برای خداحافظی «شهرام شب پره»
بهمن بابازاده، خبرنگاز حوزه موسیقی طی یادداشتی در کانال خود نوشت:
«شهرام شب پره» نجات دهنده بود…
رفتن و خداحافظی اش، پایان یک دوره میتواند باشد. پایان یک مسیر، یک ایدئولوژی، پایانِ یک آلترناتیوِ اجتماعی…
او به ما آموخت که در هر شرایطی بایست رقصید، قهقهه زد، گذشت و رد شد… اوست که هنوز نشانه هایی از یک زندگی نرمال را برایمان بازی میکند و میخواند. پایان اش میتواند پایانی برای یک تفکر باشد. پایان یک استاندارد، یک سبک زندگی.
اوست که میل ما به تنهایی، کَندن از آدمها و فرار به انزوا و افسردگی را دود میکند و «داغِ داغ» ما را وسط میکشد و با «ای قشنگ تر از پریا» از مدارِ زمین میکَنَد و جایی وسط نور و خوشحالی و هیجان پایین می آورد…
حالا و با دیدن لحظه به لحظه کنسرتش در «تور خداحافظی»، حالم شبیه همه سیاه مَست های بارسلوناست. مثل همه ی «کاتالان»، که مَست و پاره در سوگِ رفتن «مسی» داغدار شد و مُرد…
حالا ما با خیالی راحت باید باور کنیم که او در انتهای راه است. مثل «دیگو» در «ناپل» و وارث ابدی اش در قلب «کاتالان»، مسی…
پایان اش یک تراژدیِ بزرگ برای موسیقی پاپ میتواند باشد. او که قدر ندید و این «قدر ندیدن» به جریانی سیال و ابدی در تاریخ موسیقی ایران بدل شده است.
وام گرفته از اندوه ابدیِ کاتالان، از ناپلِ فروپاشیده، از همین دوردست ها برایش صف های میلیونی میبندیم و «تو هرگز فراموش نخواهی شد»، میخوانیم. یا مثل همه بندر لیورپول در شب تاریخی قهرمانی بعد از سی و خرده ای سال، «تو هرگز تنها قدم نخواهی زد» سَر میدهیم، برای اسطوره ای که سالهای سال خواند و رقصاند و داغ مان کرد و داغِ کنسرت در وطن تا همیشه در دلش ماند…
از همین حوالی «کوچینی» در بلوار کشاورز برایتان دست تکان میدهیم و به احترام شما کلاه از سر برمیداریم آقای «شب پره»…
به احترام همه خاطراتی که بر ما با صدای شما گذشت و فقط ثانیه ای از آن را در این عکس میتوان یافت. عکسی در سردترین شب جهان و یک همنشینی «شب تا صبح»، که از بیان یک ثانیه از آن هم عاجزم… واقعا عاجز و غیرقابل کنترل…
انتهای پیام
چقدر حرف بیخود نوشتید. یکی از این خواننده های جلف خداحافظی کرده دیگه. تفکر و ایدئولوژی و این چیزا چیه دیگه؟ اینکه قهقهه بزنید براتون زندگی نرماله؟ احیانا اعتقادی به القهقهة من الشیطان ندارید؟ واقعا زندگی نرمال یعنی اینکه هر خوشی ای دامون خواست بکنیم؟