در ستایش شرافتمندی روزنامه نگاران
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
مهمترین پرسش در رابطه با روزنامهنگاری این است که آیا روزنامهنگاری شغل و حرفهای همسان و همطراز با سایر مشاغل موجود است؟ پاسخ این پرسش بی گمان بسیاری راز و رمزها و ابهامات و چالشهای پیش روی روزنامهنگاران چه در جوامع استبدادی، یا در حال توسعه و همچنین جوامع دمکراتیک بر ملا خواهد کرد.
پاسخ این سوال بیش از هر چیز معطوف و مسبوق به عقبهای است که کارنامه و تاریخچهی روزنامهنگاری را همان اندازه که با جانباختگان و به تعبیر درستتر شهدای راه حقیقتجویی و انسانهای شرافتمند عجین و گره میزند، به همان نسبت نام قاتلین قلع و قمع کردن حقیقت و همان اندازه قلم به مزدهای مزدور و خود فروخته به قدرتها را تداعی میکند.
نگاهی گذرا به سرنوشت غمبار و تراژیک روزنامهنگاران از عصر مشروطه به این سو و نامهای بزرگی که هست و نیست خود را در طبق اخلاص و شرافت روزنامهنگاری گذاشتند، گواه این حقیقت است که روزنامهنگاری و روزنامهنگار تافته جدا بافتهای از همهی مشاغل و حرفههای معمول است.
از این حیث می توان روزنامهنگاری را اگر چه به حرفه تعبیر کرد، اما الزامن نمیتوان به عنوان شغل به معنی عرفی آن تلقی کرد. مرادم از حرفه بودن روزنامهنگاری ملازم بودن با فوت و فن و آگاهی و دانش معمول هر کاری است. با این حال آموختن این دانش به این معنی نیست که بتوان روزنامهنگاری را الزامن به عنوان یک شغل تعریف و در ردهی مشاغل معمول تعریف کرد.
آنچه روزنامهنگاری را از عنوان یک حرفه صرف و در نهایت از جرگه مشاغل معمول جدا میکند، بی تردید حس مسئولیتپذیری و به تعبیری وجدان بیداری است که همواره خود را در قبال مسائل و موضوعات و چالش های اجتماعی و تاریخی و… به یک معنا کنجکاو و همان اندازه مسئولیتپذیر و در یک کلام به نفس حقیقت متعهد و ملزم میکند.
از این منظر روزنامهنگاری را نه میتوان حرفه صرف که حتی شغل محسوب کرد. آنچه به حرفه تعبیر میکنیم، به مثابه مجموعه تکنیکها و اصول روزنامهنگاری و روزنامهنویسی چه بسا هیچ یا کمتر انطباقی با مبانی اولیه این حرفه داشته باشد، اما از حیث دغدغهمندی و احساس مسئولیت اجتماعی میتواند بیشترین قرابت و تعامل را با ماهیت این حرفه داشته باشد.
شاهد مثال، خیل عظیم روزنامهنگارانی است که اغلب بدون اخذ مدرک این حرفه و صرفن از روی علاقه یا غالبن احساس مسئولیت به این جرگه وارد میشوند. انتخابی که در ترازوی عقل و منطق معمول بهخصوص در جامعه ما توجیه معقولانهای به همراه ندارد. به این دلیل ساده که روزنامهنگاری در عصر حاضر و بهخصوص در جوامعی شبیه ما اگر قرار باشد بر مدار مسئولیتپذیری و دغدغهمندی حقیقت و واسطه و کاتالیزور میان حقیقت و جامعه عمل کند، به تعبیر عوام همواره با یک سر بی کلاه دست به گریبان است که می باید از همه جهات آمادگی برخورد با موانعی که پیش پای او می گذارند داشته باشد.
سادهترین این چالشها بی تردید با شرمندگی ناشی از دست خالی نزد خانواده شروع میشود و تا تحمل انواع و اقسام تهمتها و اتهامها و تحمل انواع مجازات و محرومیتهای اجتماعی و فردی و تا هزینه کردن آبرو و حیثیت شغلی و ایضن اخلاقی و تا تحمل انگ و ننگ مزدوری با دشمن را شامل میشود.
آنچه در حال حاضر به بحران روزنامه نگاری تعبیر میشود، ناظر بر موقعیتی است که این قشر چه به لحاظ اقتصادی و مهمتر تامین شغلی و تبعات ناشی از شرافت و وجدان کاری با آن دست به گریبان است.
آنچه وزیر ارشاد به عنوان وظیفه روزنامه نگاران در چارچوب دفاع از نظام بر آن تاکید دارد، به یک معنی هشدار معکوس به جامعه رسانهای و در یک کلام تهدید به سلب امنیت شغلی و تحمل تبعات اقتصادی ناشی از استقلال کار روزنامه نگاری است.
اهمیت روزنامه نگاری در جامعه ما درست در چنین بزنگاههایی خود را نشان می دهد. در جایی که روزنامه نگار با درآمد 4 تا 6 میلیونی و آن هم با شرایط پرداخت با تاخیرهای چند ماهه و ایضن با کمترین مصونیت و تامین شغلی همچنان خود را ملزم و متعهد به سوگند شرافت نانوشته روزنامه نگاری میداند.
لحاظ این همه ممنوعیت و محرومیت و محکومیت برای قشری که به وجدان بیدار جامعه تعبیر میکنیم، با هیچ معیار عقلانی نمیتوان به شغل و حرفه تعبیر کرد. همانگونه که شرافت پزشک او را ملزم به رعایت سوگندی میکند که او را در قبال جان انسان فارغ از هر محذوریت اخلاقی متعهد میکند، شرافت روزنامه نگار نیز او را ملزم به وفاداری به سلامت نفس نوعی و صیانت از حق و حقوق اولیه جامعه یعنی آگاهی از چند و چون اوضاع سیاسی، اجتماعی و… میکند.
در سوگند پزشکی آنچه موضوعیت دارد نجات جان آدمی است و در سوگند نانوشته روزنامه نگار آنچه موضوعیت مییابد پایبندی و التزام به روح و جوهره حقیقت است. آن یکی جان آدمی و این یکی با آسیب شناسی جامعه و دلایل واقعی آن به صیانت از سلامت جامعه کمک می کند.
کم و بیش به همین دلایل و تفاوتها روزنامه نگاری بیش از آن که حرفه یا شغل باشد، یک رسالت است به دوش انسانهای شرافتمند که همه موجودیت و هستی خود را، وقف جامعه میکنند.
آنچه امروزه در ایران بر این قشر گذشته و هر روز ابعاد تازه ای از آن شاهد و ناظر هستیم، در یک کلام میتوان به فاجعه تعبیر کرد. آمار روزنامه نگاران زندانی و بعضن در معرض صدور احکام غیرمنتظره و سنگین، گویای وضعیت حاکم بر قشری است که صلیب بر دوش همچنان به شرافت و سوگند نانوشته به رسالتی که برای خود قائل هستند، وفادار ماندهاند.
انتهای پیام