در نقد ضد «ایرانیت» روشنفکران چپ گرا / یادداشت مهدی تدینی + فیلمی از بیضایی
مهدی تدیتی در اینستاگرام نوشت: امروز ابراهیم گلستان، نویسنده و کارگردان ایرانی، در صدویکسالگی چشم از جهان فروبست. روانش شاد. هستند اهلنظری که سوادشان میرسد و بسی صاحبنظرتر از صاحب این قلمند و زوایای زندگی و کارنامۀ او را بررسی میکنند. من از زاویۀ دید خودم ــ زاویۀ ایدئولوژیپژوهی ــ نگاهی به او میاندازم و البته این را هم به کسی میسپرم که از نوادر روزگار ما بود: بهرام بیضایی.
دعوت میکنم این دو سه دقیقه از کلام بیضایی، این بزرگمرد هنر ایران را بشنوید؛ دو بار، سه بار، چهار بار بشنوید. البته این گزیده و بریدهای از یک سخنرانی بلندتر به بهانۀ تجلیل از شاهرخ مسکوب است، اما بیضایی در اینجا نقدی عمیق و دقیق بر روشنفکری چپ ارائه میدهد و چند باری از ابراهیم گلستان هم نام میبرد.
گهگاه در این صفحه روشنفکری ایرانی را نقد کردهام. در آن تقسیمبندی مطلوب من، «چپ» خواندن روشنفکران رویکرد دقیقی نیست. از نظر من، مخرج مشترک روشنفکری ایرانی چپ بودن نیست، بلکه «ضدلیبرال» بودن است. سنت روشنفکری ایران ماهیتاً ضدلیبرال است و این لیبرالیسمستیزی هم سویۀ چپ دارد و هم راست.
اما در اینجا بهرام بیضایی تقسیمبندی دیگری ارائه میدهد: «روشنفکران دورۀ بیداری» و «روشنفکران چپ». گروه اول کسانیاند که کوشیدند مفاخر این سرزمین را پیدا و زنده کنند ــ از جمله و به ویژه فردوسی و شاهنامهاش.
بیضایی با معیار قرار دادن شاهنامه، شرح میدهد روشنفکران چپ چگونه عناصر ملیت و هویتِ ایرانی را خوار میشمردند. در واقع، چون امور ملی و فرهنگی ایرانی از سوی حاکمیت مطرح شده بود، روشنفکری چپ آنها را خوار میشمرد. بیضایی مثالهایی از گلستان و شاملو و آلاحمد میآورد. این خطای بزرگ روشنفکری چپ بود که از سر ستیز با حاکمیت با «ایرانیت» هم ره ستیز جست. چون حاکمیت برای اعتبار دادن به خود به امور ملی رجوع میکرد، اینان چشمبسته و کورکورانه و از لج حاکم، به عناصر ملی میتاختند. این آن آفت ایدئولوژیزدگی و سیاستزدگی است.
اگر هم قرار است ما درسی برای امروز بگیریم، همین است: اندیشۀ سیاسی در «سلب» نیست؛ بلکه در «ایجاب» است؛ در «نه» نیست، بلکه در «آری» است؛ یعنی اینکه ما چه چیز را «نمیخواهیم» مهم نیست، بلکه باید بدانیم و بگوییم چه چیز «میخواهیم». وقتی ما بدانیم چه چیز میخواهیم، آنگاه دیگر مانند این دست روشنفکران، کورکورانه عمل نمیکنیم. به همین دلیل است که برای کسی چون من، معیار و ملاک یک شخصیت و یک اندیشه این است که دقیقاً بگوید «چه میخواهد»؛ نه اینکه دیگران را با «چه نمیخواهد» به سیاهیلشکر کور و کر خود بدل کند.
انتهای پیام