟ اينكه مي‌گويند بازي فلاني تئاتري است، درست است؟
سينما اندازه‌هاي خودش را دارد و اندازه در سينما اهميت دارد. در تئاتر همه‌چيز روي دايره است و واسطه‌اي وجود ندارد و هم چيز جلوي تماشاگر است. سينما ابزاري دارد، كه به بازيگر كمك مي‌كند. بازيگر در بخشي از حضورش در تصوير مديون دكوپاژ، تدوين و فيلمبرداري است و نمي‌تواني اينها را از او بگيري. هر كدام از اينها براي بازيگر سهم مشخصي دارد، اينها در تئاتر هم وجود دارد اما تاثيرگذاري شان فرق مي‌كند.

خلاقيت در بازيگري در كدام يك از اينها مي‌تواند بيشتر خودش را نشان دهد؟
به‌طور طبيعي تئاتر. تئاتر دنيايش متفاوت است و بازيگر به بازيگري بيشتر نزديك است. اما تصوير مديوم متفاوتي است و بازيگر به واسطه واسطه‌ها با مخاطب ارتباط برقرار مي‌كند. اينها سهمي دارند و سهم‌شان هم جدي است. مثلا فيلمبردار يك اثر سينمايي مي‌تواند يك بازيگر را متحول كند.

تا حالا شده سر فيلمي از اينكه بازي و شخصيت‌تان درك نمي‌شود از حضور در آن كار پشيمان شده باشيد؟
(مي خندد) نه پيش نيامده است. اصلا در تئاتر هم اتفاق نيفتاده است. من كارم را دوست دارم. به خصوص تئاتر را. اصلا هيچ‌وقت پيش نيامده بگويم عجب غلطي كرديم در اينجا هستيم.

خودتان را با شرايط تطبيق مي‌دهيد؟
شديدا. اصلا آدم معترضي نيستم و شكايت نمي‌كنم. اصلا نمي‌گويم چرا اين‌طوري شد يا مثلا اين چه وضعي است. مثلا سر فيلم‌ها اگر برايم ماشيني براي رفت و آمد در نظر نگيرند، برايم مهم نيست. اعتراض نمي‌كنم و با تاكسي و اتوبوس رفت و آمد مي‌كنم. مي‌دانيد كه مترو‌سوار قهاري هستم.

به خاطر همين مي‌گويم جنس‌تان با بازيگرهاي سينما متفاوت است و اداهاي معمول را نداريد. ما در سينما بازيگري داريم كه با كاروانش سر صحنه حاضر مي‌شود، آن وقت شما!
واقعا؟ به نظرم كار خوبي مي‌كند، من موافق او هستم. من كاروان و از اين چيزها ندارم. اما اگر داشتم مطمئن باشيد استفاده مي‌كردم چون چيز خوبي است.

حرف من اين است آن بازيگر از جايي روند زندگي و كارش را تغيير داده كه حالا خيلي چيزها به دست آورده است.
منظورت اين است كه اشرافيت وارد كار هنري شده است؟ به نظرم آدم‌هايي را كه اهل فكر و هنر هستند، همه بايد روي سرشان بگذارند، اين آدم‌ها بايد روي بهترين مبل‌ها بنشينند، من نمي‌نشينم. بايد بهترين ماشين‌ها را داشته باشند و سوار شوند، من ندارم. بايد غذاي خوب بخورند و استراحت كنند. بايد مراقب‌شان باشيم براي اينكه حيف هستند. اينها آدم‌هايي هستند كه ما به تماشاي‌شان مي‌نشينيم. اينها به ما حس خوبي مي‌دهند و ما را به زندگي اميدوار مي‌كنند. ما از شنيدن موسيقي و صداي‌شان لذت مي‌بريم، بايد به اينها احترام گذاشت. من ترجيح مي‌دهم يك هنرپيشه سوار لامبورگيني شود تا يك سياستمدار يا كس و كار او. چرا يك هنرمند اينها را نداشته باشد؟ چرا يك هنرمند در خانه بزرگ زندگي نكند؟ مردم نبايد هنرمندان را در مترو و اتوبوس ببينند، آنها را فقط بايد روي پرده سينما و صحنه ديد.

خب، اين روند بازيگر را دچار خود بزرگ‌بيني نمي‌كند؟ به جايي نمي‌رسد كه براي همه‌چيز تعيين تكليف كند؟
بازيگر جايگاهي ندارد كه بتواند براي همه‌چيز تعيين تكليف كند. اما اگر منظورت بد رفتاري است، خب هر كس خلق و خوي خودش را دارد. همه نمي‌توانند ماسك مهرباني به صورت بزنند. هنرمند بايد خودش را در برخورد با مردم حفظ كند و احتمالا هم اين كار را مي‌كنند.

چه كار مي‌كنيد كه خودتان را به روز نگه داريد و در هر مقطعي حرفي براي گفتن داشته باشيد؟
من روز را سال‌هاست گم كرده‌ام و نمي‌دانم به روز شدن يعني چه. مثلا در علم دندانپزشكي شايد به روز شدن مفهوم روشن‌تري داشته باشد. اينكه همزمان با دوران دانشجويي، طبابت كني. مثلا متخصص مغز و اعصاب هستي اما درس قلب هم مي‌خواني. اما در زمينه بازيگري نمي‌دانم به روز شدن چيست، مثلا من بايد چه كار كنم، ورك شاپ بروم؟ فقط مي‌دانم بازيگر نياز به وضعيت متعادل دارد و اينكه روزمرگي وارد حوزه كارش نشود.

دوست داشتيد كدام كارگردان در تئاتر و سينما به شما پيشنهاد همكاري مي‌داد؟
من كسي را كه خيلي دوست داشتم، با او همكاري كردم، دكتر علي رفيعي. و ديگر كسي كه دوست داشته باشم با او كار كنم برايم خيلي دغدغه نبوده است. با علي رفيعي كار كردم و به كار كردن با او عادت كردم.

بعد هم زندگي تو را جايي مي‌برد كه نمي‌تواني خيلي كارها را تجربه كني. شرايط زندگي خيلي وقت‌ها سخت مي‌شود. بعضي وقت‌ها حضورت در تئاتر محدود به يك سري آدم با يك سري كارها مي‌شود.
در سينما هم دوست دارم نقش خوبي به من پيشنهاد بدهند و كارگردان موقعيتم را بشناسد و قبل از هر چيزي كارگردان آرتيست باشد. فيلمنامه خوب هم برايم مهم است. دوست دارم عوامل حرفه‌اي باشند تا بتوانم احساس كنم اتفاق مهمي در حال افتادن است. من تازه وارد سينما شدم. همين الان برويد نگاه كنيد از «ماهي‌ها عاشق مي‌شوند» تا امروز من در سينما خيلي سرشناس نيستم. نمي‌دانم كدام كارگردان خوب يا بد است. فقط مي‌دانم اصغر فرهادي و مجيد مجيدي در فستيوال‌هاي مهم دنيا ديده شده‌اند. من سينما را به اندازه مردم مي‌شناسم. اما اگر من در سينماي ايران با همين اندازه و قواره‌اي كه دارد، اگر در اثري با حضور كارگردان و تيم خوب حضور داشته باشم، ديده مي‌شوم. آن وقت است كه احساس بهتري دارم.

مثلا اگر اصغر فرهادي به شما پيشنهاد بدهد، به خاطر بزرگي اسمش حاضريد در فيلمش بازي كنيد؟
چه حرف‌هايي مي‌زنيد. (مي‌خندد) حالا اگر اصغر فرهادي اين مصاحبه را بخواند، من هر حرفي بزنم، مساله درست مي‌شود. من دنياي ذهني هيچ كس را نمي‌شناسم و نمي‌خواهم وارد چيزي شوم كه آن را نمي‌شناسم. مي‌خواهم همين طور كنار براي خودم بمانم و از كنار ماجراها رد شوم و كنار بروم. اگر فرهادي به من پيشنهاد بازي در فيلمش را بدهد، پول نداشته باشد، قطعا نمي‌روم. اما به دفترش مي‌روم و فيلمنامه‌اش را مي‌خوانم. بعضي وقت‌ها نقش را مي‌پذيري و بعضي وقت‌ها هم بهانه مي‌گيري. اما خيلي از سينمايي‌ها مي‌گويند در سينما پول نيست. اتفاقا من معتقدم سينما هنر گراني است و اگر پول در آن نيست نبايد فيلمي ساخته شود. با همه اينها ديگر دوست ندارم در سينما نقش كم بازي كنم. من سينما را تا امروز با نقش‌هاي كوتاه تجربه كردم. فقط دو فيلم بود كه نقش بيشتري در آن داشتم. يكي فيلم آقاي موتمن بود كه به خاطرش نامزد دريافت سيمرغ بلورين براي نقش تكميل شده، نمي‌دانم چه كسي را تكميل كردم، (مي خندد) شدم. اما بقيه نقش‌هايم يك خطي بود. مثل دوبلورهايي كه به جوان‌ها ديالوگ يك خطي مي‌دهند، انگار من هم هنوز در سينما راه نيفتادم. اما دوست دارم طول نقشم زياد باشد. مثلا اگر كل فيلم ٢٠٠ سكانس است، ١٩٠ سكانس فقط من باشم. اين‌طور تو مي‌تواني درآمد بيشتري داشته باشي. معمولا به من كه پيشنهاد مي‌دهند، مي‌گويند يك نقشي است كه فقط شما و آقاي عزت‌الله انتظامي مي‌توانيد آن را بازي كنيد. آقاي انتظامي كه سرشان شلوغ است و شما مي‌مانيد! بعد هم كه مي‌پذيري مي‌گويند فقط دو روز با تو كار داريم. و بعد تبديلت مي‌كنند به كارگرهاي ساختماني. البته كارگرهاي ساختماني خيلي شريف هستند اما اين‌طور مناسبات را در سينما به هم مي‌زنند. بعد هم مي‌گويند دو روز كار است و پول هم نداريم. يعني اين‌طور بازيگر را خراب مي‌كنند. بعد هم مدام به تو مي‌گويند استادي.

چرا به بازيگر تئاتر در سينما كمتر اعتماد مي‌شود؟
خيلي وقت‌ها كارگردان‌هاي سينما بازي من را روي صحنه ديده‌اند و انتخابم كردند. اما به هر حال دنياي اين دو هنر با هم فرق مي‌كند. تئاتر چيز ديگري است و سينما مساله ديگر. ما هم بُر خورده‌ايم در سينمايي‌ها اما به خاطر مساله فروش گيشه و چرخه مالي، بعضي وقت‌ها به ما اعتماد نمي‌كنند. خوب اين واقعيت دارد. تمام كساني كه من را مي‌شناسند، به تئاتر شهر و اطراف آن ختم مي‌شوند. خوب چهره من گستردگي ندارد كه مخاطب به خاطر من بليت سينما بخرد. اما نقش‌هايي هم وجود دارد كه مردم به خاطر بازي كنار دستي‌ات بليت مي‌خرند و تو هم ديده مي‌شوي. شايد يك روزي در سينما جا افتادم به من اعتماد بيشتري كنند. مثلا به جاي دو سكانس همه فيلم من باشم. (مي خندد)

پشيمان نيستيد چرا زودتر از اينها وارد حوزه تصوير نشديد؟
شايد اشتباه كردم. اما ايده‌آل‌تر برايم اين بود كه وضعيت تئاتر اين مملكت درست بود و من در آن مي‌ماندم و اصلا به اين فكر نمي‌افتادم كه از آن خارج شوم. وقتي آدم يك جا خودش را تعريف و تدوين كند، بهتر است تا همه جا سرك بكشد. اما پول و شهرت در سينماست. همان چيزهايي كه تو مي‌تواني با آنها روزمرگي‌هايت را بگذراني.

تئاتر شهرت ندارد؟
دارد، اما تئاتر‌بين‌ها تو را مي‌شناسند. تئاتر‌بين‌ها هم محدود هستند. بخشي از مردم طبقه متوسط هستند يا كساني كه دست‌شان به دهن‌شان مي‌رسد. يعني وضع مالي‌شان خوب است. اما سينما و تلويزيون اين‌طور نيست. تو را همه جا مي‌شناسند. هر كس زبان فارسي بداند، تو را مي‌شناسد. هر شهري كه سينما دارد، تو را مي‌بيند. حضور من در سينما و تلويزيون، حتي زماني كه در سريال «گاوصندوق» مازيار ميري بازي كردم، هيچ‌وقت برايم شهرت نياورد. من خيلي راحت در خيابان راه مي‌روم. اما كافي است با بازيگر سينما و تلويزيون در خيابان راه بروي. آن وقت است كه مي‌بيني همه او را مي‌شناسند. اما من اين شهرت را هنوز به دست نياوردم.

اگر اين شهرت را به دست بياوريد ديگر نمي‌توانيد راحت در خيابان راه برويد…
اگر اين شهرت منجر به پول شود، خوب در خيابان راه نمي‌روم! مگر ديوانه‌ام؟! فكر كن وضعت خوب باشد و بعد هم سوار مترو شوي و خيابان‌ها را گز كني! (مي‌خندد) من آنقدر در خيابان راه رفته‌ام كه ديگر برايم كافي است.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا