خون و نفت*
/به مناسبت ۷۰سالگی کودتای ۲۸مرداد/
مسعود مجاوری، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «خون و نفت» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
نوشتن از مصدق برای من که او را شخصیتی بی بدیل در تاریخ معاصر میدانم کار راحتی نیست، نه از این بابت که به عنوان یک ایرانی خود را وامدار ملی شدن صنعت نفت میدانم و یا با تمجید از او در مقام یک روزنامهنگار برای خودم اعتباری دست و پا کنم بلکه از این بابت گفتن و نوشتن درباره او را دشوار میدانم که پیش و بیش از من بسیارها گفته و نوشتهاند.
من دراین مجال کوتاه برآنم تا پارهای از پرسشها و یا به عبارت بهتر اتهاماتی که به نخست وزیر ملی میزنند را از زاویهای دیگر واکاوی کنم.
۱- میگویند آنچه در۲۸ مرداد رخ داده، کودتا نبود و شگفتا که سلطنت طلبان خارجی و “پارهای” از اصولگرایان داخلی درکودتا نبودن ۲۸ مرداد اتفاق نظر دارند و از حسن تصادف در این فقره به او همداستانند.
استدلال چوبین این بزرگواران این است که پادشاه مشروطه حق عزل نخست وزیر را داشت، بنابراین آنچه ابتدا در ۲۵ مرداد و سپس ۲۸ مرداد رخ داده کودتا نبود.
اولا مصدق وفق قانون اساسی مشروطه با برگزاری رفراندم از ملت ایران رای به انحلال مجلس و تداوم کار دولتش گرفت (متن برگه رای رفراندم برگزار شده توسط مصدق) ثانیا در همان قانون اساسی قید شده که شاه مشروطه پس از برکناری نخست وزیر توسط مجلس (استیضاح) و یا پس از استعفایش میتواند پای حکم او را توشیح کند و بس.
در واقع مصدق به عنوان استاد علم حقوق با اتکا به آرای ملت و با انحلال مجلس دست دربار را در توطئه چینی و عزل خود تا تشکیل مجلس جدید بسته بود و به این ترتیب هزینه سیاسی و تاریخی عزلش را به گردن دربار انداخت.
بنابراین حکم عزل مصدق توسط شاه نافذ نبودکه اگر میبود، نیمه شب و با زرهپوش و توسط سرهنگ دوم نعمت الله نصیری – رییس ساواک در سالهای دهه۵۰ – به آقای نخست وزیر ابلاغ نمیشد مگر نه اینکه قاعده بازی دموکراتیک مراجعه به آرای عمومیست؟ نخست وزیر دموکرات ایران این قاعده را خوب بلد بود و خوبتر اجرایش کرد.
۲- میفرمایند مصدق اگر با شاه و دربار مدارا میکرد کارش به کودتا و حصر دراحمد آباد نمیکشید.
نخست اینکه محمد مصدق یکی از شفافترین سیاستمداران معاصر ایران است اگر قوام السلطنه در دفتر کارش هیچ صندلی قرار نمیداد تا مراجعین سرپا بایستند و زود از دفترش خارج شوند. مصدق با وجودی که اشرافزادهای برخوردار بود سیاستمداری مردمدار هم به حساب میآمد (شرح حال رجال سیاسی ایران اثر باقر عاقلی) مصدق خواستههایش روشن بود و دلیلی برای پرده پوشی وزدوبند پشت صحنه مثل احمد قوام نمیدید همان شفافیتی که منتقدان تعبیر به لجاجت می کنند.
او می خواست که شاه طبق قانون اساسی مشروطه سلطنت کند در حالی که دربار خواهان “حکومت” کردن شاه بود. در شفافیت مصدق و صراحتش در امر سیاست ورزی همین بس که دوران نخستوزیریاش یکی از تکرار نشدنیترین دورههای تاریخ معاصر ایران برای روزنامهنگاران و آزادی مطبوعات محسوب میشود، اسنادش در آرشیو کتابخانه ملی همینطور کتابخانه مجلس موجود است. میتوانید مراجعه کنید.
۳- میگویند مصدق راه لجاجت با انگلیس در پیش گرفته بود وگرنه انگلیسیها راه میانه و پیشنهاد مرضیالطرفین ارائه داده بودند. “یرواند آبراهامیان” در کتاب بحران نفت در ایران به این اتهام بی اساس پاسخ گفته است و با ارایه اسناد متقن و قابل اعتنا ثابت نموده که اساسا پیشنهادی درکار نبود و انگلیسیها فقط در پی وقت کشی بودند و اگر هم مصدق پیشنهاد پرداخت غرامت تا سال ۷۲ خورشیدی به انگلیسیها را میپذیرفت (پیشنهادی که آمریکاییها روی میز گذاشته بودند) دیگر چه حاجتی به ملی شدن نفت بود؟
او در پی نفت ملی با اصرار به آزادی مطبوعات و برگزاری رفراندم و انتخابات آزاد به دنبال “دولت ملی” هم بود تا ایران و ایرانی را از تحقیر مستمر توسط انگلیسیها برهاند و اگر در آمریکا جمهوریخواهان دولت را در دست نمیگرفتند “شاید” و باز هم شاید هرگز انگلیسیها موفق نمیشدند با واشنگتن درباره عملیات آژاکس و طرح کودتا در ایران به تفاهم برسند زیرا هری ترومن دموکرات مصدق را سدی در راه کمونیسم میدانست.
۴-می گویند مصدق نفت را دولتی کرد و نه ملی! دقیقا انتظار این دست منتقدان از مصدق چیست؟ اگر او شرکت سهامی راه مینداخت و ایرانیها را سهامدارش میکرد آیا همینها او را متهم به پوپولیسم نمیکردند؟
مگر نه اینکه پس از ملی شدن درآمد بیشتری از فروش نفت وارد ردیفهای بودجه ملی شد و ورود این”خون” تازه در اقتصاد ملی منتج به ساخت بزرگراه و دانشگاه و دبیرستان و بیمارستان و رشد اقتصاد ملی و شکلگیری طبقه متوسط شهری شد؟
می گویند نفت باعث شکل گیری دولتی رانتیر در ایران شد، بیراه نیست بله شد، اما؛ مشکل نه از “نفت” است و نه مصدق، گیر و گرفت کار جای دیگر است باور ندارید؟ پس به این سئوال پاسخ دهید که چرا “نفت” خون جانساز در اقتصاد نروژ میشود و برای ما اما جز عسرت و حسرت آوردهای ندارد؟
نروژیها از دسامبر ۱۹۹۱ میلادی صندوق نفتی تشکیل دادند و مازاد درآمد نفتی را در آن پس انداز کردند و تا دو سال پیش سهم هر نروژی از ثروت اندوخته نفت ۲۵۰۰۰۰ دلار آمریکا میشود و دولت نروژ مجاز است سالانه حداکثر سه درصد ارزش صندوق را برداشت کند در حالیکه ما از “ته دیگ صندوق ذخیره ملی” خودمان هم نگذشتیم و خدا میداند تتمه حساب این صندوق حالا چقدر است؟
نمیدانم این عزیزان در پس نشانی اشتباه دادن دنبال چه “ثوابی” هستند “نفت” اگر برای تاریخ و سیاست و اقتصاد ما افیون بوده برای دیگران کارکرد “خون” در اقتصاد ملی را داشته است و بی مبالاتی تاریخی خودمان را نباید به پای نخست وزیری بنویسیم که از خود و خانوادهاش برای ملتاش گذشت در حالی که انتخابهای دیگری هم داشت.
* تیتر برگرفته از کتابی به همین اسم اثر منوچهر فرمانفرماییان است