عاشورا به روایت احمد قابل
انصاف نیوز به مناسبت عاشورای حسینی (ع) متن بخشی از سخنان مرحوم «احمد قابل»، مجتهد و پژوهشگر دینی که در محرم سال ۱۳۸۵ بیان شده است را منتشر میکند که میتوانید در ادامه بخوانید:
«شریعتِ احساسی روی حقیقت پردهای ضخیم کشیده که به این راحتیها هم نمیشود کنارش زد. تا دو کلمه صحبت میکنی، میگویند «دارید با احساسات و عواطف مردم بازی میکنید، عشق است آقا، عشق حسینی»؛ من مگر میگویم عشق حسینی نداشته باشید؟! آخر چرا امام حسین را خلاصهاش میکنید در شش ماه؟!
چرا حبسش میکنید در شش ماه زندگیاش؟! به خودِ خدا گزارشی که از آن شش ماه میدهند هم گزارش صحیحی نیست. والله العظیم گزارش صحیحی نیست. امام حسین از همان دمی که از مدینه حرکت کرد مگر نمیگویند خواند: فَخَرَجَ مِنْها خائِفًا يَتَرَقَّبُ… یعنی از دست حکومت فرار کرد، نه اینکه قیام کرد برای اینکه علیه یزید بجنگد. میخواست امنیت خود و خاندانش را حفظ کند.
در همان وصیتنامهای که اینقدر به آن اصرار میکنند، در آن وصیتنامه این است: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ…»، تا اینجایش را میگویند دنبالهاش را نمیگویند!
خب دنبالهاش هم جز همین است: «فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِی وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ»؛ من کارم امر به معروف و نهی از منکر است، به مردم میگویم، اگر مردم پذیرفتند خب پذیرفتند؛ اگر نپذیرفتند، صبر میکنم نه اینکه شمشیر میکشم.
میگوید که تو چرا داری خارج میشوی، اینجا مسقطالراس [محل تولد] تو و قبر پدر تو و وطن تو است؛ امام پاسخ میدهد: من که به ارادهی خودم خارج نمیشوم، این قوم قصد جان من را کردهاند. «انّى اقصد مكّة» من دارم به مکه میروم، «فإن كانت بى امن اقمت بها». امام حسین دیگر چهطور حرف بزند که ما و شما بفهمیم؟! «اگر در مکه امنیت داشتم، همیشه در آنجا میمانم».
در مکه خبر میدهند که میخواهند ترورت کنند، حریم خدا را میخواهند بشکنند. میگوید جان من ارزش این را ندارد که حریم خانهی خدا شکسته شود، من از مکه خارج میشوم. در این فاصله کوفیان نامه نوشتند که آقا اگر به اینجا بیایی ما امنیتت را حفظ میکنیم، ضمناً هم شاید توانستیم حاکم قرارت بدهیم.
امام حسین برای حکومت نمیرفت، برای این میرفت که اگر بشود آنجا امنیت داشته باشد تا بتواند امر به معروف و نهی از منکر کند. بعد وقتی میخواهد خارج شود ابن عباس میگوید چرا داری از اینجا میروی؟ میگوید: اینها دارند این کارها را با من میکنند، میخواهند خون من را اینجا بریزند و حریم امن خدا که خدا گفته آنجا محل امن است را میخواهند بشکنند. من دارم خارج میشوم، از اینجا بیرون میروم. میپرسد: خب کجا میروی؟! میگوید: لحقت بالشّعاب و الرّمال حتّى انظر ما يكون، در این رملها و درهها تا ببینم چه اتفاقی میافتد.
در مصاف با سپاه حُر دو بار سخنرانی میکند، وقت نماز ظهر و وقت نماز عصر، میگوید اگر مرا نمیخواهید، رهایم کنید من بروم یک جای امنی در این زمین خدا پیدا کنم، از این مملکت خارج میشوم، میروم جایی که امنیت داشته باشم اما دست از امر به معروف و نهی از منکر هم برنمیدارم.
همه خیال میکنند امر به معروف و نهی از منکر یعنی شمشیر کشیدن و جنگیدن و خون ریختن. امام مجتبی به خاطر ریخته نشدن خون بین مسلمانان همان حکومتی که شیعه میگوید از ذاتیات امامت است را واگذار میکند به کثیفترین فرد خلقت در آن زمان، یعنی معاویه بن ابوسفیان، برای حفظ «دماء مسلمین»؛ فکر میکنید امام حسین غیر از او است؟! غیر از آن سناریو را میخواست عمل کند؟! ما داریم چه میگوییم دربارهی اینها؟!
با این تفکری که ما داریم ترویج میدهیم که او از همان اول که از مدینه خارج شد رفت به جنگ یزید… خب اگر این است جواب امام حسین را شما بیایید به جای سپاه یزید بدهید؛ وقتی جلوی سپاه یزید ایستاد در اولین سخنرانی بلندش، آنجا که گفت مگر شما نامه ننوشتید؟! مگر شما دعوت نکردید؟! در آخرش گفت «و ان كنتم لمقدمی كارهین»، اگر شما از آمدن من ناراحتید «فدعونی أنصرفُ عنکم الی مأْمَنِیَ الأرض»، رهایم کنید بروم در این زمین خدا یک جای امنی بتوانم پیدا کنم.
یک نفر میتواند انکار کند که امام حسین اینها را نگفته است؟! اگر گفته چطور میشود اینها را با آن سناریویی که شما برایش ساختهاید هماهنگش کرد؟! خیال میکنند اگر حسین بن علی میرفت در یک جای امنی وظیفهی شرعی خودش را ترک میکرد.
امام مجتبی در آن زمان که حکومت را واگذار کرد مگر وظیفهی اسلامیاش را انجام نداد؟! شما معتقدید که او از وظیفهاش تخطی کرد؟! حاضرید چنین تهمتی بزنید؟! اگر نه، پس قبول کنید که سیدالشهدا هم میتوانست همان باشد».
انتهای پیام
تمام حسین بایزید بیعت نمی کرد اونها هم می خواستند به زور بیعت بگیرند یعنی عدم قبول حاکم مسئله بعدی در خواست کوفیان برای بیعت با امام بود که اینجا براساس در خواست خود آنها برای حکومت به ایشان واجب شد که به سمتشون برند ولی حتی اگر کوفیان در خواست حکومت هم نمی دادند بالاخره ایشون با یزید بیعت نمی کرد که همین عدم بیعت یعنی قبول نداشتن حاکم یا در اون زمان خارج بود از حکومت آن حاکم در حقیقت حتی اگر نمی خواستند حکومت کنند به هر حال برمبنای امر به معروف و نهی از منکر حتما حتما علیه حکومت یزید با مردم صحبت می کردند علیه روش هاش و علیه شیوش و غیره در حقیقت بیشتر از حکومت خواهی مسئله عدم قبول حکومت یزید بود و شکل حکومت امویان غیر اسلامی و غیر عادلانه بوده . وسلام
نتیجه گیری مرحوم احمد قابل ، کاملاً غلط است .۱) اگر بحث نجات جان امام حسین باشد و ایجاد محیطی امن برای امربه معروف و نهی از منکر ! با این استدلال غلط ، قضیه اصلی نجات جان امام حسین است آن ۷۲ تن یاران عزیز امام ، بی خود جوگیر شدن !! ۲) در صورتی که محیط امن برای امام ایجاد شد ، چه معروفی بالاتر از تشکیل حکومت دینی ؟! مگر پیامبر حکومت تشکیل نداد ، پس چرا جانشین برحق او نباید حکومت تشکیل دهد ، چه منکری از این بالاتر که حکومت دینی دست بنی امیه باشد ؟! آیا در این صورت امام در برابر این منکر ، سکوت می کرد ؟! ۳) ته این بحث این است که حالا که امام نمیخواست حکومت دینی تشکیل دهد ، پس حکومت دینی امروز که بر پایه تز ولایت فقیه در زمان غیبت امام ، استوار شده ، هم بی پایه است!! یعنی برای زیر سوال بردن انقلاب اسلامی ، حتی حرکت امام حسین را هم زیر سوال می برند !!!!