«تدریس ادبیات توسط سعید حدادیان سورئال مانند مداحی شفیعی کدکنی!»
خبرآنلاین نوشت:
ارکستر سمفونیای را تصور کنید که هرکس سازی مینوازد که ساز تخصصیاش نیست و اصلاً آن ساز را بلد نیست. فقط در ارکستر دیده چگونه آن ساز را مینوازند و صدایش را هم طبیعتاً شنیده است. موسیقیدان و رهبر ارکستری یکبار چنین کرده بود. کنسرتی برگزار کرده و همه بلیطها را فروخته بود. خلاف همیشه و به سبک معمول، نوازندگانی با سازهای خودشان روی صحنه نیامدند تا مشغول اجرای قطعهای با رهبری رهبر ارکستر شوند. رهبر ارکستر سازها را روی صحنه میچیند، نوازندگان را بدون ترتیب و اتفاقی روی صحنه میفرستد تا هرکس اولین سازی که میبیند و فارغ از اینکه آن را بلد باشد یا نباشد، بنوازد.
تصور کنید کسی که ساز تخصصیاش ساکسیفون است، در آن لحظه «عشقش کشیده» که ویولن را بردارد و بر عکس آن. حال ارکستری مشغول نواختن است، بیآنکه قطعهای واحد داشته باشند و بیآنکه ساز دستشان را اصلاً بلد باشند. ناگفته پیداست که مردم بینوا در آنلحظه چه اصوات نابههنجاری شنیدند و چه برآنها گذشت.
وضعیت این روزهای کشور ما بیشباهت به ارکستری که ذکرش رفت، نیست. با این تفاوت که آن کنسرت تمام شد و برای ما این ارکستر انگار کابوسی تمامناشدنی است. ارکستری که با تمام ابعاد زندگیمان پیوند خورده و حال و آینده کشور را تماماً متاثر از خودش کرده است. اینکه حاج سعید حدادیان، مداح معروف، در غیاب اساتید معتبری که یکییکی در حال پرپرشدن هستند، تدریس ادبیات پایداری در دوره کارشناسیارشد را شروع کرده، اوج قطعهای که ارکستر دولت و جریانهای همسویش در حال نواختن برای ما هستند، نیست.
این بخش قطعه به میانجی شهرت نوازندهاش بسیار پر سروصدا شده است. درست است که تصور تدریس حدادیان در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همانقدر سورئال است که فکر کنیم روزی شفیعیکدکنی یا مظاهر مصفا، مشغول مداحی در هیئتی عظیم و پرجمعیتاند، اما آنچنان زندگی همه مردم را تحتتاثیر قرار نمیدهد که آن مرد خوشسخنران با نظریه ایجاد شغل برای هر نفر با یکمیلیون تومان، به مسند وزارت کار رسید. بااینهمه دانشگاه بهخصوص ادبیات فارسی جزو آخرین سنگرهای این فرهنگ هستند. همان فرهنگ و ادبیاتی که طی این هزارواندی سال، خودش را از گزند دولتها و حکومتها حفظ کرده است. این آخرین سنگر را باید سفت چسبید و از حیثیت آن دفاع کرد.
آقای حدادیان البته که در کار خود وارد است و تبحر دارد که به چنین شهرتی دست پیدا کرده است و قطعاً بحث اینکه کدامکار ارج بیشتری دارد، نیست؛ بحث بر سر انجام کاریاست که آن را مطلقاً بلد نیستیم. اینکه کسی مشغول کاری شود که فرسنگها از آن دور باشد، نه برای امروز است و نه دیروز. از قدیم بوده است. همین الان شهردار تهران، یکی از پرجمعیتترین شهرهای جهان کسی است که نه سابقه کار اجرایی داشته، نه حتی یکروز درسی مرتبط با کارش خوانده است. اما خب درنهایت میتوان گفت که بالاخره بدنهای از کارشناسان هستند که کارهای حداقلی و روزانه را پیش خواهند برد، هرچند با کیفیت مدیری که در رأس نشسته است. اصلاً کار به رتق و فتق امور هم نداریم، شهردار، وزیر، مدیرکل و حتی رئیسجمهور اگر در اتاقشان بنشینند، باز هم کارهایی پیش خواهد رفت، اما ساحت علم و دانشگاه چنین نیست. به این فکر میکنم که دانشجویی خدمت استاد حاج سعید بیاید، از سابقه ادبیات مقاومت بپرسد و از اینکه طرفداران و مخالفان ادبیات متعهد چه استدلالی برای مدعای خود دارند؛ استاد چهخواهد گفت؟ از کدام انبان دانشش استفاده خواهد کرد و دانشجوی مشتاق را به فکر وا خواهد داشت؟ اینجاست که صدای سازنابلدی در ارکستری که در آن هستیم، زمختتر خواهد شد و تاثیرات آن طولانیتر.
انتهای پیام
من فقط یک ساز رو میشناسم ساز خود را به خواب زدن چند روزه دانشگاه اعلام کرده دکتر سعید حدادیان از سال 95 در دانشگاه تدریس میکند و معدل دانشجویان و رضایتشان ازش بالا بوده و به همین دلیل قرارداشان تمدید شده چرا اینهمه سال تدریس میکنه کسی صداش در نیامده اما الان به یکباره صداش بلند شد و جامعه بیخبر فکر میکنه امسال قراره سال اول تدریس ایشان در دانشگاه باشه اما بعد از اینکه دانشگاه اعلام کرد از سال 95 تدریس میکنه کسی بخواد دوباره همین بحث ها رو تکرار کنه یعنی خودش را به ساز خواب زدن زده که هر چی صدایش کنی بیدار نمیشه
تو یه مداحی به زبان انگلیسی به جای “علی اصغر ” میگه ” لیتل علی ” ، یعنی نمیدونه که” علی اصغر ” اسم مرکبه و صفت و موصوف نیست که معادل انگلیسیش بشه “لیتل علی ” یا “علی کوچک ”
من نمیدونم ادبیات پایداری دیگه چه صیغه ای هستش فقط میدونم ایشون به ادبیات اول دبیرستان هم مسلط نیست
چند صباح دیگر،به افغانی ها میگن بروید،تدریس کنید.این خط،این نشون