پاسخ رئیس ساواک به ادعای مخالفان: خرسمان تجاوز نکرد؛ ترساند!
دکتر عبّاس میلانی، از پژوهشگران و نویسندهٔ سرشناس خارج از کشور است که بیشتر شهرتش در ایران به خاطر کتاب «معمّای هویدا» است. او همچنین کتابی دربارهٔ آخرین شاه ایران نوشتهاست.
به گزارش انصاف نیوز، در تابستان 1401، کتابی با نام «سی چهره» از او انتشار یافتهاست که چنانکه از نامش برمیآید دربارهٔ سی چهرهای است که برای میلانی حائز اهمّیت بودهاند.
یکی از این سی چهره، تیمسار سرتیپ حسن علویکیا (1392-1291) است. علویکیا افسر نیروی زمینی ارتش بود و از آغاز تأسیس ساواک در این سازمان مشغول به کار شد.
در زمان ریاست سپهبد تیمور بختیار، معاون این سازمان و در زمان ریاست سرلشگر حسن پاکروان، قائممقام میشود. از سال 1341 رئیس ساواک در اروپا میشود و در سال 1346 و در پی تظاهرات اعتراضی دانشجویان در جریان سفر شاه به آلمان که منجر به زدوخورد و کشتهشدن یک جوان آلمانی شد، برکنار و بازنشسته شد.
میلانی در بخش مربوط به علویکیا، ماجرای شکنجه در ساواک را با او مطرح میکند. شاید سابقهٔ بازداشت و محکومیت میلانی در طرح این پرسش بیاثر نباشد.
در این بخش از کتاب، ماجرای استفاده از یک خرس برای تهدید و شکنجه در ساواک مطرح میشود. توضیحات میلانی و پاسخ علویکیا عیناً و کاملاً از کتاب «سی چهره» نقل میشود:
«به اعتبار صراحت کلام و صداقت گفتارش دانستم که هر پرسشی را با او میتوانم در میان گذاشت. از شکنجه پرسیدم و تعداد کسانی که برای «خبرچینی» استخدام کردند.
به پرسش دوم اوّل جواب داد. شاید چون راحتتر بود. گفت برخلاف گمان رایج، بخش اعظم اطّلاعات را ما از کسانی به دست میآوردیم که مأمور نبودند، بلکه خود خبرچینی میکردند. یکی به قصد فضولی، دیگری به قصد انتقام، سومی از سر فرصتطلبی، چهارمی هم به سودای جاه و مقام.
در مورد شکنجه با ذکر این نکته شروع کرد که از منظر «اطّلاعات» شکنجه راهگشا نیست. میگفت بازجویان اوّل ساواک اغلب کسانی بودند که از رکن دو1 آمده بودند و در آن نهاد داغ و درفش سکّهٔ رایج روزگار بود.
چندی بعد در آرشیو دولتی انگلستان (O. R. P) به پروندهای برخوردم که «شکنجه در ایران» نام داشت. تاریخ تنظیم پرونده 1957 بود، ولی در شرحش نوشتهشدهبود پرونده تا 75 سال بسته باید بماند.
مسئولان آرشیو گفتند میتوانم تقاضایی بنویسم و درخواست بازکردن پرونده را توجیه کنم. به وزارت امور خارجه [انگلستان] نامه نوشتم و گفتم کتابی در مورد شاه در دست تدوین دارم. رژیم سلطنتی هم بیست سالی است که سقوط کرده و در این لحظه حقیقت تاریخی بر مصلحت سیاسی ارجحیت دارد.
پس از چند ماه در اتاقی تنها، با کاغذ و مدادی که خودشان در اختیارم گذاشتند، پرونده را تحویلم دادند. آنچه در چند صفحهٔ آن یافتم، آشکارا به زحمت و انتظارش میارزید.
گفتوگوی تیمور بختیار بود با نمایندهای از سفارت انگلیس. انواع شکنجه را شرح دادهبود. تأکید کردهبود ابعادش کمتر از ادّعاهای مخالفان است. در عین حال اذعان کردهبود که در یک مورد خرسی به جان یکی از زندانیان تودهای انداختهبودند. مخالفان گفتهبودند خرس به زندانی تجاوز کردهبود.
بختیار ادّعا کرد که برخلاف ادّعای مخالفان، خرس به زندانی تجاوز نکرد. کافی بود خرس را به دم در زندان بیاوریم که زندانی به غلط کردن بیفتد. بختیار گفتهبود این زندانی دربار را به باغ وحش تشبیه کردهبود. لازم بود تنبیهش کنیم.
وقتی سند را خواندم به علویکیا زنگ زدم. گفتم چنین سندی دیدم. گفت در کلّیاتش حتماً درست است. بلافاصله اضافه کرد که نه او دیگر جزئیات را به خاطر دارد و نه بختیار همیشه قابل اعتماد بود. او در آن زمان خود حدود نود سال داشت. میگفت بختیار از سروصدا خوشش میآمد. انگیزهاش را در دیدار با نمایندهٔ سفارت نمیدانم.
پرسیدم جزئیات به کنار، خرس را از کجا آوردید. خندید. گفت «بله ماجرای خرس درست است. خرس کوچکی بود که درواقع حیوان خانگی پسر تیمسار حاجعلی کیا بود. نگفت ولی میدانستم که همان تیمسار معروف به «از کجا آوردی» بود.
از شکار در شمال خوشش میآمد و یک بار خرس کوچکی را به دام انداخت و هدیهٔ پسرش کرد. اگر حضور ذهن میداشتم باید میگفتم حاجعلی به ضربالمثل غنیمت دانستن کندن یک «موی خرس» معنایی تازه و خوفانگیز دادهبود.
واکنش مقامات سفارت انگلیس به اندازهٔ اعترافات بختیار برایم تکاندهنده بود. مقام اوّلی که گزارش را خواندهبود، در حاشیه از رژیم شاه ابراز تنفّر کرده و گفتهبود باید هرچه زودتر به شاه بگوییم دست از این کارها بردارد. هرچه مقامهای بالاتر گزارش را میخواندند آتش خشمشان خاموشتر و سویهٔ مصلحتگراییشان بیشتر میشد.
گمانم وزیر امور خارجه بود که بالاخره دستور داد «اگر در یکی از دیدارها با شاه، او خود مسألهٔ ساواک را پیش کشید، آن گاه باید مسألهٔ شکنجه و این گزارش را پیش کشید.» بهعلاوه، او اضافه کرد که «تازه مگر ما خود با زندانیان ایرلندی چه میکنیم؟ چای و ساندویچ که به آنها نمیدهیم!» (عبّاس میلانی، سی چهره، صفحات 170 تا 172، ناشر: پرشین سیرکل)
پانویس:
[۱] رکن اطّلاعاتی ارتش در آن زمان
انتهای پیام
همین که خرس تربیت می کردند یعنی که نمی خواستند آدم به زندانی ها تجاوز کند …کلا موارد تجاوز کمی به زندانی ها از سمت ساواک گزارش شده …