فیلم / تماشا کنید: با جلیلی، با رئیسی؛ بدون برجام، بدون FATF
انتخاب نوشت:
«تابوی گفتوگوی مستقیم ایران و امریکا باید شکسته شود». گفتن این سخن از علی اکبر صالحی، عضو ارشد هیات دیپلماتیک ایران در مذاکرات هستهای کافی بود تا با وجود آنکه بسیاری از ناظران به استقبال آن رفتند، اما اقلیت تندرو به او بتازند و بار دیگر انواع و اقسام اتهامات را حواله حامیان مذاکره کنند.
صالحی در گفتگو با «انتخاب» اهمیت آغاز گفت وگوی سیاسی همه جانبه باایالات متحده را یادآور شده است؛ تاکیدی که با موج فراگیر حمایت تحلیلگرانی همراه شده که معتقدند باید از طریق مذاکره مستقیم بر این کشمکش تاریخی هزینه ساز نقطه پایان گذاشت. اما نوع برخوردهای قابل انتظار و شتابزده در واکنش به این پیشنهاد که در شرایط کنونی، درستترین منطق برای احیای برجام و کاهش تنش میان دو کشور تصور میشود، نشان داد که ماجرا به این سادگی نیست.
تریبون داران جریان مخالف مذاکره در واکنشی عجیب باز هم تاریخ مذاکره هستهای را به صورت وارونه بازگو کرده ویکباره همه وقایع گذشته را به طرفئ العینی کتمان و بلکه انکار کرده اند. واگویهای که نه تنها رنگی از واقعیت ندارد بلکه تحریف و دستکاری آشکار در حقایق سالهای اخیر است. آنها با این پرسش که ادعای مذاکره با آمریکا بر اساس کدام تجربه موفق قبلی مطرح شده، برجام را یکسره از معادلات جاری خود خارج کرده و حتی تلاشهای دو ساله دولت متبوعشان را برای احیای همان توافق نادیده میگیرند. این جریان در موج جدید فضاسازی علیه مذاکره از گزاره تکراری «تضمین» سخن به میان آورده آنهم در حالی که کمترین اشارهای به این واقعیت نداشته اند که در دو سال اخیر چه نسخهای برای به دست آوردن این «تضمین» اندیشیده و اساسا چه نتیجهای جز هزینه تراشی بیشتر به دست آورده اند؟
رشته تفسیر و تحلیل درباره راهبردیترین موضوع کشور در باب مقوله مهم «مذاکره با آمریکا» را جریانی عهده دار شده که طی چندین سال گفتگو با طرفهای غربی با مدیریت «سعید جلیلی» تعاریف عجیب و خودساختهای از مفهوم «مذاکره» ارائه کرده و کشور را تا آستانه یک جنگ تمام عیار اقتصادی پیش برده است. از آغاز تحریمهای همه جانبه تا تصویب قطعنامه ۱۹۲۹ هریک وقایعی بودند که با وجود تحمیل هزینههای سنگین برای کشور و نظام از سوی این محافل به دیده فرصت نگریسته شدند و هر بار این گروهها به نحوی کوشیدند نان خود را در تنور تحریمها به چنگ آورند. یاران جلیلی در حالی به دیپلماتهای دولت رئیسی میگویند «مذاکره کن، اما مانند یک پیروز میدان جنگ همه غنایم دشمن را به چنگ بیاور» که خود پیشتر این راه را به شکل دیگری آزموده اند.
کارنامه جلیلی
نوع تعامل جلیلی و مذاکره کنندگان غربی را میتوان از خلال خاطرات یک عضو تیم هستهای ایران در دوره ریاست جلیلی بر تیم مذاکره به خوبی درک کرد. مصطفی دولتیار در گفت و گویی که «تابناک» ۱۶ اسفند ۹۲ منتشر کرد، گفته بود: «خانم اشتون در یکی از جلسات پس از گزافه گوییهایی گفت این شماره تلفن من اگر دوست داشتید تماس بگیرید؛ طرف ایرانی هم شماره تلفنش را گذاشت و گفت اگر کاری داشتید تماس بگیرید. بنابراین، مدتی مذاکرات برگزار نشد. طرف مقابل دید که ایران هر روز از دستاوردهای هستهای خود رونمایی میکند و به رغم همه تحریمها مسیر خود را در حال طی کردن است». بدیهی است در چنین فضایی، اشتیاق و رغبتی برای برنامه ریزی و برپایی مذاکرات وجود نداشت و شمار اندک نشست ها، ساعات ناچیز رایزنی و فاصلههای طولانی میان پایان یک مذاکره و آغاز نشست بعدی به روند غالب، تبدیل شده بود. جلیلی طی ۲۱۴۶ روز مدت مسوولیتش؛ به طور میانگین، هر ۲۳۸ روز، در یک مذاکره حضور یافت و با تصویب ۶ قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران به پایان ماموریت خود رسید که در این میان قطعنامه ۱۹۲۹ که دولت وقت و همفکرانش آن را کاغذ پاره ای بیش نمی دانستند، امکان اقدام نظامی علیه کشتیهای حامل کالا برای ایران به بهانه جلوگیری از دسترسی ایران به اقلام و فناوری موشکی را فراهم می کرد. حاصل این تفکر که به مذاکرات نمایشی و فاصله دور از ذهن جلیلی با واقعیات صحنه گره خورده بود، این شد که مردم کشور در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ به موازات وضعیت نامناسب کسب و کار و وابستگی بیش از پیش اقتصاد کشور به درآمدهای حاصل از فروش نفت و فرصت سوزیهای تاریخی تیم مذاکره کننده وقت، نزول وضعیت اقتصادی و شان اجتماعی- فرهنگی و منزلت سیاسی خود را نظاره گر بودند.خرید انواع لاستیک خارجی با بهترین قیمت + والف استیل S.T.B رایگانپیشنهاد امروز
نتیجه عینی سیاست نمایشی
مخالفان مذاکره با آمریکا در دفاع از سیاست خارجی «منهای مذاکره با آمریکا» به موضوعاتی همچون پیوستن ایران به شانگهای، احیای روابط با عربستان، افزایش فروش نفت و افزایش صادرات غیرنفتی متوسل شده و این تحولات را خط بطلان بر نظریه کسانی میدانند که معتقد بودند بدون برجام و پیروی از استانداردهای بین المللی FATF امکان وقوع هیچ یک از این اتفاقات وجود نداشت. گرچه وجه مشترک در موضع گیری اغلب طرفداران این جریان، مخالفت با مذاکره با آمریکاست، اما آنها در حالی به بزرگنمایی تحولات اخیر که اتفاقا متاثر از عاملیت ایران نبوده، روی آورده اند که هیچ یک پاسخ مشخصی برای این ۲ پرسش ندارند؛ اولا اگر بن بست شکنی در سیاست خارجی و ترک انداختن بر دیوار تحریمها به همین آسانی که میگویند اتفاق افتاده، چرا موضوع احیای برجام همچنان مساله اول حاکمیت است و بخش عمدهای از توجه و ظرفیت نهادهای مرتبط سیاست خارجی معطوف این مهم شده است؟ دیگر آنکه آورده ملموس سیاست شکست تحریم ها، عضویت در «شانگهای» و بهبود رابطه با همسایگان دور و نزدیک بروضعیت اقتصادی مردم چه بوده است؟
فارغ از آنکه عضویت در «شانگهای» بر اساس آنچه که در اساسنامه این سازمان همکاری هم آمده، بدون لغو تحریمهای شورای امنیت ممکن نمیشد، سهم ایران از بازار ۳ هزار میلیارد دلاری آن، حتی به نیم درصد هم نمیرسد. از طرف دیگر حاصل ناگزیر تحریمهایی که دولت مدعی دور زدن آنها شده، اما نتوانسته به دلیل تحریمهای بانکی، پول آن را وارد کشور کند، وارد شدن «تهاتر» به ادبیات اقتصادی کشور است که عقب گردانی نگران کننده به شمار میرود؛ امری که دلیل آن جز ورود نام ایران به لیست سیاست FATF نبوده است. این در حالی است که اغلب مبادلات تجاری در صحنه بین الملل بر اساس اصولی صورت میگیرد که بر کلیه روابط مالی در دنیا دنبال میشود. حال آنکه عدم عضویت ایران در FATF افزون بر افزایش هزینههای مبادلاتی به عدم شفافیت مبادلاتی و کاهش ظرفیتهای تجاری انجامیده است.
نتیجه عینی این سیاست نمایشی، گسترش فقرو فقیرسازی بیشتر جامعه بوده است که دغدغه «نان» را در امور زندگی عادی و چرخه معیشت مردم در صدر مشکلات قرار داده است. اما مخالفان مذاکره همچنان با زیست در دنیای خیالی خود همچنان از دستاوردهای موهوم سخن میگویند وهمه مشکلات را به تحریمها و بدخواهی غرب نسبت میدهند؛ امری که نشان میدهد یا از واقعیات پیدا و پنهان جامعه بی خبرند یا به سیاق گذشته رویدادها را تفسیر به مطلوب میکنند. از منظر اینها هرکسی ذرهای از شرایط واقعی و موانع دستیابی به شرایط آرمانی در خلال یک مذاکره را یادآور شود بلافاصله با چوب سازشگر یا واخورده رانده میشود بالاخص اگر نقطه مقابل یک مذاکره، جنگ باشد.
اما به نظر میرسد همان شرایطی که حاکمیت را ناچار کرد تا دیپلماتهایش را دور از چشم رسانهها برای گفت وگوی غیر مستقیم با همتایان آمریکایی شان راهی «مسقط» کند، اینک نشستن دور یک میز و باز کردن باب گفتگوهای همه جانبه میان تهران و واشنگتن را ضروریتر از همیشه کرده است. فقط کافی است سیاستگذاران مانع از آن شوند که یک اقلیت افراطی برای سرنوشت همه مردم تصمیم گیری کنند و سنگینی سایه شوم یک بحران چندین دههای میان ایران و آمریکا را تداوم ببخشند.
انتهای پیام