نگاه مغشوش به ۲۸ مرداد / یادداشت صادق زیباکلام
صادق زیباکلام طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت:
🔹️روایت ما ایرانیان از «کودتای ۲۸ مرداد» آنچنان مغشوش، متناقض و متضاد است، که اگر همکار من، محقق بختبرگشتۀ مریخی، اینبار نه برای انقلاب سال ۵۷، بلکه برای تهیۀ گزارشی پیرامون وقایعی که در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاده، بهایران میآمد، دچار همان آشفتگی ذهنی میشد که در گزارش قبلیاش در مورد انقلاب سال ۵۷ شده بود. احتمالاً به همان تردید قبلیاش میرسید که شاید بیش از یک ۲۸ مرداد در ایران اتفاق افتاده.
🔹️در یکی، مصدق «فرشته» است و محمدرضاشاه پهلوی «اهریمن». اولی، یعنی مصدق، ملی، وطنپرست، آزادیخواه، مقید به قانون، که تلاش میکند به پنجاه سال غارت منابع نفتی ایران توسط انگلستان استعمارگر و دخالت بیگانگان در امور ایران خاتمه دهد. ایستادگی، مقاوت، تسلیمنشدن و کنار نیامدن او در برابر خواستهها و زورگوییهای غربیها، که همچنان خواهان غارت منافع ملی ایران و ادامۀ رفتار ظالمانۀ ارباب – رعیتی با مردم نجیب و وطنپرست کشورمان بودند، سبب شد تا لندن و واشنگتن در یک کودتای ظالمانه، دولت ملی مصدق را سرنگون نمایند. طیفی از درباریها، فرماندهان نظامی، عوامل و رجال سیاسی وابسته به انگلستان، برخی یاران سابق مصدق و بالأخره کسانی که آمریکاییها آنان را خریداری کرده و در رأسشان «محمدرضاشاه پهلوی» قرار داشت، کودتایی را که سازمان «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» طراحی کرده بودند، از قوه به فعل در آوردند.
🔹️در روایت دیگری، درست برعکس روایت بالا، اینبار شاه فرشته و مصدق اهریمن شدهاند. مصدق نه وطنپرست است، نه آزادیخواه و نه مقید به قانون. او یک اریستوکرات متکبر و مغرور قاجار است، سرشار از جاهطلبی و همچون بسیاری از قاجارهای دیگر، نه چشم دیدن پهلویها را دارد و نه انگلیسیها، که بهزعم او، رضاشاه را بهقدرت رساندند. نفت را بواسطۀ همان بغض و کینههای تاریخی ملی میکند و بعد از ملیشدن هم، نفرت از انگلستان مانع از رسیدن به هرگونه توافقی با لندن میشود.
🔹️او از هیچ فشار و قانونشکنی علیه شاه خودداری نمیکند. هیچ قدرت و اختیاراتی برای وی قائل نمیشود و وضعیتی برای پادشاه جوان بهوجود میآورد، که او بعد از فرمان عزل مصدق و انتصاب تیمسار «زاهدی» به نخستوزیری، مجبور به ترک کشور میشود. اما مردم سرانجام بهطرفداری از پادشاه محبوبشان قیام کرده و به حکومت غیرقانونی مصدق پایان میبخشند.
🔹️بجز عقب ماندگی در علوم انسانی، چه توضیح دیگری باقی میماند؟
انتهای پیام