تنزل دموكراسی امريكایی | علی شکوهی
علي شكوهي، روزنامه نگار در روزنامه ی اعتماد نوشت:
✅ همه افكار عمومي دنيا در حال تحليل پديده ترامپ است. شايد هر كسي از منظري كه برايش اهميت دارد درباره سود و زيان انتخاب ترامپ سخن ميگويد اما بنده در اين مختصر ميخواهم به اين پرسش بپردازم كه در يكي از گروههاي اجتماعي از سوي يكي از دوستان مطرح شد. آن دوست ما پرسيد: چگونه چنين آدم لمپن و عوامفريبي رييسجمهور امريكا ميشود در حالي كه اصولا دموكراسي امريكا طوري تنظيم شده كه افراد با عوامفريبي نتوانند راي مردم را كسب كنند و بالا بيايند. با وجود همه اين تمهيدات، در كشوري كه در حد بالاي رفاه و رسانه و دانش قرار دارد، چنين كسي چگونه رييسجمهور ميشود؟
✅ دموكراسي اگر واقعا دموكراسي باشد بايد سه چيز را در كنار هم داشته باشد: اول آزادي، دوم آگاهي و سوم مشاركت. در واقع اگر مردمي آزادانه و آگاهانه در تعيين سرنوشت خويش مشاركت نكنند نميتوان مدعي دموكراسي مطلوب شد. در غرب از جمله در امريكا مانند بسياري از جوامع، پاي برخي از اين عناصر سهگانه ميلنگد و آگاهي درست به مردم منتقل نميشود. حاكميت سرمايه بر رسانه و احزاب و نهادهاي مدني و سازمانهاي صنفي منجر به شكلگيري آگاهي كاذب در ميان مردم ميشود و همين محافل و لابيهاي قدرتمند وابسته به منابع مالي و سياسي سرمايهداري است كه نقش جدي در ساخت آراي مردم دارد. مرحوم شريعتي در نقد دموكراسي غربي معتقد بود كه در اين مدل، آگاهي مغفول است و به همين دليل آن را «دموكراسي راسها» ميناميد نه «دموكراسي رايها». ديگر منتقدان سرمايهداري هم نظرات مشابهي را عليه ليبرال دموكراسي غرب مطرح ميكنند.
✅ ترامپ را نميتوان خارج از سيستم سرمايهداري امريكايي تحليل كرد اما خصوصيات شخصي وي را در ايجاد نوعي آگاهي كاذب در مردم امريكا نبايد انكار كرد. وي به نماد اعتراض مردم به هژموني سرمايهداري تبديل شد و راي تودههايي را كسب كرد كه فقط ميدانستند كه «چه نميخواهند» بدون آنكه بدانند «چه ميخواهند». شايد اين مردم خيلي زود از انتخاب خود پشيمان شوند اما در هنگامهاي كه دموكراسي امريكايي سخت متنزل شده است، تنها کساني قادرند راي مردم را با خود همراه كنند كه بتوانند در جايگاه نمادين ضديت با روند حاكم قرار بگيرند. ترامپ در اين مسير موفق بود.
انتهای پیام