خرید تور تابستان

ایرانیان و آیین‌های شیعی از نگاه یک دیپلمات اروپایی

سعید رضوی فقیه

انصاف نیوز – سعید رضوی فقیه، عضو سابق هیئت علمی فلسفه دانشگاه تبریز و مترجم کتاب «دستار و گل سرخ»: چند سالی است که با رونق گرفتن راهپیمایی اربعین در کشور عراق و مشارکت پر جمعیت ایرانیان در این مراسم مذهبی، توجه به مطالعه، بررسی، تحلیل و تاویل این رویداد به طور خاص و دیگر آئینها و مناسک شیعی به طور عام نیز؛ در میان پژوهشگران ایرانی و خارجی رونق گرفته است.

با این همه و به رغم افزایش هر سالۀ متون و منابع در این باب، به نظر می رسد از عمق تحلیل‌ها و دقت‌نظر در تاویل‌ها به مرور کاسته شده و بررسی‌ها به تکرار کلیشه‌وار برخی پیش‌داوری‌های جزمی نزدیک می‌شوند. امری که در جای خود باید مورد نقد و ارزیابی علمی و موشکافانه قرار گیرد.

از همین رو شاید نیاز باشد نگاه‌های متفاوت از زوایای دیگر نیز مطرح و به محک ارزیابی آزموده شوند تا هر چه بیشتر از تعصب ناشی از پیشداوری‌ها چه به نام دینداری و چه به نام علم‌مداری فاصله بگیریم تا در شناخت دقیق ماهیت و تحلیل و تبیین عمیق رویدادها و رفتارهای آئینی و مذهبی کامیاب‌تر باشیم.

متن زیر به عنوان توصیف برخی از آداب و مناسک شیعی در ایران محصول مشاهدات مستقیم یک دیپلمات پیشین اروپایی است که به گونه‌ای بی طرفانه به این آداب و مناسک می‌نگرد و می‌کوشد تا آنجا که مقدور است پیشداوری‌ها و کلیشه‌های رایج را به مشاهدات مستقیم خود تحمیل نکند.

فرانسوا نیکولو که طی سالهای 1380تا 1384 به عنوان سفیر کشور فرانسه در تهران خدمت کرد و در آخرین روز زمستان سال 1399 نیز درگذشت در تابستان 1385 خاطرات خود را از اقامت چهار ساله در ایران با نام دستار و گل سرخ منتشر کرد. نوشتار زیر فصل نهم از آن کتاب است و شاید مطالعۀ آن در مسیر شناخت دقیقتر و بی طرفانه از آداب و مناسک شیعی در ایران بی فایدت نباشد.


برای سخن گفتن در بارۀ جایگاه امامان شیعه در میان ایرانیان نمی دانیم از کجا آغاز کنیم. شاید بد نباشد از اندکی تعلیم و آموزش نظری و تاریخی شروع کنیم.

در مذهب شیعه «محمد» خاتم پیامبران است، آخرین فرد از سلسلۀ فرستادگان الهی که آدم نخستین آنهاست و در میان آن‌ها می‌توان نوح، ابراهیم، موسی، و عیسی را نام برد. ولی بدین قرار مشاهدۀ انقطاع جریان پربار وحی و امکان ارتباط با جهان غیب بسیار اندوهبار است. محمد به نوبۀ خود به واسطۀ ازدواج دخترش «فاطمه»، تنها فرزند پیامبر که نسلش باقی مانده، تباری از دوازده امام پدید می‌آورد که همچون خودش انسان‌های کاملی هستند و وظیفه دارند معنای باطنی پیام الهی را، که به پیامبران ابلاغ شده، برای افراد شایسته تاویل و رازگشایی کنند.

به این ترتیب «محمد» خود را در نقطۀ میانیِ تاریخِ رابطۀ خدا و بشریت می‌یابد: قبل از او دعوت و آئین الهی، همگانی و آشکار بود و بعد از او دعوت و آئین الهی نهان است و وقف خواص. تنشی که در تمامی ادیان بزرگ یافت می‌شود میان حقیقت سادۀ ملموس برای همگان به قصد افزایش شمار پیروان از یک سو، و ایمان و باور به این امر که تنها اندکی از خواص به قیمت سلوک درازمدت می‌توانند به حقایق حقّه برسند و اینکه باید این حقایق را از روشنایی روز در امان دارند از سوی دیگر.

از میان دوازده امام چهار تن با نورانیت و درخششی منحصر به فرد می‌درخشند. نخست «علی»، داماد «محمد» است که پس از درگذشت پیامبر، از خلافت یعنی جانشینی وی و رهبری جامعۀ مومنان دور می‌ماند. وی بیست و پنج سال بعد نهایتا به خلافت می‌رسد، اما تنها برای مدت اندکی که آن هم با قتل وی پایان می‌یابد. رهبری وی که مزین به جملات قصار در مورد هدایت انسان و جامعه است به عنوان نمونه‌ای از حکومت کامل و بی نقص و نمونه‌ای از تحقق شهر خدا بر روی زمین باقی مانده است.

سپس فرزندش «حسین»، که به همراه اکثر افراد خانواده و گروه کوچکی از یارانش به دست لشگری پر شمار قتل عام شدند در حالی که به سوی کوفه می‌رفت تا خلافت خود را اعلام کند. این واقعه در سال 61 هجری معادل 680 میلادی در کربلا به وقوع پیوست. این رخداد که جایگاهش در میان شیعیان چونان مصائب مسیح درمیان مسیحیان است، بی وقفه در مواعظ ملاها بر منابر یادآوری شده و زنده نگه داشته می‌شود. هر سال مردم این واقعه را در دوره‌ای چهل روزه ازعزاداریها، که شامل سوگواری و تجمع بی شمار آنهاست، از نو زنده می‌کنند.

سپس نوبت به امام هشتم، امام رضا می‌رسد که با خوشه‌ای انگور مسموم و به دست خلیفۀ زمان، که وی را با وعدۀ خلافت بعد از خود به حضور فراخوانده بود، شهید می‌شود. محبوبیت بی حد و حصر وی در میان ایرانیان از آن روست که این ماجرا در نزدیکی مشهد در شمال شرق ایران رخ داده. بنابراین وی تنها امامی است که در ایران آرمیده است. پیکر وی در مقبره‌ای بزرگ و باشکوه قرار دارد که در بر دارندۀ برخی از شگفتی‌های معماری ایرانی است.

و بالاخره امام دوازدهم، که مانند تمامی امامان پیشین با فرمان حکومتی تحت تعقیب بود و از کودکی به منظور محافظت در برابر این حکم در مخفیگاه به سر می‌برد. وی که در خفا پرورش یافت بعد از چندین سال دور بودن از انظار سرانجام از دیده‌ها پنهان ‌شد در حالی که بازگشتش را در آخرالزمان به قصد اقامۀ عدالت و خوشبختی بر روی زمین اعلام می‌کند. در اینجا اسطوره‌ای زرتشتی را باز می‌شناسیم که از سوی یهودیت و مسیحیت از سر گرفته شده است.

به این چهار رکن تقوا و تدین باید شخص پنجمی را هم افزود، «فاطمۀ معصومه»، خواهر امام هشتم یعنی امام رضا، که به طور ناگهانی در سن هجده سالگی از دنیا رفت. او در حالی که با قصد پیوستن به برادرش عازم مشهد بود، کاروانش در نزدیکی شهر قم از سوی عده‌ای راهزن مورد حمله قرار گرفت. وی توانست از خطر برهد و در این شهر پناه بگیرد اما آسیبی که به وی واردآمد شدید بود و او چند روز بعد در اثر تب درگذشت.

زندگی کوتاه و ساده‌اش به واسطۀ مناقب فراوانی که از وی نقل شده به الگوی حیات یک زن کامل و بی خطا همچون یک مریم مقدس تبدیل شده است. مدفن او در قم تنها مقبرۀ نوادگان نزدیک پیامبر، به جز امام رضا، به شمار می‌رود و زیارتگاه بزرگ دیگری را به ایرانیان عرضه کرده است. قم که در صد و سی کیلومتری جنوب تهران قرار دارد شهر بزرگ دانشگاه‌های مذهبی تشیع است.

[…]

حرم مشهد اما چیز دیگری است. حتی با اینکه به طور مداوم با بناهای مدرن گسترش می‌یابد و به حریم بازار قدیمی، که بخش‌هایی از آن از سوی شاه ویران شد، تجاوز می‌کند. قلب بنا به خودی خود نقش در هم تنیده‌ای از حدود ده حیاط به وجود می‌آورد که بناهایی شبیه به مسجد اصفهان در اطراف آن‌ها قرار دارد. دسترسی به ضریح از طریق رواق بزرگی امکان پذیر است که ستون‌های زیاد با شیوۀ معماری کهن دارد و دیوارها و سقف آن کاملا پوشیده است از آینه.

این شیوۀ تزئین یعنی آینه کاری که در عهد قاجار رواج یافت در تمامی حرم‌های بزرگ به کار گرفته شد. این شیوه حال و هوایی خلق می‌کند که در آن حدود و ثغور حقیقت محو می‌شوند. هر درخشش کوچک آینه، مانند مونادهای مابعدالطبیعی لایبنیتز، کل جهانی را که احاطه‌اش کرده منعکس می‌کند. انگار که به نوعی جهان میانی و واسطه پرتاب شده ایم، میان زمین و بهشت.

اما مسالۀ اصلی این نیست. این مکان که سیصد و شصت و پنج روز در سال و بیست چهارساعته در شبانه روز باز است، هر سال پذیرای حدودا دوازده میلیون مومن است، یعنی بیش از زائران مکه (ایرانیان به این موضوع می‌بالند) و مسلما بیش از بازدیدکنندگان کلیسای جامع سن پی‌یِر در رم که معمولا به نحو یکنواختی درهایش از ساعت ده شب تا شش و نیم صبح بسته است. در واقع، چه صبح وارد حرم مشهد شویم چه عصر یا در دل شب، جمعیت زیادی که آنجا حضور دارند مانند مَدّ دریا به سوی ضریح می‌آیند و در حالی که برای لمس نرده‌های نقره‌ای با دست، لب و پیشانی شتاب‌زده و منقلبند، همچنان که نزدیک می‌شوند به هق هق می‌افتند.

در فضاهای مجاور، چه فضاهای باز و چه بسته، حال و هوای آرام‌تری حکمفرماست. گوشه‌ای از حیاط به بیماران اختصاص دارد که نذر کرده‌اند چندین روز، چندین هفته یا به مدت مورد نیاز برای درمانشان آنجا بمانند در حالیکه با طناب‌های بلند، که وظیفه‌شان ایصال جریان شفا و برکت است، خود را به مرقد امام بسته‌اند. از سوی دیگر مردم در رفت و آمدند، با خانواده غذا می‌خورند، وضو می‌گیرند، نماز می‌خوانند و متون مقدسی را که به فراوانی در تمام رواق‌ها در دسترسشان است تلاوت می‌کنند و برای چرت زدن هم جایی مستقر می‌شوند.

با خواندن این مطالب، می‌توان یک حیاط بزرگ معجزات را تصور کرد. مجموعۀ بناها پاکی و طهارت بی عیب و نقص و حتی سحرانگیزی در کوچک‌ترین جزئیاتش دارد که به این حس که در یک دنیای میانی و واسطه نفوذ کرده‌ایم اضافه می‌شود. کوچکترین پلاستیک یا تکه کاغذی، در داخل یا بیرون، روی زمین وجود ندارد و کوچکترین نشانی از گرد و خاک در کنج درها دیده نمی‌شود. این به لطف خادمانی میسر می‌شود که خودشان نیز کاملا پاکیزه‌اند و همگی کت به تن دارند.

این افراد مجهز به یک جارو و خاک انداز دسته بلند هستند که مجبور نباشند خم شوند و به این ترتیب می‌توانند بزرگترین آشغال‌ها را هم جمع کنند. برخی نیز چوب‌پَر یا گردگیری چینی در دست دارند که در انتهای دسته‌اش انبوهی از رشته‌های رنگی از جنس نایلون دارد و با الکتریسیتۀ ساکن باقی‌ماندۀ گرد و غبار را از سطوح می‌گیرد.

خادمان همچنین وظیفۀ حفظ احترام نسبت به قوانین داخلی این مکان را بر عهده دارند. مثلا خانواده‌هایی را که تصمیم به گذراندن شب در آنجا دارند منصرف می‌کنند. البته این کار در نهایت آرامش و ادب صورت می‌گیرد حتی اگر با مهاجران فقیر افغان سر و کار داشته باشند.

آنها همچنین وظیفۀ سنگین جدا کردن، شمردن و ثبت تودۀ عظیم پول‌های نذری مومنان را بر عهده دارند. در سالن‌هایی که به منظور این کار در نظر گرفته شده در صف‌های طولانی می‌نشینند و همکارانشان بی‌وقفه کیسه‌های بزرگ اسکناس را جلویشان می‌ریزند.

به این ترتیب انتساب به حرم مشهد افتخار بزرگی به شمار می‌آید که نسل در نسل به متدین‌ترین خانواده‌های شهر اختصاص دارد. پول‌های جمع‌آوری شده، تولیت آستان قدس یعنی سازمان متولی ادارۀ حرم را در طول قرون به ثروتمندترین و قوی‌ترین بنیاد در ایران و یکی از ثروتمندترین بنیادها در جهان ارتقا داده است.

این سازمان، مالک زمین‌ها و خانه‌های بسیار در شهر مشهد با بیش از یک میلیون جمعیت است و همچنین بخش‌هایی از استان و زمین‌های بی‌شماری در تمام ایران را در قید مالکیت خود دارد؛ به علاوۀ مستغلات، کارخانه‌ها و سهام در تمامی زمینه‌ها و در همه جا، حتی در خارج از ایران. علاوه بر اینکه خودش هم از دارایی‌هایش بی خبر است و به احتمال زیاد هیچ کس در بطن آن سازمان نیز از زیر‌شاخه‌های آن شناخت دقیق و کاملی ندارد. هیچ چیز وجود ندارد که کسی را به این کار تشویق کند: این سازمان نیازی به انتشار ترازنامۀ مالی و پرداخت مالیات ندارد.

در مشهد بهترین مفهوم نگهداری و تنظیم دیانت و تقوای مردم را به وسیله سلسله مراتب مذهبی شاهدیم. به راستی چرا مذهب شیعه، بر عکس بقیۀ جهان اسلام روحانیت سازمان یافته دارد؟ کنت آرتور دو گوبینو، دیپلماتی که دو بار در اواسط قرن نوزدهم میلادی در ایران حضور داشته شاید اولین فردی باشد که در این مورد توضیح می‌دهد. آری منظور، همان گوبینوی نویسندۀ «نابرابری نژادهای انسانی» است؛ نظریه پرداز منفور و دیپلماتی که در هیچ طبقه‌بندی نمی‌گنجد اما در عرصۀ داستان‌های کوتاه و سفرنامه‌هایش نویسندۀ والا مقامی است.

در مورد آنچه که به بحث ما مربوط است او بهتر از هر کس دیگر سرزمین پارس را دوست داشته، درک کرده و توصیف نموده است. احترامی که ایرانیان همیشه به او می‌گذارند از همینجا ناشی می‌شود. لازم است بگوییم گوبینو که در خیال خود سرمنشأ تمام شکست‌ها را در اختلاط نژادها می‌داند یک ضد استعمار افراطی بوده و از شرکت‌های استعمارگر و اروپاییانی که در جستجوی پول بوده‌اند و او به واسطۀ کارش با آن‌ها در ارتباط بوده به شدت نفرت دارد. این مرتجع خشن به واسطۀ تحول فکری متناقض خویش، حداقل در یک مورد از زمان خود جلوتر بوده است.

باری، به نظر گوبینو، روحانیت زرتشتی که کاملا به سلسلۀ پادشاهان ساسانی وابسته و در قرن هفتم میلادی و در آستانۀ پیروزی اعراب، از امتیازات بسیار نیز بهره‌مند بود؛ در از بین بردن و اضمحلال کشور مشارکت کرد. وقتی شکست به سرعت اتفاق افتاد، روحانیت زرتشتی به فاتحان پیشنهاد کرد اگر اجازه یابد به عنوان روحانیت آیین جدید انجام وظیفه کند اسلام آورده و به امت اسلامی ملحق خواهد شد.

مهاجمان فاتح این درخواست را پذیرفتند. روحانیت زرتشتی همراه با خود پیروانش را و نیز ذائقه و سلیقۀ حکمت عملی و ساختارهای فلسفی و عرفانی‌اش را که در منطقه بسیار پیشرفته بودند به همراه آورد. چندین قرن بعد همین موارد جنبۀ خاص خود را به مذهب تشیع ایرانی دادند. شاید هم این ترفند به حفظ نوعی هویت ایرانی در دل جامعۀ مسلمان، که به طور ناگهانی گسترش یافته بود، کمک کرد. هویتی که به شدت از حل شدن در جهان عرب خودداری می‌کرد.

امروزه هم مردم ایران با ملاها روابط پیچیده‌ای دارند. اگر چه آیات عظام، یعنی آیت الله‌های عظمی و «مراجع تقلید»، همیشه از علاقه و احترام بسیار بهره می‌برند، که با حس غرور جمعی مبتنی بر محافظت از این بزرگان اندیشۀ اسلامی مطابقت دارد، اما روحانیان دون پایه‌تر معمولا دستمایۀ ریشخندهایی قرار می‌گیرند.

بنابراین نوعی ضد روحانیگری ایرانی وجود دارد، اما این جریان نمی‌تواند دیانت و تقوای مردمی را از بین ببرد. کاملا بر عکس، این تقوا و دیانت تحت اشکال و صور پرشمار در مرز فعالیتهای روحانیت ظاهر می‌شود. مثال این مورد مراسم محرم است که در واقع به عنوان مراسم بزرگداشت شهادت امام حسین برگزار می‌شود. در این مراسم معمولا مُلایی در میان دست اندرکاران و برگزارکنندگان دیده نمی‌شود و تقریبا در میان شرکت کنندگان هم حضور ندارند. اگر هم حاضر باشند ملاهای سطح پایینی هستند که در محله یا روستا، احساسات نوستالژیک دوران کودکی خود را در این مراسم جستجو می‌کنند و باز می‌یابند.

هیئتهای مذهبی و صنوف همه کاره‌اند. آن‎ها هستند که با هنرمندان آماتور، صحنه‏‌های زندگی و شهادت امام حسین را نمایش می‌دهند. بهترین صحنه‌ها در مورد این موضوع به قلم گوبینو در کتاب سه سال در آسیا، نوشته شده که داستان زندگی نامبرده در ایران است. همچنین این افراد یعنی هیئت‌های مذهبی و صنوف هستند که صفوف عزاداران را هماهنگ می‌کنند.

این موارد تاثیر زیادی در جذابیت مذهب شیعه برای غربی‌ها دارد. باید خاطر نشان کنیم بر خلاف آنچه در عراق یا در جوامع شیعی هند تحت عنوان قمه‌زنی دیده می‌شود، از مدت‌ها پیش طی برگزاری اینگونه مراسم در ایران خونی از کسی ریخته نشده است. محمدرضاشاه این افراط‌کاری‌ها را ممنوع کرده بود و ممنوعیت، در صورت نیاز می‌توانست از سوی رهبران انقلاب اسلامی از سر گرفته شود که شد.

شرکت کنندگان در این مراسم به طور متناوب با زنجیرهای کوچک، که اندازۀ استاندارد دارد و با نزدیک شدن محرم در تمامی فروشگاههای لوازم مذهبی یا در آهن آلات فروشی‌ها یافت می‌شود، بر شانه‌های خود می‌زنند.

دیدن زنجیرهای فلزی که روی دسته‌ای چوبی قراردارند در ابتدا کمی خوفناک و تاثر برانگیز است ولی با اولین استفاده همۀ ترس‌ها از بین می‌روند. غیر ممکن است بتوان با چنین وسیله‌ای به خود آسیب زد یا به طریق اولی کمترین قطرۀ خونی ریخت.

عزاداران به آرامی از آن استفاده می‌کنند و بیشتر از قدرت ضربه‌ها مراقب حفظ ریتم جمعی و آوایی هستند که از هماهنگی حرکتشان تولید می‌شود. مادران که همیشه نگران بچه‌هایشان هستند لباس‌های ضخیم بر تنشان می‌کنند که در حین زنجیرزنی راحت باشند.

بزرگترین هیئت‌ها شب و روز عاشورا به یاد شهادت «حسین» مراسم اجرا می‌کنند. هر محله و هر روستا یک یا چند هیئت در دل خود دارد. برای شروع حرکت، قوی‌ترین افراد نوعی نردۀ بزرگ فلزی را حمل می‌کنند که چندین دسته دارد و گاهی کل عرض خیابان را می پوشاند و سد می‌کند و شامل ردیفی از پرهای شترمرغ و تندیس حیوانات نمادین مانند طاووس، گوزن و شیر است.

پشت سر، دستۀ عزاداران حرکت می‌کند که در میان آن‌ها سیستم سیار پخش صوت وجود دارد. این سیستم‌های صوتی توسط سر‌دستۀ گروه برای خواندن مراثی و نوحه‌ها و حفظ ریتم به کار می‌روند. افراد می‌ایستند، دوباره به راه افتاده و حرکت می‌کنند.

علاوه بر دستۀ زنجیر زنان برخی در دسته‌های دیگر به صورت ریتمیک بر سینۀ خود می‌زنند. همۀ افرادِ دسته‌ها پیراهن و شلوار سیاه پوشیده‌اند. عموم مردم نیز چنین‌اند. برای پسرانی که عزاداری می‌کنند پاره کردن پیراهنشان به منظور خودنمایی در مقابل دختران ممنوع نیست.

این صحنه در بازار بزرگ تهران تاثیرگذارتر است. نه چندان دور از آنجا، در نزدیکی یکی از چهارراه‌های اصلی شهر، خیمۀ بزرگی بر پا می‌شود که تداعی کنندۀ خیمۀ خانواده‌های شهیدان کربلاست که دشمنان در زمان نبرد به آتش کشیدند.

در کوچه‌های تنگ و سرپوشیدۀ بازار، که طبعا به جهت برگزاری این مراسم تعطیل است، اصناف گوناگون دسته‌های خود را تشکیل می‌دهند. همگی به سمت کوچۀ اصلی می‌روند که از انبوه جمعیت سیاه شده. آنگاه پشت سر هم قرار می‌گیرند و شروع به فریاد زدن می‌کنند و به صورت ریتمیک و هماهنگ، محکم با دست به سینۀ خود می‌کوبند.

سپس یکی یکی راه می‌افتند و جمعیت فشردۀ دیگری را می شکافند و در دل آن جایگیر می‌شوند. آنگاه در این صف مشترک، در حال و هوایی که هر لحظه طاقت‌فرساتر و تحمل‌ناپذیرتر می‌شود، صدای گنگ زنجیر، استغاثه از امام حسین و ضربات سینه به گوش می‌رسد.

در آخر به فضای باز، به یک خیابان بزرگ می‌روند که به واسطۀ حضور هزاران تماشاگر و دیگر گروه‌های عزادار، که از گوشه‌های دیگر بازار آمده‌اند، سیاه شده است. چندین اسب و شترِ آراسته تزیین شده هم به چشم می‌خورند که به منظور تداعی حیوانات حاضر در جنگ تدارک شده‌اند.

در میان جمعیت، بسیاری از پسر بچه‌ها، که گاهی هنوز طفلند و روی دوش والدینشان نشسته‌اند، خود را به شکل طفل شیرخوارۀ امام حسین درآورده‌اند: لباس سفید، که نماد فداکاری است، پارچه‌ای بر روی سر و پیشانی، و نواری سبز که بر روی آن پارچه گرداگرد سر بسته‌اند . این کودکان با تعجب صحنه ها را تماشا می‌کنند. بله، ما واقعا در جای دیگری هستیم.

سخنی هم بگویم در مورد افرادی که در این ایام، از روی صدق و اخلاص، به جمعیت غذا و نوشیدنی می‌دهند. این توزیع رایگان غذای نذری ممکن است به صورت غرفه‌ای در گوشۀ بازار باشد، جایی که همین مراسم اطعام از حدود یک قرن پیش از سوی فروشندگان محله به صورت سالانه برگزار می‌شود، همان طور که عکس‌های زرد و رنگ و رو رفته‌ای که در اطراف آویزان شده اند، این فقره را تایید می‌کنند.

ممکن است ساکنان یک خیابان از چند روز قبل‌، ردیفی از تشت‌های بزرگ در پیاده‌رو قرار دهند که قطعه‌های هیزم در کنارشان است، به علاوۀ تکه‌های گوشت، سیب زمینی و نان. غذاها را با بیل در مخزن‌های بزرگ هم می‌زنند و کفگیرها و ملاقه‌هایی که در دیگها فرو می‌روند به اندازۀ یک پسر بچۀ ده ساله‌اند. حدود بیست نفر برای پختن این حجم از غذا زحمت می‌کشند. هزاران نفر یا بیشتر، غنی و فقیر، با خونسردی برای اینکه سهمی از این غذا ببرند، صف می‌کشند زیرا این غذایی که به واسطۀ نیتِ احسان به خلق، با برکت الهی متبرک شده است، برای هر که آن را بچشد خوشبختی می‌آورد.

همچنین ممکن است گروهی از جوانان در یک چهارراه جمع شوند و به رانندگانی که لحظاتی توقف می‌کنند، در لیوان‌های پلاستیکی، چای تعارف کنند. یا ممکن است یک فرد تنها باشد، مثل آن پیرمردی که یک بار مقابل بازار بزرگ دیدم، با دوچرخه‌ای که ترک‌بندش پر بود از بسته‌های خرما. به درون انبوه جمعیتی رفت که از هر طرف به هم فشرده می‌شدند. سپس بسته‌ها را یکی یکی به مردمی تعارف کرد که با بی‌توجهی و بی آنکه تشکر کنند، یک یا دو خرما از آن بر می‌داشتند. وقتی آخرین بسته خالی و آخرین خرما هم خورده شد او به راه افتاد در حالیکه دوچرخه‌اش را که حالا سبک‌تر شده بود با خود می‌کشید؛ و در حالیکه دلش در پی ادای نذری که داشت آرام شده بود. چقدر این اسلام را دوست دارم!

متوجه شده‌ام که در این ایام مردم زیاد گریه می‌کنند، اما در واقع، در ایران اشک‌ها در تمام طول سال جاری می‌شوند. در خطبه‌های نماز جمعه، که قبلا تعریف کردم و همچنین به هر بهانۀ جمعی یا فردی. میزان گریه در واقع در هر سنی و برای مرد و زن ارزش مثبتی در نظر گرفته می‌شود.

یکی از بی‌شمار نقاشی‌های دیواری تهران -که معمولا به چهرۀ شهدا اختصاص دارند، یعنی به قهرمانانی که در جنگ عراق جان داده‌اند- آیت الله خمینی را نشان می‌دهد که سرش را پایین انداخته و با یک دستمال چشمان پر از اشکش را پاک می‌کند. گریه کردن هنگامی نیز که می‌خواهند مسئولیت‌های بالا به دست آورند صورت می‌گیرد. آیت الله خامنه‌ای در سال 1368 وقتی به او اعلام کردند باید برای جانشینی آیت الله خمینی در مقام رهبری آماده شود گریه کرد. خاتمی در جمع مردم در سال 1380 هنگامی که تصمیم خود را، که علیرغم میلش برای شرکت مجدد در انتخابات دومین دورۀ ریاست جمهوری گرفته بود، اعلام می‌نمود گریه کرد. حتی رفسنجانی، این سیاستمدار کهنه کار که در سال 1384 برای شرکت در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری به میدان آمد و احساس تکلیف کرد که «جام زهر» را بنوشد و بار مسئولیت ریاست جمهوری را برای یک دورۀ دیگر بر دوش بکشد، اجازه داد مردم صدای گریه کردنش را بشنوند و تصویر اشک ریختنش را ببینند. البته با این حساب وقتی که احمدی نژاد انتخاب شد او باید خیلی احساس آرامش و راحتی کرده باشد.

بگذریم. داستانهای اندوهبار ائمۀ شیعه در شکل دادن به این احساسات جمعی بی‌تاثیر نبوده. بر عکس، به منظور در هم آمیختن زیارت، اشک، امام، دیانت و تقوای عمومی و سیل جمعیت از آنها استفاده می‌شود. برای حسن ختام در این باب مراسم سالانه و زیبای قالی‌شویان را نقل می‌کنیم.

در فاصلۀ حدود صد و پنجاه کیلومتری جنوب تهران، در دامنۀ کوهپایه‌ای کویری، که با روستایی بزرگ احاطه شده، یک «امام زاده» وجود دارد. «امام زاده» به معنای فرزند امام، اصطلاحی عام است برای اشاره به حرم‌هایی که جسد یک فرد مقدس را در خود جای داده‌اند. اولیا و مقدسان معروف یا اولیا و مقدسان کوچک محلی. در محل موضوع بحث ما، حدود هزار سال پیش، مردی باتقوا که عمو یا عموزادۀ یکی از امامان شیعه بوده، درگذشته است. در حالی که دوستداران وی جسدش را در یک قالی پیچیده و طبق مراسم آیینی برای غسل به سوی رودخانه می‌برده‌اند، گروهی از دشمنان صف تشییع کنندگان را مورد حمله قرار داده اما در نبرد شکست خورده‌اند.

مردان این روستا و اطراف آن هر ساله در این مکان و در مقابل جمعیت هزاران نفرۀ تماشاگران که در دشت پراکنده‌اند یا خوشبخت‌ترینشان که در ایوانهای دو حیاط تو در توی چسبیده به حرم ایستاده‌اند، داستان این واقعه را بازسازی می‌کنند، در حالی که چوب‌های بلند به دست دارند. هر دو گروه، یعنی تشییع کنندگان پیکر امامزاده و مهاجمان، که هر کدام دویست یا سیصد نفر را شامل می‌شوند، حضور دارند.

در پایانِ یک سخنرانی مذهبی و موعظۀ طولانی که از بلندگو پخش می شود، یک گروه از دل حرم خارج می‌شود در حالیکه افراد گروه در میان خود آنچه را که به عنوان قالی اصلی نبرد از آن یاد می‌شود و به خوبی پیچیده شده، حمل می‌کنند. به زحمت قابل تشخیص است که دشمنان با چوب‌های افراشته حمله می‌کنند و سلاح‌هایشان را به هم می‌زنند. با این حال قالی همانند یک کشتی در دل طوفان به پیش می‌رود، از حیاط اول می‌گذرد و به مجموعه‌ای از پله‌ها می‌رسد. در اینجا کسانی که دور قالی را گرفته‌اند، به واسطۀ فشار جمعیت سُر خورده و پیش از آنکه بتوانند قدم از قدم بردارند بی اختیار با هم برده می‌شوند. در حیاط دوم حوضی وجود دارد که دور آن نبردی شدید در می‌گیرد. قالی کم کم از آخرین درب حرم می‌گذرد و جنگ به پایان خود نزدیک شده و قالی روی دست ملازمان به رودخانۀ دوری برده می‌شود که در فاصلۀ حدود یک کیلومتری قرار دارد. در این میان تنها چند کشمکش کوچک روی می‌دهد.

در این مراسم دو نکتۀ مهم وجود دارد. اولین مورد دیدن تماشاگرانی است که روی ایوانهای حرم ایستاده‌اند و تنها با دیدن قالی شروع به گریه می‌کنند. هیچ زنی یافت نمی‌شود که در آن لحظه به هق هق نیفتد.

دومین مورد این است که علی رغم خشونت ظاهری نبرد، که مردم در زیر صدها چوب همدیگر را فشار و هل می‌دهند، در نهایت هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌دهد و هیچکس هم مجروح نمی‌شود. قطعا خشونت ساختگی است اما با این وجود هم به هر حال هیجانات تند بازیگران و تماشاگران به خوبی مدیریت می‌شود. این صحنۀ نمایش بسیار بهتر از یک مسابقۀ بزرگ فوتبال برگزار و مدیریت می‌شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا