خرید تور تابستان

«برای سعید روستایی»

علیرضا احمدی، فیلمساز، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز، درباره‌ی حکم سعید روستایی، نوشت:

وقتی حکم سعید در رسانه‌ها منتشر شد، انتظار می‌رفت همه‌ی افراد سرشناس و اهالی هنر سروصدایشان بلند شود، چیزی بگویند، حداقل به رسمی که خودشان ساخته‌اند، اینکه به هر چیز نوکی می‌زنند. در این ماجرا که البته هرچیزی هم نبود. ماجرا صنفی و در مورد هنر بود، و حتی در مورد دوستی. تقریبا می‌توان گفت بیانیه‌ی مهم‌ و عرض تاسفی هم بیان نشده است. با یکی از دوستان مشترک حرف می‌زدم، گفتم درمورد حکم سعید انگار نه انگار. خیلی جدی جوابم را داد که برایش بد هم نشد، بالاخره اسکورسیزی و… . کسی نوشته بود یعنی این وسط از جواد نوروزبیگی هم باید حمایت کنیم؟ مطلقا برایم قابل درک نیستند، هیچ کدامشان. این همه دوستان مشترکی که دست‌کم حس هم‌کلاسیِ قدیمِ یکدیگر بودن را یدک می‌کشیم، همه هیچ.

برای اینکه نکات خلاصه به گلایه نباشد، کمی از برخورد با موقعیت‌های مشابه و حکم سعید هم بگوییم. مسئله این نیست که هر حکمی سیستم قضایی بدهد باید بلند شد و حرفی زد؛ ولی حداقل می‌شد اشاره‌ای داشت به  فیلم‌هایی که پیش از این بوده‌اند، که پیش از اکران نسخه اصلی و با کیفیت (بگوییم غیر پرده‌ای و کمی مشکوک) از آنها بیرون آمده است. حتی در مواردی خطا از بخش دولتی و ارگانی سینما بوده.

در آنجا هیچ کس طرف فیلمساز که نبود، ولی با او برخورد هم نکرد. حتی کسانی هم به راحتی فیلم خود را در یوتیوب قرارداده‌اند. شماره حساب‌های حمایتِ دست‌به‌دست شده هم داشته‌ایم که انگار امیدی به اکران آنها نبوده. یا در وضعیت مشابه، فیلمسازان زیادی بوده‌اند که بدون هماهنگی‌های متاسفانه عرف در سینما، فیلم‌هایشان را به جشنواره‌ها برده‌اند. برای «همه‌ی» آنها پرونده‌ی قضایی شکل نگرفت. البته بدیهی است که نباید شکل می‌گرفته، چون قطعا برای یک ارگان تنظیم کننده به هرحال حدود و مرزی در اختیارمندی وجود دارد. قطعا به صرف دادن مجوز تولید هیچ وقت مالکیت فیلم نیز همزمان تصاحب نمی‌شود. بالاخره این پرسش‌ها به ذهن این دوستان گویا نرسیده و یا رسیده و نمی‌خواهند چیزی بگویند. در ادامه به بخش‌هایی از حکم اشاره می‌شود که بخش خصوصی و زندگی کاری سعید را هدف قرار داده است.

سعید در دانشگاه سوره درس خوانده، همان دانشگاهی که بالاخره همه ما از امتحان مصاحبه‌ی آن بیرون آمده‌ایم. به من در آن امتحان گفته شده که «دانشگاه سوره وظیفه خود را فقط تربیت فیلمساز نمی‌داند، چون برای این امر دانشگاه هنر هست، ما وظیفه خودمان را تربیت فیلمساز متعهد می‌دانیم». سعید در این دانشگاه درس خوانده و دانشجو بوده. در سنین جوانی که بیشترین تاثیرپذیری را احتمالا داشته ‌است با محتوای آموزشی مورد نظر تنظیم‌کنندگان کلان فرهنگی کشور -مثل حوزه‌هنری- مواجه شده. پس به نظر می‌آید حکم تحصیل مجدد او هرگز تغییری در او ایجاد نخواهد کرد. همه‌ی اینها را اگر پیش‌فرضی قرار بدهیم که تحصیل در صداوسیمای قم جهت تربیت و پرورش سعید باشد؛ اگرهم این حکم به نوعی بازدارنده است، یعنی تحمل سختی برای عبرت دیگران که بدا به حال همه محصلین در آن دانشگاه. اینجا هم هیچ کدام از بچه‌های سوره که روزگاری دورهمیِ سوره‌ای‌ها می‌گرفتند، نگفتند: این حکم درس خواندن در دانشگاه صداوسیمای قم یعنی چه؟!

در مورد حکم به محدود شدن معاشرتش هم اندکی بگوییم. سعید در دانشگاه می‌دوید، به هر دری می‌زد. بیشتر از همه فیلم می‌ساخت و همه جا بود. واقعا زرنگ بودن به معنای خوبش می‌شود سعید. دعوایش با هم‌کلاسی‌هایش را یادم هست که تمام تیم فیلمبرداری‌اش رفتند و او تنها ادامه داد. یادم است که تعریف می‌کرد همان فیلم‌های دانشگاهی را با چه سختی و جنگندگی ساخته. می‌دانم حداقل تا الان جای‌هیچ‌کس را تنگ نکرده و از دیده شدن هیچ طیف فکری در اطرافش جلوگیری نکرده. از اینکه کار کرده خرج فیلم بعدی‌اش را دربیاورد، تعریف می‌کرد و هیچ کسی نمی‌توانست بگوید اینطور نیست. سعید تا جایی که به خاطر دارم به هیچ چیزی هم وصل نبود. نه به دایره‌ی ثروت و پول و نه جناح. فیلمش را ساخت و سعی کرد خودش را در زیر نور جای دهد تا دیده شود، که شد. چطور این ذات پویا و جنبنده‌ را می‌خواهند محدود کنند، معلوم نیست.

نمی‌دانم دلایل حکم سعید دقیقا چیست یا به او چه گفته‌اند. اصلا بحث این متن اینها نیست. بحث این است که حس می‌شود عده‌ای اصلا ناراحت نیستند. همان عده‌ای که همیشه در اعتراض هستند، در مورد هرچیزی. همان‌ها که به راحتی اگر منفعل باشی وصله و قضاوتی را بر روی دوشت سوار می‌کنند، حالا منفعل شده‌اند. یعنی اگر به حق هم این حکم‌ها به سعید داده شده باشد جای تاسف و ناراحتی و همدردی دارد. انگار فقط چون سعید موفق است و یکی از چند شانس موفقیتِ آن نسل بوده که به این موفقیت رسیده، کمی می‌توان چشم را بست. باید حتما ضعیف‌تر از ایشان باشی تا حس همدردی را درشان زنده کنی. با این اوصاف واقعا موفق شدن و بودن کار سختی است، سخت‌تر از آنکه فکرش را بکنید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا