راه رفتن روی لبه تیغ
هم میهن نوشت:
از خدا پنهان نیست، شما هم بدانید که تنگنظری نمیکنم. راستش باورم این است که اگر همه 80 میلیون جمعیت ایران هم عکاس شوند و از یک سوژه عکاسی کنند دو تا عکس عین هم نمیشود. وقتی عکس این آقای روحانی را با عبا و عمامه پشت دوربین دیدم پیش از آنکه شبیه بحثهای توی تاکسی به قضیه ورود کنم در مقام یک دبیر عکس به ماجرا نگاه کردم. چند سال پیش دختر جوانی به روزنامه آمد و از دانشگاهی نامه آورده بود تا دوره کارآموزیاش را در سرویس عکس بگذارند. از این رقم ارباب رجوع در روزنامه زیاد است. حرفه عکاسی آن هم عکس گرفتن برای روزنامه شبیه آواز دهل است که از دور صدای خوشی دارد و از نزدیک نه. در این سالها چه جوانهایی که بابت شنیدن همین آواز از راه دور با ذوق و شوق به روزنامهها و خبرگزاریها میآیند و بعد از یکی دو ماه که بهجای سفت ماجرا میرسند از کرده خود پشیمان میشوند و در این حرفه دوام نمیآورند. حرف توی حرف آمد، عرض میکردم که کارآموز محترمه روز اول با مانتوی «لوییویتان»، «کیف بربری»، کفش پاشنهبلند «دولچهگابانا» جهت کارآموزی به دفتر روزنامه آمد و نامه دانشگاهش را در حکم علامت مخصوص حاکم بزرگ «میتیکومان» روی میزم کوبید و با اعتمادبهنفس مثالزدنی گفت، اگر اجازه دهید از همین امروز کارآموزیام را شروع کنم. لازم است یادآوری کنم که در وصف شمایل دختر ذرهای اغراق نکردم. راستش را بخواهید کمی چپچپ نگاهش کردم، نامهاش را خواندم و دل یک دله کردم و بهعنوان درس اول عکاسی گفتم هر وقت با لباس مناسب عکاسی تشریف آوردید در خدمتم. نمیخواهم بحث آزادی پوشش و این حرفها را وسط بکشم، حواسم هست که دارم روی لبه تیغ مینویسم. اگر قرار بود آن خانم مهمان روزنامه باشد قدمش سر چشمم بود. اما واقعیت این است که عکاس برای آنکه بتواند درست عکاسی کند، اول قدم باید بتواند درست راه برود، دست و بالش آزاد باشد، بتواند دقیق ببیند، راحت بنشیند و برخیزد و مهمتر از همه اینکه خودش سوژه نشود. حالا ماجرای این روحانی هم همین است. فرض میگیریم که ایشان عکاس درجه یکی باشد و حتی موانع عبا و عمامه هم دست و پا گیرش نباشد اما بابت رفتار خلاف آمد عادت خودش را به سوژه تبدیل کرده است و این اتفاق برای عکاس غلط اندر غلط است.
پی نوشت: میدانم که گاهی در برنامههای خبری عکاسها جهت تولید عکسی ویژه دوربین را دست کسی میدهند.
انتهای پیام