انوشیروان روحانی ۸۴ ساله شد
برترینها: انوشیروان روحانی، سازنده آهنگهای سلطان قلبها، گل سنگم و تولدت مبارک ۸۴ ساله شد.
امروز اول مرداد زادروز تولد انوشیروان روحانی ، آهنگساز و نوازنده برجسته کشورمان است. هنرمندی که بیش از دو نسل از ایرانیان با موسیقی و آهنگهای معروف او آشنایی داشته و چهل سال است که با آهنگ «تولد تولدت مبارک » او با شعری از «پرویز خطیبی» زندگی کردهاند. موسیقی این هنرمند برجسته و هریک از نغمهها و آهنگهایش برای ایرانیان در هرکجای جهان که باشند رنگ و بویی ایرانی دارد و یادآور آن خاک و بوم است.
انوشیروان روحانی، برادر بزرگ سه هنرمند برجسته دیگر، شهرداد، اردشیر و شهریار روحانی در سال ١٣١٨ در رشت به دنیا آمد. پدرش رضا روحانی مؤید ، مهندسی بود که هم خوب ویلن مینواخت و هم شاعر بود و انوشیروان از همان اوان زندگی از او بسیار آموخت. او نخستین آهنگ خود را در ٦ سالگی ساخت . آهنگی که آن را «اولین تانگو» نامید و بعدها پدرش شعری برای آن سرود. با آگاهی از نبوغ شگفتآور این نوازنده خردسال، پدر او را برای آموزش موسیقی نزد استاد بزرگ پیانوی آن زمان جواد معروفی فرستاد و انوشیروان بعدها هم نزد استادانی چون روحالله خالقی به یادگیری موسیقی پرداخت.
انوشیروان ٩ساله بود که صدای پیانوی او برای نخستینبار از رادیو ایران پخش شد و از آن زمان یعنی از سال ١٣٢٧ تا کنون او یکی از چهرههای معروف و مطرح صحنه هنر موسیقی مدرن ایران به شمار میرود.
در بخشی از کتاب «خاطراتی از هنرمندان» نوشته پرویزخطیبی ، روزنامهنگار، طنزنویس، نمایشنامهنویس و ترانهسرایی که اول ماه اوت امسال ١٨ سال از درگذشت او میگذرد، خاطره جالبی از انوشیروان روحانی آمده است. این کتاب که تا کنون ٦ بار در داخل و خارج از ایران تجدید چاپ شده است برای خوانندگان از نسلهای مختلف و به خصوص درمیان جوانان امروزی دارای جنبههای جامعهشناسی ارزشمندی است. درواقع «خاطراتی از هنرمندان» نوعی سیر و سیاحت در دوران پیش از انقلاب در ایران به شمار میرود و دوران ٥٥ ساله زندگی و فعالیتهای پرویز خطیبی، دوستان و همکارانش و نیز جامعه هنری، سیاسی و اجتماعی زمانه او را به خوبی به نمایش گذاشته است.
در یکی از جالبترین بخش های کتاب خاطراتی ازهنرمندان، پرویزخطیبی درباره آشنایی خود با آهنگساز جوانی به نام «انوش» (انوشیروان روحانی) نوشته است که بعدها درساختن شعری بر روی آهنگ «تولدت مبارک» و ترانه معروف دیگری به نام «عزیزجون» با صدای «امل ساین» خواننده ترک با او همکاری میکند:
انوشیروان روحانی، هنرمند بلند پرواز!
پرویز خطیبی مینویسد: در سال ١٣٣٦ وقتی با قطار وارد شهر صنعتی «اشتوتکارت» آلمان شدم، مصطفی اسکوئی و عباس شاپوری با یک دسته گل زیبا به پیشوازم آمده بودند. همراه آنها یک پسربچه خوشرو و همیشه خندان بود که عباس او را به عنوان «انوش» به من معرفی کرد. انوش در حقیقت مدتی در کلاس شاپوری تعلیم موسیقی می دیده است و حالا همراه با خانم و آقای شاپوری به مونیخ آمده بود تا بقول خودش دنیا را سیاحت کند.
بین راه در اتومبیل، شاپوری گفت که انوش یکی از بهترین شاگردان استاد جواد معروفی است و پنجه شیرینی دارد. راستش من از دوران کودکی ابتدا با نوای پیانوی مشیر همایون شهردار و صفحه معروف راست پنجگاه و بعدها با محجوبی و معروفی به این ساز دلبستگی پیدا کردم. محجوبی و معروفی اگر چه هرکدام با سبک و سیاق خاص خودشان مینواختند اما برای من ارزش زیادی داشتند. هم این و هم آن با پنجههای سحرانگیز خود مرا ساعتها از خود بیخود میکردند. آن شب سر میز شام از انوش پرسیدم:«چه وقت میتوانم سازت را بشنوم؟» گفت:«هروقت دسترسی به پیانو پیدا کردم برات مینوازم.»
محل اقامت مصطفی و مهین اسکوئی دریک دهکده زیبا به نام «دیسن» بود که تا مونیخ بیست دقیقه فاصله داشت. کوچه های باریک و کج و کوله ولی بسیار تمیز دهکده آدم را بیاد پاریس و محله های نزدیک به رودخانه «سن» می انداخت. یک شب با داود خواهر زاده اسکوئی و انوش (روحانی) به سینما رفتیم و در مراجعت سری به یک رستوران زدیم. به محض ورود خانمی که صاحب رستوران بود جلو آمد و با ادب و احترام گفت:«متاسفانه ورود این آقا کوچولو به رستوران ممنوع است.» فهمیدم که منظورش انوش است، گفتم: او هیجده سال دارد. گفت: قد و بالایش که نشان نمیدهد!
مجبور شدیم از انوش بخواهیم تا پاسپورتش را ارائه بدهد. در پاسپورت او نوشته شده بود: انوشیروان روحانی، فرزند رضا – تولد ١٣١٨ که این تاریخ به تاریخ مسیحی هم ذکر شده بود.
آن شب در آن جا مدتی نشستیم و یک زن سالخورده پشت پیانو آهنگی را می نواخت. داود آهنگی را اسم برد و از خانم خواست که آن آهنگ را بنوازد ولی او گفت که چنین آهنگی را بیاد ندارد. حالا موقعی بود که انوش دستی به کلیدهای پیانو برساند اما این جوان کمرو امتناع می کرد. اما بالاخره انوش پشت پیانو نشست و پنجههای انوش با کلیدهای پیانو و آغاز آن آهنگ که با قدرت شروع میشد همه را به سکوت واداشت. سه چهار دقیقه بعد که آهنگ به پایان رسید مشتریهای بار به شدت برای آن نوازنده کوتاه قد و خجالتی ابراز احساسات کردند.
خطیبی در ادامه خاطرات خود از آن دوران مینویسد: چهارسال بعد یعنی در پائیز سال ١٣٤٠ که من پس از ٨ سال ممنوعیت کاری به رادیو برگشتم انوشیروان روحانی را دیدم که به شورای موسیقی میرفت تا آهنگهای تازهاش را عرضه کند. همان روزها از او خواسته شده بود تا برای برنامه پرشنونده شما و رادیوی صبح جمعه یک آرم مخصوص بسازد. حاصل همکاری انوشیروان روحانی و کریم فکور آهنگ اول این برنامه بود که همه با هم میخواندند: «شنبه…یکشنبه…دوشنبه…سه شنبه..چهارشنبه ..پنج شنبه…جمعه تعطیله..» و بعد آهنگهای دیگرش را خوانندگان مختلف و بیش از همه پوران به گوش شنوندگان رادیو رساندند. آهنگ «گل سنگم» او با شعر«بیژن سمندر» اولین بار با صدای خواننده ترک «امل ساین» پخش شد. ماجرای ساختن شعر دیگر انوشیروان برای این خواننده که «عزیز جون » نام داشت به این شرح است:
حدود ساعت ده شب شنبه تلفن خانه من زنگ می زند. گوشی را که بر میدارم صدای انوش را میشناسم. مدتی احوالپرسی میکند و برطبق معمول میخندد:خواب که نبودی؟- نه ..چه شده که این وقت شب یاد من کردی انوش؟- شب جمعه آینده، امل ساین خواننده ترک کنسرتی دارد که من هم در آن شرکت میکنم. قرار است او دو آهنگ مرا با شعر فارسی بخواند ..اولی گل سنگ است که شعرش را سمندر درست کرده ولی تکلیف شعر دوم روشن نیست و من میخواهم تو این شعر را برایم بسازی.با تعجب میگویم: «شوخی میکنی انوش جان؟»-نه جان خودم جدی است.به او میگویم: من فرصتی ندارم چون فردا صبح عازم آمریکا هستم. چرا به کریم فکور مراجعه نمیکنی؟ میگوید: کریم در مسافرت است. متاسفم من دارم چمدانم را آماده میکنم و توی این وضعیت توی مود شعر ساختن نیستم. انوشیروان روحانی اصرار میکند:- برای تو که کاری نداره . مثل آب خوردن است و بعد شروع میکند به خواندن آهنگ که به قول خودش یک «شعر» روی آن گذاشته است. ناچار قلم و کاغذ برمیدارم و سیلابهای شعر را یکی یکی مینویسم، میگوید:- کی پرواز داری؟جواب میدهم: هفت صبح فردا ..بهتره یک ساعت دیگه به من تلفن کنی. راضی میشود و گوشی را میگذرام و ضمن جمع کردن لباس و کفش و غیره به فکر مضمون تازهای هستم:
عزیز جون ..بخدا دنیا وفا نداره / عزیزجون، بخدا دل شده پاره پاره
عزیز جون، نکنه جدا بشیم دوباره / عزیز جون، خدا اون روزو نیاره..
یک ساعت بعد تلفن مجددا زنگ میزند. انوش است. میگویم یادداشت کن. من میخوانم و او می نویسد. با تشکر فراوان و آرزوی سفری خوش خداحافظی میکند. من به آمریکا میآیم و برخلاف دفعات قبل ماندنی میشوم. یک سال بعد در خانه دوستی در نیویورک نواری به دستم میرسد که خواننده آن امل ساین و سازنده آهنگهایش انوشیروان روحانی است. نه از من و نه از شاعران دیگر هیچ اسمی روی نوار نیست!
جالب است که این اتفاق، یعنی سفارش تلفنی برای ساختن شعر یک بار دیگر هم افتاده بود. در سال ١٣٥٠ گویا کارخانه اتومبیل سازی «پیکان» قصد داشت سالگرد مونتاژ اتومبیلهای خود را جشن بگیرد و از انوشیروان روحانی خواسته بودند تا در مقابل دریافت ٥٠ هزار تومان دستمزد آهنگی را که مناسبت داشته باشد بسازد و در این مراسم با گروه کر اجرا کند. او باز هم به یاد من افتاد و در یک مکالمه تلفنی گفت که :میخواهم آهنگی بسازم و آن را جانشین آهنگ خارجی Happy Birthday کنم. آهنگی که این روزها درجشن تولد بچههای ایرانی مرتبا خوانده میشود. انوشیروان اضافه کرد که :حتی با یک کمپانی ژاپنی صحبت کردهام تا این آهنگ را در دستگاههای مخصوصی جا دهد که به دریخچال خانه وصل میشود و هنگام باز شدن در، صاحب یخچال آهنگ تولد جدید را میشنود.
شعر مورد نظر انوش را دو سه روز بعد به او تحویل دادم:
تولد تولد تولدت مبارک / مبارک مبارک تولدت مبارک
دلت شاد و خودت شاد / چو گل پرخنده باشی
بیا شمع هارو فوت کن / که صد سال زنده باشی
انتهای پیام