بررسی نقش ابوالقاسم کاشانی و حسین فاطمی در ۲۸ و ۲۵ مرداد / مهرداد خدیر
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت:
یکی از مهمترین سؤالات یا ابهامات دربارۀ کودتای 28 مرداد 1332 نقش آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی است و این که با توجه به بروز اختلاف میان او و دکتر مصدق پس از 30 تیر 1331 آیا با کودتاچیان در برانداختن مصدق همراهی کرد و نقشی مانند آیتالله بهبهانی داشت یا با توجه به پیشنیه درخشان در مبارزات ضد انگلیسی و همراهی با نهضت ملی شدن نفت نمیتوان چنین اتهامی را وارد ساخت.
اظهار نظر قطعی در این باره دشوار است اما نویسنده با نظر دکتر حسین آبادیان همدلی بیشتری دارد که در پاسخ به پرسش آقای مرادی مراغهای گفته بود:
– سخن ویلبر و اردشیر زاهدی ( در همراهی ) را نه میتوانم تأیید کنم نه تکذیب، اما در اینکه معتقد به براندازی مصدق بوده، تردید ندارم. تأکید می کنم از اینکه آیا آیتالله کاشانی میدانسته پشت موضوع کودتا آمریکا و انگلیس هستند آگاهی ندارم اما هم فداییان اسلام به استناد مطالب روزنامه نبرد ملت و هم آیتالله کاشانی با انگیزه های خاص خودشان قطعاً با سقوط مصدق موافق بودند. در این که او راضی به سقوط مصدق بوده تردیدی نیست اما در باره ارتباط آیتالله کاشانی با طرح آژاکس نمیتوانم قاطعانه صحبت کنم. مورخ باید به اسناد استناد کند و من به سندی دست نیافتهام که نشان دهد ایشان با طرح آژاکس ارتباط سازمان یافته داشته است.
همانگونه که دکتر آبادیان گفته نمیتوان اتهام همکاری با کودتاچیان یا اطلاع آیتالله کاشانی را وارد کرد اما در این که از سقوط مصدق رضایت داشته تردیدی نیست. هم به خاطر اختلاف با او و هم مانند برخی روحانیون دیگر که نگران برچیده شدن سلطنت و تاسیس جمهوری و حذف روحانیون و تصور قدرت گرفتن چپها بودند.
این نکته را از اولین مصاحبه او بعد از کودتا هم میتوان دریافت. تنها ۲۱ روز بعد از کودتا و در ۱۷ شهریور ۱۳۳۲ روزنامه کیهان برگردان مصاحبه کاشانی با خبرنگار روزنامه المصری اخبار الیوم را به این شرح منتشر کرد که از هر متنی گویاتر است:
قاهره-روزنامه یومیه معروف مصری، محسن مؤمن، خبرنگار مقیم بغداد خود را به تهران اعزام داشته و متن مصاحبههای این خبرنگار با حضرت آیتالله کاشانی و سپهبد زاهدی در شماره پنجشنبه گذشته این روزنامه انتشار یافته است. در این مصاحبه حضرت آیتالله کاشانی به خبرنگار المصری گفتند:
من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم و هر وقت که به نظرم برسد او برخلاف مصلحت ایران عمل مینماید با او مخالفت مینمایم. تا این لحظه نمیتوان راجع به اعمال زاهدی قضاوت کرد و ما هم نمیتوانیم رویه خود را در قبال او معین نمائیم.
از او پرسیدم: آیا عقیده دارید که مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟
او جواب داد: خدا عادل است و آن چه امروز بر مصدق گذشته نتیجه عدل خداوندی است.
از او پرسیدم: آیا عقیده دارید که ژنرال زاهدی میتواند مسئله نفت را به طوری که رضایت حضرتعالی و ملت ایران جلب شود، حل کند؟
او جواب داد: من گمان نمیکنم که ژنرال زاهدی در قضیه نفت روشی برخلاف تمایلات ملت اتخاذ کند، و به هر حال سیات رزمآرا دیگر در ایران قابل اجرا نیست. هرکس بخواهد طبق آن عمل نماید با همان سرنوشت مواجه خواهد شد.
از آیتالله کاشانی پرسیدم: آیا عقیده دارید که دکتر مصدق برای برقراری رژیم جمهوری فعالیت میکرد؟
او جواب داد: آری، برای برقراری جمهوریت میکوشید، مصدق چهار ماه قبل میخواست که شاه را از ایران اخراج نماید ولی من نامهای به شاه نوشته و از او خواستم که از مسافرت خودداری نماید و شاه هم موقتاً از فکر مسافرت منصرف شد. یک هفته قبل، مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت.
آیتالله کاشانی سپس اظهار داشت: در اینجا ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست.
از او پرسیدم: آیا جنابعالی با تجدید روابط سیاسی ایران و انگلیس مخالفید؟
او جواب داد: آری، من با این مخالفم زیرا سیاستمداران انگلیسی خالی از عواطف انسانیت، شفقت و رحمت میباشند و هرگز نسبت به ملت ایران نظر خیر و دوستی ندارند.
از او پرسیدم: نظر شما راجع به اقدام دولت فرانسه در مورد خلع سلطان مراکش با این عنوان که علمای مذهبی از او راضی نیستند، چیست؟
آیتالله کاشانی گفتند: این دلیل فرانسه تا اندازهای به حجت یزید بن معاویه شباهت دارد که وقتی به قتل حضرت امام حسین علیه السلام دستور داد مدعی شد که او از دین خارج شده است. ملل اسلامی و عربی تا وقتی که قوی و متحد نشوند همچنان مظلوم باقی خواهند ماند و تنها در صورت اتحاد است که دنیای مسلمان می تواند مجد و عظمت دیرینه خود را بازیابد و از استقلال و آزادی کامل برخوردار شود.
نکته: تصویری که به عنوان بوسه شاه بر گونه آیتالله کاشانی منتشر شده واقعی نیست. (تصویر سالها بعد عیادت شاه از ایشان در ماههای آخر عمر واقعی است).
علاقه مندان می توانند به کتابی حاوی مجموعه مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی مراجعه کنند.
او در یادداشت دیگری نوشت: در وفاداری دکتر سید حسین فاطمی وزیر امور خارجۀ دولت ملی به دکتر محمد مصدق و فداکاری او برای منافع مردم ایران هیچکس تردیدی ندارد خاصه این که تنها مقام دولت ملی بود که بعد از کودتا جان بر سر این پیمان نهاد وگرنه بقیه پس از مدتی آزاد شدند و بعضا در ردههای میانی مقام و منصب هم گرفتند. هر چند از اشتباهات شاه این بود که به خاطر بغض مصدق به ملیون میدان نداد و چه بسا از اعدام فاطمی هم پشیمان شده بود و شاید اگر بحث مخفی شدن او با یاری حزب توده نبود با اعدام او مخالفت می کرد. کما اینکه با کمک به فرزندش کوشید آن رفتار را جبران کند و همان فرزند نیز در جریان انقلاب ۵۷ علیه شاه موضع نگرفت.
با این حال بر فاطمی این نقد وارد شده که با آنچه تندروی خوانده شده یا جمهوریخواهی یا رفتار ژورنالیستیک به جای دیپلماتیک نیروهای سنتی را نگران سرنگونی سلطنت و جایگزینی جمهوری کرد که در نگاه آن روز نسبتی با دولت شیعی نمیتوانست داشته باشد و از سوی دیگر به جای تلاش برای جلب دوستانی در عرصۀ بینالمللی سرگرم روزنامۀ خود – باختر امروز – بود در حالی که اقتضای وزارت خارجه مدیریت دیپلماسی و پارهای ملاحظات و انعطافهای سیاسی است و لازمۀ روزنامهنگاری صراحت و کشف واقعیت و این دو با هم سازگار نیست. گفتار و رفتار فاطمی در 3 روز منتهی به 28 مرداد 1332 و تیترهای روزنامۀ باختر امروز نیز برای اثبات این مدعا گواه گرفته میشود.
بر دکتر مصدق هم خرده میگیرند که چگونه او که پیر سیاست و آشنا با زیر و بم نکات حقوقی بود یک دکتر در روزنامهنگاری و نه حقوق بینالملل را جانشین دیپلمات خبره و ورزیدهای چون دکتر باقر کاظمی کرد در حالی که سی و یکی دو سالگی سن کافی برای وزارت خارجه نیست.
فاطمی البته به لحاظ چهره بیست سالی پیرتر به نظر میرسید و این به خاطر عوارض ناشی از ترور به دست نوجوانی در فداییان اسلام بود: محمد مهدی عبدخدایی که اکنون در ۱۴۰۲ خورشیدی پیرانهسر روزگار میگذراند و هنوز رسما و صراحتا به خاطر آن اقدام عذرخواهی نکرده اگرچه یک بار در مصاحبه با مجلۀ آسمان گفته بود خرسند است که آن ترور به مرگ دکتر فاطمی نینجامید.
بله به مرگ نینجامید ولی قصد عبدخدایی کشتن بود و رنج ترور تا لحظه اعدام با فاطمی بود. هر چند روی پلههای شهربانی در باغ ملی – وزارت خارجه فعلی- عوامل شعبان جعفری هم با ضربات چاقو به او حملهور شدند و آن تن زخمی رنجورتر شد تا 19 آبان 1333 که گلولههای سربازان تیمور بختیار هم بر آن پیکر نشست.
آنچه تندروی فاطمی خوانده میشود اما ناظر بر مواضع صریح روزنامه او پس از کودتای نافرجام 25 مرداد و نطق میدان بهارستان است چون شب قبل که برای بازداشت او آمده بودند همسرش را هم مورد ضرب و جرح قرار داده بودند و به لحاظ عاطفی به شدت آسیب دیده بود و گرنه در مقام وزیر امور خارجه با آداب دیپلماسی نیک آشنا بود.
اتفاقا قبل از آن شاه شخصیت فاطمی را بیشتر میپسندید و نقل است که یک بار به او گفته بود شما هم سن و سال من هستی و زبان هم را بهتر می فهمیم و تلویحا ابراز تمایل کرده بود او به جای مصدق نخستوزیر شود به ویژه که مورد اعتماد کامل مصدق هم بود.
گفته شده شاه از فاطمی خواسته بود این پیشنهاد و تمایل را به مصدق منتقل نکند اما فاطمی قول داده یا نداده منتقل کرده بود و همین هم موجب رنجش مصدق از شاه شده بود و شاید هم شاه از فاطمی.
از این رو مواضع فاطمی بعد از کودتای نافرجام 25 مرداد و ابراز تمایل به الغای سلطنت و تأسیس جمهوری در ایران که البته با مخالفت مصدق رو به رو شد نباید معیار قضاوت دربارۀ عملکرد فاطمی در دوران وزارت خارجه باشد.
مهمترین نقد به فاطمی این است که در مقام وزیر امور خارجه تغییر صحنه بینالمللی را باید برای دکتر مصدق بیشتر ترسیم میکرد. چرا که در اتحاد شوروی ژوزف استالین درگذشت و همین باعث جسارت آمریکا و بریتانیا در طراحی کودتا شد.
تا استالین زنده بود آنان جرأت نداشتند بدون هماهنگی با او که متحدشان در جنگ جهانگیر دوم بود حرکتی در حد کودتا در ایران انجام دهند و حزب توده هم تا مدتی دچار سردرگمی شده بود.
در آمریکا هم آیزنهاور به جای هری ترومن نشست که نظر مثبتتری به مصدق داشت. در انگلستان هم صحنه به دست چرچیل افتاد که چرچیلی بود برای خودش!
با این همه مدافعان میگویند اینها نکات پنهانی نبود که لازم باشد فاطمی آشکار کند و مصدق به قاعده خود نیک میدانست یا باید میدانست. با این همه انکار نمی کنم که نقد فاطمی و متهم کردن او به رادیکالیسم برای یک روزنامهنگار دشوار است. سید حسین فاطمی اولین ایرانی است که در خارج از ایران دکتری روزنامهنگاری گرفته (بر خلاف اشتهار به دکتری حقوق) و یکی از آزادی خواه ترین رجال تاریخ معاصر به شمار است.
چندان که در دادگاه اول و ۷ مهر ۱۳۳۳ می گوید: «من دوست ندارم در رختخواب بمیرم. آدم، یک جان که بیشتر ندارد. این را هم آخر می گیرند یا سپری میشود. هیچکس ماندنی نیست. پس چه بهتر این جانی را که سرمایهای متعلق به خویش است در راهی که راه آزادی است بگذارم. آزادی ارزش دارد که انسان برایش جان بدهد. این مسالهای نیست که آدم را بکشد. منتها بهتر است در راهی باشد که ارزش دارد.»
انتقاد بیشتر به مصدق است که با توجه به کینه فداییان اسلام از او حضور او موجب فاصله میان دولت و اسلامگرایان شد که در بحبوجه ملی شدن نفت دغدغه شان تعطیل کردن مشروبفروشی ها و از این موارد بود.
مواضع فاطمی در ۳ روز منتهی به ۲۸ مرداد را نباید با کارنامه دیپلماتیک او آمیخت و پیشنهاد جمهوری هم به این خاطر بود که شاه و ملکه با هم از کشور رفته بودند و ولیعهدی در کار نبود و خود این موضوع این پرسش را قابل طرح میسازد که اگر به هر دلیل دیگر کودتا پیروز نمی شد و شاه بازنمیگشت تکلیف رژیم سیاسی ایران چه میشد؟
در این حالت و در غیاب محمد رضا شاه سلطنت چگونه ادامه مییافت و با توجه به مخالفت صریح روحانیون و مراجعی در حد آیتالله بروجردی با الغای سلطنت و تأسیس جمهوری آیا امکان برقراری جمهوری از نوع سکولار میسر بود؟
این پرسشی جدی است و شاید در یکی از بخشهای بعدی به آن بپردازیم اما میتوان گفت دغدغه فاطمی هم بوده هر چند دکتر مصدق قرآن مهر کرده و نزد شاه فرستاده بود که به قانون اساسی و سلطنت مشروطه وفادار میماند و در پی الغای سلطنت و جای گزینی جمهوری نبوده و نیست اما شاه باید سلطنت کند نه حکومت. چندان که ۲۸ سال قبل هم به رضاشاه گفته بود در مقام رییسالورزا بهتر می تواند به خدمات عمرانی بپردازد و اگر پادشاه شود و در دولت دخالت کند دیگر پادشاه مشروطه نیست و اگر دخالت نکند چگونه میتواند برنامههای دوران رییسالوزرایی را ادامه دهد.
فاطمی اما در رویای جمهوری بود. منتها از ۲۵ مرداد به این نتیجه رسید نه قبل از آن.
انتهای پیام