جنگ افکار مشروطهخواهان و مشروعهخواهان / فروزان آصف نخعی
فروزان آصف نخعی در خبرآنلاین نوشت:
در حال حاضر نگاه ثبات، اصل جنبش را به عنوان حرکت درونی نمی تواند هضم کند. از نظر نگاه ثبات همه این حرکت ها ناشی از بیرون هستند و منشاء بیرونی دارند. حال اگر جلوی منشاء بیرونی گرفته شود، مسئله جنبش نیز پایان می یابد. هواداران نظریه ثبات و سینایی در حوزه اندیشه سنتی، شاید نمی دانند، این دیدگاه اکنون به پایان راه خود رسیده است. اکنون زمانه ملاصدرا در تحول و حرکت جوهری در پیش روی ایران قرار دارد. و از آن گریزی نیست.
سید جمال به شدت به موضوع عقب افتادگی مسلمانان حساس بود. و این موضوع را علاوه بر حوزه سیاسی، در نحوه نگرش به قرآن و به ویژه مشکل دروس فقهی حوزه های علمیه می دید که در راستای اصلاح آن نیز حرکت کرد. اما در این نیز نمی توان تردید داشت که سید به شدت تحت تاثیر انقلاب فرانسه و شعارهای آن است. البته در عمل علاوه بر پی گیری اصلاح از طریق دربار، دنبال اصلاح از طریق انتشار نشریه نیز بود. که در مقام تاکتیک هرچند حرکتی روشنگرانه است، همچنین شاید با الگوگیری از اصحاب دایره المعارف گمان می کرد، می تواند کاری بکند کارستان، ولی از منظر استراتژیک سرمایه گذاری غلطی بود که در دوره های بعد از خودش هم جواب نداد چه رسد در زمان خودش. ( با توجه به وضعیت اجتماعی سواد در ایران.) اما اگر طبقه بندی ای داشته باشیم دال بر این که او از منظر نیروهای ضد استبدادی و ضد استعماری، ( و نه ضد استثماری) از منظر علمی و معرفت شناختی، در کجای جغرافیای اندیشه زمان خویش قرار می گیرد، باید گفت با توجه به نگاه او به علم و دین، او را در زمره نوآوران دینی به زبان امروز نواندیشان دینی که خواهان اصلاح درونی دینی و پیراسته شدن دین از خرافات و علم قدیم هستند طبقه بندی کرد.
البته مایلم یادآوری کنم که برخی زندگی شخصی و روابطش را دارای اعوجاجاتی می دانند که در این بخش من ترجیح می دهم در حوزه معرفت شناختی دیدگاه های او را بررسی کنم. این تمایزی بس مهم است زیرا از ویژگی های اساسی کار علمی به شمار می رود. در تمایزیابی ما قادر خواهیم بود میان حرکت علمی فلسفی هایدگر با زندگی سیاسی و اجتماعی اش، همچنین فلسفه فوکو با زندگی شخصی اش تمایز قایل شویم و ارج و قرب اوجگیری های فلسفی و علمی را در آنان همواره محترم بشماریم و آن ها را ارج بگذاریم. این نوع تمایز یابی حکایتگر قدرت فهم از میزان کوشش علمی عالمان است که امروزه در جهان روشنفکری ایران زمین و همچنین به ویژه حوزه سیاسی بسیار مغفول است. خاطره ای در این باره بسیار جالب به نظر می رسد: در جلسه ای، شخصی که در باره زندگی نیما بسیار مسلط و کار کرده بود، می خواست بسیاری از اشعارش را در قالب شیوه رفتارش با همسرش توضیح دهد. البته عالمانی بودند که به او از منظر روش شناسی متذکر شوند که اختلاط میان حوزه ها و عدم تمایز و تفکیک میان آن ها، به چه نتایج نامطلوبی می تواند منتهی شود.
به هر روی سیدجمال الدین اسدآبادی در حوزه فلسفی تلاش سترگی را پیش روی خود قرار داد زیرا تشخیص داده بود اگر این مسیر باز نشود، راه جهان سلام در حوزه سیاسی، به نتایج خوبی منتهی نمی شود. او به صورت ریشه ای با عقلانیت فلسفی ارسطویی که در جهان اسلام ریشه دوانده بود و عامل انحطاط اروپا، و مقوم ثبات ایستایی و فکر منشاء گرفته از ثبات جهان و هستی بود مقابله فکری و اندیشه ورزانه کرد. او از این منظر تفکر یونانی را با رویکرد به ارسطو و افلاطون رد می کرد. این موضوع را به صورت توصیفی عرضی می کنم. نه بنابر اصل ارزش گذاری. این موضع فکری در اقبال لاهوری به اوج می رسد. نقد سید جمال و اقبال از این منظر بیشتر متوجه دور شدن مسلمانان از عمل، و انزوای عقل و استقلالش از هستی است که هم تصور و هم تصدیق در آن شکل می گیرد. به عبارت دیگر عقل، تصور / تصدیق را بدون مراجعه سوژه شناسا به عینیت طبیعی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ، تحلیل می کند، ؛ که مساله اصلی سیدجمال بود. و همینطور اقبال.
این موضوع یعنی درگیری فکری سید جمال الدین اسدآبادی در حکمای اسلامی به ویژه تضاد فکری ابن سینا با ملاصدرا ریشه عمیق دارد. در باره زندگی ابن سینا آمده است که منطق ارسطو را می خوانده و درک نمی کرده، دائم نماز می خوانده و دعا می کرده تا به فهم آن نایل شود. این موضوع یعنی راه فهم جهان از طریق منطق ارسطو، به بزرگترین پروژه به عنوان عامل انحطاط از نظر سید جمال و اقبال تبدیل می شود. شهید مطهری نیز به این امر کاملا وقوف یافته بود، او در کتاب تضاد دیالکتیک اش به درستی درک کرده بود که اگر قیاس ارسطویی، ما به ازاء عینی به خود نگیرد، هیچ تحولی در ذهن مسلمانان ایجاد نخواهد شد. به عبارت دیگر باید گفت که از منظر اندیشه های ملاصدرایی و تفکر جوهری است که مطهری به نقد قیاس ارسطویی می رسد. از همین منظر اصل حقیقت در نگاه مطهری، و با ابتنا به نگرش ملاصدرا متکثر می شود. زیرا حقیقت در نگاه صدرایی در همه پدیده ها منتشر بوده و فهم حقیقت هم در عرض نه تنها ممکن بلکه اصل فهم هستی است. مهمترین ویژگی نگاه صدرایی آن است که جهان و انسان را در عرض یکدیگر و به صورت افقی تحلیل می کند. اما این فهم از نظر فلسفه سینایی در حقیقت اولی، و علت العلل به عنوان به وجود آورنده جهان و هویت بخشی به جهان به صورت عمودی قابل درک است. از این منظر علت العلل یعنی خداوند علم اول بوده و مابقی علوم در کنار آن کم اهمیت هستند. هواداران این دو دیدگاه در مشروطه تحت عنوان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان به سختی به هم تاختند، و اکنون نیز به شدت در مقابل هم صف آرایی کرده اند. از منظر تفسیر هستی در نگاه صدرایی حرکت اصل است و در تفکر سینایی ثبات. جهان ثابت است و در صورت وارد کردن انرژی به آن حرکت می کند و با پایان انرژی که از بیرون بر شی وارد می شود، حرکت از بین رفته و ثبات ایجاد می شود.
در حال حاضر نیز نگاه مبتنی بر ثبات، اصل حرکت و جنبش را به عنوان حرکت درونی نمی تواند هضم کند. به زعم نگاه ثبات مدار، همه این حرکت ها ناشی از بیرون هستند و منشاء بیرونی دارند. حال اگر جلوی منشاء بیرونی گرفته شود، مسئله جنبش نیز پایان می یابد. هواداران نظریه ثبات و سینایی در حوزه اندیشه سنتی، شاید نمی دانند، این دیدگاه اکنون به پایان راه خود رسیده است. اکنون زمانه ملاصدرا در تحول و حرکت جوهری و به نوعی در امتداد آن، حرکت سید جمال الدین اسد آبادی و مشروطه خواهان، در پیش روی ایران و ایرانیان به سوی ایجاد مدرنیته ایرانی در حرکت است و از آن گریزی نیست. با وضعیت پیش رو ستیز، از بین برنده توسعه ایران است، در صورت ایجاد گفت و گو میان این دوفکر ، به معنای واقعی، ایران نجات می یابد.
انتهای پیام