ماجرای تغییر نام دانشگاه از آریامهر به دانشگاه صنعتی شریف
محمد عطریانفر، پژوهشگر و فعال سیاسی گفت: عنوان دانشگاه شریف که به او تعلق پیدا کرده، از اقدامات بنده است، شاید نمیدانستید، برای اولینبار در اینجا اشاره میکنم. اگرچه امتیازش برای من نیست، امتیازش برای دکتر فضلالله صلواتی است که در کتاب «من اعتراف میکنم» محمد رحمانی هم به آن اشاره شده است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، محمد عطریانفر، پژوهشگر و فعال سیاسی در نشست بررسی کتاب «من اعتراف میکنم» به تشریح چگونگی و علت نامگذاری دانشگاه شریف پرداخت و گفت: من از دوستان مرحوم شریف واقفی بودم و دلبستگی هم با هم داشتیم، اگرچه فاصله سنیمان زیاد بود. شاید من هفت سال از او کوچکتر هستم. او متولد 1325 یا 26 است. پنج سال فاصله سنی داشتیم ولی آنچه که اشاره میکنم، از باب تعلق روحی عرض میکنم، من دانشگاه که درس خواندم، دانشگاه صنعتی آریامهر آن زمان بود و علت اینکه آنجا را انتخاب کردم، چون مجید شریف واقفی به آن دانشگاه رفت، این میشود دلبستگی. نکته دوم، این عنوان دانشگاه شریف که به او تعلق پیدا کرده، از اقدامات بنده است، شاید نمیدانستید، برای اولینبار در اینجا اشاره میکنم. اگرچه امتیازش برای من نیست، امتیازش برای دکتر فضلالله صلواتی است که در کتاب آقای رحمانی هم به آن اشاره شده است، در وصف ملاقات خیلی کوتاهی که بین من و مجید در مقطعی که او در همین بحرانهای روحی و روانی نظریه مسلمانی و مارکسیستی سازمان، در این دوگانه هروله میکرد، به ملاقات صلواتی میآید، اسلحهاش را زمین میگذارد و گریه میکند و میگوید من میخواهم از این فضا بیرون بروم. صلواتی حق استادی به گردن مجید داشت و او از دوستان خیلی خوب من هم هست. فکر کنم صلواتی به لحاظ سنی ١۵ سال از ما بزرگتر باشد.
صلواتی هم اصفهانی است، استاد و پژوهشگر و آدم خیلی بزرگی است. صلواتی در دوره پهلوی زندان بود و جزو مفاخر زندانیان ایرانی است، کسی بود که حالا محمد رحمانی در تحقیقاتش به شما خواهد گفت. هرچند اشاره کرد که احسان نراقی به بچههای زندانی گفته بود حرفتان را بزنید یا شکل ساختار و سازمانی این بود که به مدت ٢۴ ساعت، ۴٨ ساعت، ٣٢ ساعت، ٧٢ ساعت، مقاومت کند که رد پاها را از خانهها و غیره پاک کنند. بعد هم جزو آموزشهای چریکی در مقطعی بود، ما که از فاصله دور با اینها مرتبط بودیم از این موضوع اطلاع داشتیم آقای صلواتی کسی بود که میگفت میدانم و نمیگویم! این جمله بینظیر است. گفت میدانم و نمیگویم. خیلی عجیب است، او دو سال در یک قفس، در یک پادگان بدون هیچ امکاناتی زندگی کرد در آفتاب و سرما. شرایط در زندان اینگونه بود. حالا سال ۵٧ بعد از سپری کردن زندان در یزد تبعید بود و من رفته بودم او را ببینم، فکر کنم شهریور ماه ۵٧ بود که بنده هم پنج شش ماه بعدش از زندان آزاد شده بودم، ابتدای سال ۵٧، او به من گفت رفیق نالوتی، چرا باید مجید در دانشگاهی باشد و اسم منحوس پهلوی روی سردر دانشگاه باشد؟
گفتم یعنی چه آقای دکتر؟ گفت اسم دانشگاه را عوض کنید و نام آن را دانشگاه شریف واقفی بگذارید. بعد از این سخن من انگیزه پیدا کردم و به دوستانمان موضوع را گفتم. آن موقع بعد از شهریور ۵٧ و زمانی که برخی دوستان ما ترم تابستان داشتند، شبنامهایی تهیه شد، (البته روز پخش میشد) و در یک اقدام انقلابی، اسم دانشگاه را از دانشگاه صنعتی آریامهر منحوس، (طبق ادبیات آنزمان خودمان)، به دانشگاه صنعتی شریف واقفی تغییر دادیم. این فرایند را از شهریور انجام دادیم و در صبح پیروزی انقلاب، دوستی داشتیم به نام حسین روحانی البته نه حسین احمدی روحانی که در کتاب هم اسمش هست، حسین روحانی که شاید با سازمان بیارتباط نبود و بعدها گرایش چپ پیدا کرد به نظرم، از دوستان دانشجوی ما بود که در دانشگاه، فعالیت داشت، خطاط و نقاش زبردستی بود، آرم دانشگاه را تغییر داد و شریف واقفی را در آن تعبیه کرد و در ابعادی بالغ بر شاید به لحاظ سطح مساحت مجموعهاش، فکر کنید یک آرم دایرهای شکل با قطر ١۵ متر، آن را روی بدنه آزمایشگاه فیزیک دانشگاه صنعتی شریف اجرا کرد که از خیایان آزادی دیده میشد.
انتهای پیام