معاون فرهنگی پیشین وزارت ورزش و جوانان : 81 نفراز ورزشکاران ایرانی مرد و زن پناهنده شدند
پایگاه خبری جماران نوشت:
در اولین مصاحبه از سلسله مصاحبههای «ابعاد مهاجرت در ایران امروز؛ تبعات و راهکارها» با سینا کلهر، معاون فرهنگی و توسعه ورزش همگانی وزارت ورزش و جوانان، گفتوگویی داشتیم. او ضمن مرور علل مهاجرت وزرشکاران، آماری در این خصوص ارائه داد و گفت که در طول چهار دهه گذشته 66 نفر از ورزشکاران رشتههای مختلف از ایران مهاجرت کردهاند که کمتر از تعداد انگشتان یک دست ورزشکار خانم در میان آنها بوده است. در خصوص این آمار و برخی دیگر از مسائل مربوط به موضوع مهاجرت، با معاون فرهنگی پیشین وزارت ورزش و جوانان گفت و گو کردیم. سید عبدالحمید احمدی تأکید کرد که تعداد ورزشکاران مهاجرت کرده از ایران 81 نفر بوده که 24 نفر آنها از بانوان ورزشکار هستند.
ما یک سلسله مصاحبه در خصوص «ابعاد مهاجرت در ایران امروز» با مسئولین، اساتید دانشگاه و کارشناسان حوزههای مختلف داریم. چون شما در دولت پیش معاون فرهنگی و ورزش همگانی وزیر ورزش و جوانان بودهاید، موضوع مهاجرت ورزشکاران را با شما مرور میکنیم. به نظر شما مهمترین دلایل و انگیزههای مهاجرت ورزشکاران از ایران چیست؟
به نظر میرسد که ما باید ابتدا یک مرور و نگاه کلی به موضوع مهاجرت داشته باشیم. موضوع مهاجرت امروزه یک چالش جهانی و از جمله موضوعات پیچیده امروز دنیا است؛ و از جمله موضوعاتی است که مجموعهای از مؤلفهها و عوامل درونی و بیرونی در آن میتوانند نقش و دخالت داشته باشند. نکته مهم دیگر آن است که صحبت کردن درباره مهاجرت و خصوصا مهاجرت ورزشکاران باید یک صحبت مستدل و مبتنی بر پژوهش و یافته های علمی و باشد؛ یعنی اینکه ما باید براساس نتایج بررسی های میدانی و مطالعات و پژوهش راجع به این موضوع صحبت کنیم و بدیهی است که حدس، گمان، نظر شخصی و امثال آن برای صحبت کردن در باره این موضوع پیچیده و چندوجهی، راهگشا نخواهد بود.
خوشبختانه بررسیهای میدانی و کارهای مطالعاتی هم در این زمینه انجام شده است. البته به نسبت بزرگی و اهمیت موضوع، هنوز نیاز به مطالعات بیشتر و جامعتر در ابعاد مختلف داریم. اما نهادهای علمی و مراکز پژوهشی به این موضوع پرداختهاند و گزارش یافتهها و مطالعات مستندی را منتشر کردهاند که میشود از نتایج آنها برای پرداختن جامعتر به این موضوع استفاده کرد. شخصا به جهت دغدغهای که دارم چند تا از این گزارشها را مرور کردهام و به نظرم مستندات نسبتا جامعی وجود دارد که میتواند در فهم بهتر موضوع به ما کمک کرده و در اظهار نظر دقیقتر مورد توجه و استفاده قرار بگیرد.
در گزارشی تحت عنوان «وضعیت شاخصهای کلیدی مهاجرت در اقشار اجتماعی ایران» که شهریور 1400 توسط رصدخانه مهاجرت ایران منتشر شده، راجع به «میل به مهاجرت» و «تصمیم به مهاجرت» و پیشرانها و موانع مهاجرت پیمایشی انجام شده و جامعه آماری این پیمایش هم دانشجویان، فارغ التحصیلان، اساتید، پژوهشگران، محققان، پزشکان، پرستاران و فعالان استارتاپی بودهاند و جالب است که وقتی سراغ شاخص میل به مهاجرت میرویم، یعنی آنهایی که گرایش و تمایل به مهاجرت دارند میبینیم که عدد و درصد بسیار قابل توجهی است.
80 درصد از بخش برگزیده جامعه ایران میل به مهاجرت دارند
البته در وهله اول کمی اغراقآمیز به نظر میرسد، ولی رئیس انجمن جامعه شناسان ایران چند روز پیش در مصاحبه با خود ما گفت که تقریبا تمام مردم ایران این میل به مهاجرت را دارند. نظر شما در این خصوص چیست؟
به همین نکته میخواستم برسم. وقتی که ما میل و گرایش به مهاجرت را در گروههای مورد بررسی به عنوان بخشهایی از جمعیت کشور ملاحظه میکنیم، به عدد بالاتر از 80 درصد میرسیم که خیلی معنادار و قابل تأمل است. و در پاسخ به اینکه چرا گرایش و میل به مهاجرت در حد بالایی وجود دارد، درصد عمده به عوامل بیرونی، یعنی شرایط کلی و عمومی کشور مربوط است که باعث افزایش میل به مهاجرت شده است.
اما در بحث «تصمیم به مهاجرت»، میبینیم که باز هم درصد و عددش قابل توجه است؛ یعنی اگر میل به مهاجرت حدود 80 درصد است، تصمیم به مهاجرت نیز حدود 40 تا 50 درصد گزارش شده که بازهم به نظر من عددی معنادار و قابل توجه است و هشداری به مسئولان کشور که باید در برنامهریزیها و بحثهای کلان مدیریتی به این آمارها توجه خاص و ویژهای داشته باشند. بر این اساس و با توجه به میل و تصمیم به مهاجرت با درصدهای بالا در گزارشهای مهاجرتی، طبعا وقتی به موضوع مهاجرت در ورزشکاران میپردازیم باید همین شرایط را در نظر داشته باشیم. اما خوشبختانه باید تأکید کنم که علیرغم وجود مشکلات و تنگناها و محدودیت های پیش روی ورزشکاران و قهرمانان ورزشی از یکسو و جوسازی ها و زمینه سازی هایی که برای جلب و جذب قهرمانان و ورزشکاران به مهاجرت از سوی دیگر انجام شده، آمار و تعداد ورزشکاران مهاجر نسبت به کل ورزشکاران تحت پوشش فدراسیون های ورزشی از سایر اقشار مهاجرت کرده بسیار پایین تر است که در ادامه به عدد و رقم آن نیز اشاره خواهم کرد.
البته در عوامل مؤثر در افزایش میل یا تصمیم به مهاجرت باید به پیشرانهایی مثل فقر، مشکلات و ناامنی های شغلی، معیشتی و اقتصادی، بیثباتیهای سیاسی- اجتماعی، جنگ و ناامنیها نیز توجه کرد. مردم کشور ما تقریبا در طی چهاردهه گذشته و پس از پشت سرگذاشتن عوارض و صدمات سنگین ناشی از جنگ تحمیلی، گرفتاریها و مشکلات و محدودیت های قابل توجهی را تجربه کردهاند که هرکدام از آنها میتوانند تأثیرات مستقیمی بر افزایش میل به یا تصمیم به مهاجرت داشته باشند. بحث تحریمهای ظالمانه نیز در وضعیت اقتصادی کشور و معیشت مردم، گرههای درشتی را برای زندگی، معیشت و پیشرفت مردم به وجود آورده و حرکت رو به جلو و برخورداری از یک افق روشن و آینده مطمئن را از قاطبه مردم و به ویژه جوانان گرفته است.
تحریم بر همه شئونات اقتصادی و اجتماعی زندگی مردم اثر منفی گذاشته است
جالب اینجاست که امروز این حرف را حتی از کسانی که سال ها مدافع تحریم بودند میشنویم که تحریم بر همه شئونات اقتصادی و اجتماعی زندگی مردم اثر منفی گذاشته است. بدیهی است که در بین همین جمعیت متمایل به مهاجرت، و به ویژه جوانان نخبه و دانشگاهی و حتی ورزشکاران، خیلیها ممکن است به دلیل تنگناها، مضیقهها و محدودیتهای ناشی از تحریم بگویند که چرا خودمان را مجبور کردهایم در چنین شرایطی زندگی کنیم؟ و شاید وجود و ادامه همین عوامل باعث شده که تصمیم بگیرند از کشور مهاجرت کنند. طبعا در این باره نباید از تأثیرات ناامنیهای ناشی از جنگهای داخلی سوریه و عراق و تاثیر روانی منفی جریان داعش نیز غافل شد. همچنان که موضوع بحران افغانستان و مشکلات ناشی از آن که باعث سرریز شدن جمعیت قابل توجهی از افغانستانیها به کشور ما شده هم نمیتواند در شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور ما بیتأثیر باشد.
شما اشاره داشتید به اینکه مهاجرت یک چالش جهانی است و مخصوص کشور ما نیست؛ ولی اساتید جامعه شناسی با تکیه بر آمار مهاجرینی که خصوصا به اروپا و آمریکا میروند، چهار کشور افغانستان، سومالی، اوکراین و ایران را در رأس کشورهای مهاجرفرست ذکر میکنند؛ سه مورد از این کشورها به نوعی درگیر جنگ هستند و ایران هم از نظر آمار مهاجرت دست کمی از آنها ندارد. منظورم این است که مسأله مهاجرت برای تمام کشورهای دنیا چالش نیست، اگر هم باشد برای این چند کشور حادتر از خیلی از کشورها است.
در پاسخ به سؤال شما لازم است من یک توضیح تکمیلی راجع به این موضوع بدهم. اگر گفته شد که موضوع مهاجرت یک مسأله و چالش جهانی است، باید توجه کنیم که در بحث مهاجرت یک سری کشورها مهاجرفرست هستند؛ مانند برخی کشورهایی که نام بردید. و در مقابل نیز کشورهایی به عنوان مقصد مهاجرت یا مهاجرپذیر هستند؛ و طبعا موضوع مهاجرت می تواند برای هر دو آنها مسأله، چالش و حتی بحران ایجاد کند و این نیست که در کشورهای مقصد و مهاجر پذیر هیچ مشکلی ایجاد نمیشود. در شرایط کنونی یکی از چالشهای عمده مدیریت در کشورهای مقصد همین مهاجرین هستند و اینکه چگونه بتوانند این مهاجرتهای گسترده را مدیریت کنند و این روزها شاهدیم که تصمیمات بسیار سختگیرانهای در کشورهای مهاجرپذیر برای کنترل ورود مهاجرین و اسکان آنان در اردوگاههای مهاجرتی اتحاذ میشود.
از سوی دیگر شاهد آوارگی، مرگ و انواع مشکلات، گرفتاریها و از بین رفتن انسانهای بی پناه در مسیر مهاجرتهای غیرقانونی هستیم که اخبار آن دردناک و غیرقابل تحمل است. بنابراین، چالشهای مهاجرت فقط خاص کشورهای مهاجرخیز که در آنها مشکلات اقتصادی، ناامنی، جنگ، فقر، نارضایتی از شرایط زندگی و مواردی از این قبیل وجود داشته و باعث مهاجرت شده نیست و برای کشورهای مقصد هم چالشهای خیلی عمدهای را ایجاد کرده و میکند و اینکه با این خیل قابل توجه از مهاجران چگونه بتوانند کنار بیایند و آن را با چه شرایطی مدیریت کنند.
طبعا کشور مقصد هم باید ظرفیت پذیرش چنین جمعیتی با این همه مشکلات را داشته باشد. با توجه به هرم جمعیتی و روند پیری جمعیت در برخی کشورها، معمولا کشورهای مقصد یک سازوکار برنامهریزی شدهای را برای جبران کمبود نیروی انسانی خودشان داشته و دارند، اما وقتی با یک سیل مهاجرت غیرقابل کنترل مواجه میشوند، آن برنامهها نیز عملا تحت الشعاع قرار گرفته و دیگر قابل پیاده سازی نیست. به همین دلیل شما میبینید که امروز چالش مهاجران در کشورهای مهاجرپذیر مثل استرالیا، کشورهای شرق آسیا، کشورهای اروپایی، کانادا یا حتی خود آمریکا به مسأله حادی تبدیل شده و شاهد اعمال سیاست های سخت گیرانه از سوی این کشورها درباره مهاجران غیرقانونی و حتی قانونی هستیم.
نکته دیگر آن که بعد از قدرت گرفتن طالبان در افغانستان، در کشور خودمان با چه حجم قابل توجهی از جمعیت افغانستانی خواهان مهاجرت به ایران مواجه بودهایم؟ طبعا یک عده از آنها نیز میخواستند به اروپا یا کشورهای دیگر بروند، اما حجم جمعیتی که به طرق قانونی یا قاچاق وارد ایران شدند با کسانی که به عنوان مثال به سایر کشورها از جمله کشورهای اروپایی یا شرق آسیا رفتند اصلا قابل قیاس نیست. طبق آمارهای رسمی و غیر رسمی در شرایط کنونی بالای 10 میلیون افغانستانی ساکن در ایران داریم. آیا این حجم جمعیت قابل توجه نیست؟! آیا به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، معیشتی، رفاهی، بهداشتی و غیره نیاز به مدیریت ندارد؟!
از یک طرف نیروی جوان کشور خودمان و به تعبیری نیروی کار متخصص را داریم به روشها و بهانههای مختلف از کشور خارج میکنیم و از طرف دیگر، به نوعی با یک سیل جمعیتی نیروی غیرمتخصص و نیازمند به کمک مواجهیم، آیا این مسأله چرخه نیروی متخصص کشور را به هم نمیریزد؟
دقیقا؛ الآن ما از این منظر دچار یک آشفتگی و به همریختگی هستیم. من ارجاع میدهم به صحبت یکی از مدیران کشور که اشاره کرده بود قبلا مهاجرتها از ایران فردی انجام میشد ولی الآن با مهاجرتهای گروهی مواجه شده ایم و مثلا یک گروه استارتاپی و یا یک شرکت تصمیم به مهاجرت میگیرند.
در چنین شرایطی، هم عوامل انسانی و هم دانش و تخصص فنی آن مجموعه و کل سرمایه های انسانی و مادی و ظرفیتهایی که میتوانسته در ایران به کار گرفته شود به یک کشور دیگر میرود و عملا کشور را از آن سرمایه و ظرفیت فنی، تخصصی، خدماتی و علمی محروم میکند.
شما اشاره داشتید به اینکه شرایط عمومی کشور از جمله فقر، بیکاری و امثال آن از دلایل اصلی مهاجرتها است، ولی حالا میخواهم وارد بحث جزئیتر شویم. از نظر شما بحثهای تخصصی مثل اینکه طرف ببیند در رشته تخصصی خودش امکانات فنی و تکنیکی و تجهیزاتی که میخواهد استفاده کند در کشور مقصدی مهیاتر و بهروزتر بوده و با موانع کمتری مواجه است، چقدر میتواند باعث افزایش انگیزه مهاجرت در او شود؟
اینها یکی از مؤلفههای مؤثر است ولی تنها مؤلفه نیست. عوامل بیرونی جزء عوامل بسیار تأثیرگذار بر میل به مهاجرت و تصمیم به مهاجرت در گزارشها ثبت شده است. عوامل بیرونی، عواملی است که افراد در داخل کشور قادر به کنترلش نیستند و در چنین شرایطی، طبعا یکی از تصمیمات پیشروی آنها میتواند این باشد که مهاجرت کنند به جایی که این عوامل اینقدر تأثیرگذار و غیر قابل کنترل نباشد.
نکته دیگری که در همین بحث انگیزههای مهاجرت مطرح است، این قضیه است که یک ورزشکار ما مثلا مدال جهانی، المپیک یا آسیایی و در هر حال افتخاری برای کشور کسب میکند و بعد از طرف یک نهاد یا سازمانی جایزه خیلی کوچکی مثل یک کارت هدیه یک میلیون تومانی و یا به خاطر دارید که در موردی قوری و کتری به قهرمان جایزه دادند. این بدسلیقگیها چقدر باعث به وجود آمدن «حس تحقیر» میشود و انگیزه طرف را برای خروج از چنین فضایی بیشتر میکند؟
همانطوری که گفتم وقتی راجع به ورزش و فضای ورزشی و ورزشکاری صحبت میکنیم باید یک نگاه جامعتر و کلیتری نسبت به موضوع داشته باشیم. ورزش خیلی جزئیات دارد و اتفاقا جزئیات هم در آن مهم است. در ورزش رقابت نهفته است، یعنی در ذات ورزش مقایسه و رقابت هست و طبعا یکی از نکاتی که خیلی مدنظر ورزشکاران قرار میگیرد مقایسه خودشان با دیگران است. از طرف دیگر ورزش، دنیای رسانه و تبلیغات است و هیچ موضوع دیگری را مثل ورزش نمیبینید که اینقدر فضای تبلیغاتی و رسانهای در اختیار داشته باشد و اینقدر موضوعات در یک فضا و عرصه گستردهای منعکس شود. به دلیل همین جزئیات، ورزش یکی از سختترین جاها برای مدیریت کردن است.
به نظر من وقتی از مهاجرت ورزشکاران صحبت میکنیم باید به فضای عمومی ورزش و مشکلات و تنگناهای پیش روی ورزشکاران هم توجه کنیم. ورزشکاران و قهرمانان ورزشی وقتی در رویدادهای مختلف ورزشی برونمرزی شرکت میکنند، خواه ناخواه شرایط کشور خودشان را با کشور میزبان و همچنین شرایط خودشان را با ورزشکاران سایر کشورها مقایسه میکنند و طبعا میتواند اولین ذهنیتها در برتری و بهتر بودن شرایط دیگران نسبت به خودشان همان جا برای آنها شکل بگیرد.
البته ما یک موضوع پذیرفته شدهای به اسم «لژیونر» را در ورزش قهرمانی و حرفهای داریم که از بحث ما خارج است و این موضوع، مهاجرت تلقی نمیشود. همین الآن هم کلی لژیونر از ایران در رشته های مختلف ورزشی داریم که بدون تغییر تابعیت دارند در کشورهای دیگر ورزش و کسب درآمد میکنند و به نظرم این حضور و رفت و آمدهای ورزشی ورزشکاران و مربیان ایرانی در قالب لژیونر برای ورزش ایران یک مزیت قابل توجه است.
یک نکته در خصوص ورزشکارانی که تابعیتشان را تغییر میدهند، این است که کشورهای مقصد اولویت در اختیار گذاشتن امکانات و پذیرش به عنوان نیروی ورزشکار ملی را به ملت خودشان میدهند و کمتر امکانات در اختیار تبعه یک کشور دیگر میگذارند که از نظر ورزشی به پیشرفت برسد و بعد هم او را وارد تیم ملی کشورشان کنند. نظر شما در این خصوص چیست؟
شما درست میگویید که تغییر تابعیت در ورزش و حضور در تیمهای ملی به همین سادگی نیست؛ هم یک مقررات در فدراسیونهای بین المللی وجود دارد که محدودکننده است، و هم اینکه خود کشورها به راحتی ورزشکاران دیگر کشورها را در تیم ملی خود قرار نمی دهند، مگر اینکه به قول معروف یک شاه ماهی را به تور انداخته باشند که از نظر حیثیتی، هویتی و فنی این ارزش و اعتبار را داشته باشد که اجازه بدهند در تیمهای ملیشان حضور داشته باشد. بعد هم که تعداد اینها خیلی زیاد نیست. به جز رژیم اشغالگر قدس، و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس، در کشورهای دیگر این عدد خیلی پایین است. البته بعضی از کشورها در زمینه ورزش و برگزاری رویدادهای بین المللی ورزشی، پرداخت هزینه های گزاف برای حضور ستارگان ورزشی دنیا در باشگاهها و لیگ ورزشی خودشان، و یا دادن تابعیت به قهرمانان رشتههای مختلف کشورهای دیگر یک سرمایهگذاری خاص و ویژهای کردهاند که بتوانند هویتی فراتر از گذشته برای کشورشان به دست آورند.
به عنوان مثال کشور قطر برای برنامه توسعه اش در ابعاد کلان سیاسی، بین المللی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میزبانی جام جهانی فوتبال 2022 را گرفت و هزینههای بسیار هنگفتی کرد؛ هزینههایی که در تاریخ جام جهانی فوتبال اصلا سابقه ندارد. تا قبل از قطر، سقف هزینه کشورهای میزبان برای برگزاری جام جهانی 20 میلیارد دلار بود و قطر این هزینه را به 220 میلیارد دلار رساند؛ یعنی دویست میلیارد دلار از جام جهانی قبل و از جام جهانی قبلتر بیشتر هزینه کرد. و یا عربستان سعودی که با خرج های کلان در فوتبال و جذب سوپراستارهای فوتبال دنیا و برقراری ارتباط گسترده و مؤثر با فدراسیون ها و سازمانهای بین المللی ورزشی به دنبال دیده شدن و مطرح شدن در دنیا از طریق ورزش است.
همه این گونه اقدامات نشان میدهد که نگاه آنها به ورزش صرف برگزاری یک رویداد ورزشی نیست؛ و این کشورها آمده اند تا از ظرفیت ورزش برای ایجاد یک هویت جدید و یک جهش در ابعاد داخلی و بین المللی برای کشور خودشان استفاده کنند که البته تبعات مثبت اقتصادی و اجتماعی داخلی برای آن ها نیز داشته و خواهد داشت.
نکته دیگر این موضوع، عدم توفیق ورزشکارانی است که مهاجرت میکنند. برای مثال کیمیا علیزاده با مدال المپیک مهاجرت میکند، ولی در المپیک بعدی هیچ موفقیتی ندارد. چقدر با این فرضیه موافقید که ورزشکاران مهاجر در کشور مقصد به میزانی که در کشور خودشان موفقیت کسب کردهاند، نمیتوانند موفق شوند؟
عوامل زیادی در بحث حضور موفق و موفقیت ورزشکاران مهاجر در کشور مقصد نقش دارد؛ و تنها رسیدن به کشور مقصد نمیتواند تضمینی برای ادامه حضور موفق آنها باشد. در این رابطه، خوب است نگاهی به شرایط برخی ورزشکاران مهاجر یا پناهنده ایرانی در ابتدای حضور پرسروصدایشان در کشور مقصد و شرایط فعلی آن ها داشته باشیم که به نظر میرسد حتی در بعد ورزشی هم نه تنها پیشرفتی نداشته، بلکه دچار افت و نزول فاحش هم شده اند.
به نظر میرسد یکی از دلایل افزایش تمایل به مهاجرت در جامعه ورزش این است که احساس میکنند در کشورهای مقصد شرایط کیفیتر و بهتری برای به فعلیت رسیدن استعداد، توانایی و ظرفیت آنها فراهم است و میتوانند از امکانات و زیرساختهای روزآمد و مزایا و زمینههای رشد و پیشرفت بیشتری جهت ایجاد یک آیندهای مطمئن برای خودشان برخوردار شوند.
همچنین باتوجه به شرایط بین المللی و اقتصادی کشور که به لحاظ برخی امکانات فنی و تجهیزات ورزشی برخی رشتهها، زیرساختها و منابع مالی مورد نیاز رشته های مختلف ورزشی دچار محدودیت و تنگنا هستیم، این قبیل مسائل نیز میتواند تأثیر ذهنی منفی در ورزشکاران ایجاد کند. از سوی دیگر موضوع تعدد ورزشکاران نخبه و قهرمان در یکسری از رشته های ورزشی مثل کشتی و ورزشهای رزمی است و ورزشکاران این رشتهها میگویند معلوم نیست که چه زمانی نوبت به ما برسد و بازیکن تیم ملی شویم تا از مزایای آن بهره مند شویم و بنابراین سعی میکنند برای خودشان مسیری را باز کنند و بروند تا از شرایط بهتری در کشورهای مقصد برخوردار باشند.
به یکسری از ورزشکاران پیشنهادهای اغواکنندهای داده میشود
به یکسری از این قهرمانان و ورزشکاران نیز پیشنهادهای اغواکنندهای داده میشود؛ البته اینکه این پیشنهادها چقدر دقیق و حساب شده است هم جای سؤال دارد. ضمن آن که نمیتوانیم کتمان کنیم که یکسری مسائل سیاسی هم قاطی این ماجراها میشود. مثل داستان اصرار رئیس فدراسیون جهانی جودو برای برگزاری مسابقه بین دو ورزشکار ایرانی و اسرائیلی، و یا موضوع تشکیل تیم پناهندگان در بازیهای المپیک که به نظرم یک حرکت کاملا سیاسی از سوی کمیته بین المللی المپیک بود.
چهار عامل اقتصادی، حرفهای، سیاسی و اجتماعی دلیل مهاجرت ورزشکاران ایران است
اما در یک جمعبندی درباره علل مهاجرت ورزشکاران میتوان به نتایج مطالعهای تحت عنوان «اولویت بندی عوامل مؤثر بر مهاجرت ورزشکاران ایران» اشاره کرد که در این مطالعه، چهار عامل اقتصادی، حرفهای، سیاسی و اجتماعی دلیل مهاجرت ورزشکاران ایران دانسته شده است. در زیرمجموعه عوامل اقتصادی به زیرساختهای مالی و اقتصادی کشور مبدأ و مقصد اشاره شده است. به لحاظ حرفهای گفتهاند که امکانات و زیرساختها، مربی، دورههای آموزشی، و تجهیزات کشور مقصد بهتر از مبدأ است. در حوزه اجتماعی شرایط ورزشکاران در کشورهای مقصد از نظر اعتبار و ارزش اجتماعی بهترارزیابی شده و تبعیض کمتری در آنجا وجود دارد؛ یعنی تبعیض قومی، مذهبی و جنسیتی آنجا نیست یا کمتر است.
اگر میخواهیم ورزشکار قهرمان و نخبه را در کشور خودمان نگه داریم، باید به سراغ حل مشکلات اقتصادی جامعه ورزش برویم
در بحث عوامل سیاسی، «ناکارآمدی مدیریتی» کشورهای مقصد نسبت به مبدا کمتر است؛ و گرایشها و تفکرات سیاسی در ورزش کمتر است و یا وجود ندارد، امکان رفت و آمد به کشورهای دیگر خیلی سادهتر است، سلامت و شفافیت نظام مدیریت در کشورهای مقصد بهتر و بیشتر، و امنیت روانی نیز بالاتر است. یعنی این گزارش میگوید اگر میخواهیم ورزشکار قهرمان و نخبه را به عنوان یک سرمایه انسانی و اجتماعی و هویتی در کشور خودمان نگه داریم، باید به سراغ حل مشکلات اقتصادی، شغلی و معیشتی، رفاهی و زندگی بهتر برای جامعه ورزش برویم. اگر یک شغل و درآمد تضمین شده برای آنها داشته باشیم و امنیت شغلی شان را فراهم کنیم، زیرساخت های مناسب برای فعالیت ورزشی اعم از تمرینات و مسابقات آنان ایجاد کنیم و تجهیزات فنی و دانش روز و مربیان کارآمد را برای رقابت برابر آنان در رقابتهای بینالمللی تأمین نماییم و با به کارگیری مدیران ارشد، مقبول، کارآزموده و مجرب در مجموع شرایط خشنودی و رضایت ورزشکاران را فراهم کنیم، طبعا مجموع اینها میتواند به کاهش مهاجرت و حتی مهاجرت معکوس در ورزش نیز منجر شود.
تعداد ورزشکاران ایرانی پناهنده شده به کشورهای دیگر 81 نفر است/ تعداد خانمها 24 نفر بوده است
معاون فرهنگی فعلی وزارت ورزش و جوانان اعلام کرد که در طول چهل و چند سال بعد از انقلاب تعداد ورزشکارانی که در سن ورزش قهرمانی بودند و از کشور مهاجرت کردند 66 نفر و تعدادی بانوانی که پناهنده شده اند کمتر از تعداد انگشتان یک دست بوده است. آیا شما آماری در این زمینه دارید و چقدر از نظر شما این آمار درست است؟
بنابر آنچه که من احصاء کردهام، آمار پناهندگان ما زیر 100 نفر است؛ البته متأسفانه باید گفت که این آمارها به صورت دقیق هم ثبت و ضبط نشده است. به نظرم مرجع اصلی این آمارها می تواند فدراسیونهای ورزشی باشد، چون فدراسیونهای ورزشی برای جامعه ورزش تحت پوشششان شناسنامه ورزشی دارند. آماری که من در یکی از بررسی ها از تعداد ورزشکاران ایرانی پناهنده شده به کشورهای دیگر دیدم، 81 نفر است؛ با اسم و مشخصات که مربوط به کدام رشته ورزشی بودهاند، خانم و آقا بودنشان و اینکه به کدام کشور پناهنده شدهاند. عمدتا هم پناهندگی به کشورهای اروپایی بوده است. بیشترین آمار هم مربوط به رشتههای رزمی است؛ یعنی رشتههایی شامل جودو، تکواندو و مواردی از این قبیل، جزء رشته هایی هستند که بیشتر آمار پناهنده را در آنها داشتهایم. طبق این آمار، تعداد خانمها هم 24 نفر بوده است.
نباید واقعیتها را کتمان کنیم
اختلافی که در این اعداد وجود دارد این سؤال را به ذهن متبادر میکند که اگر ما اعداد را کوچک در نظر بگیریم و ارایه بدهیم، چقدر ما را از اصل ماجرا و پیدا کردن راه حل و راهکار برای عبور از این قضیه دور میکند؟
اصلا ما نباید واقعیتها را کتمان کنیم و کوچک کردن عدد یا دستکاری اعداد هم چیزی از اصل واقعیت کم نمیکند. بنابراین، همانطور که گفتم میشود این موضوع را مدیریت و کنترل و حتی مهاجرت معکوس ایجاد کرد؛ به شرط اینکه اولا نگاه کلان کشور به ورزش تغییر کند و ورزش جزء اولویت های راهبردی کشور باشد. و ثانیا ظرفیتهای لازم مدیریتی، ساختاری، اقتصادی، حرفهای و اجتماعی را در ورزش و برای ورزشکاران ایجاد کنیم. حتما نظام مدیریتی ورزش ما اگر میخواهیم این مهاجرت کمتر یا معکوس شود، باید جایگاه آن از هر حیث ارتقا پیدا کند.
طبعا با نگاه سطح پایین به ورزش، و این سطح مدیریتی و مدیریت ضعیف و ناکارآمد، و ساختارهای ناقص و غیرپاسخگو مثل باشگاههای به اصطلاح حرفهای و برخی فدراسیون های ضعیف و ناتوان، و امکانات و زیرساختها و منابع مالی ضعیف نمیتوانیم این موضوع را متوقف کنیم. حتما باید ورزش جزء اولویتهای اصلی کشور شود؛ متأسفانه ورزش جزء اولویتهای اصلی نبوده و نیست. به همین دلیل نمیتوانیم از ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و بین المللی ورزش استفاده کنیم. این یکی از انتقادات جدی است که وجود دارد؛ صرف نظر از آنچه که در خود ورزش میگذرد، ورزش امروز ظرفیتهایی دارد به خصوص برای کشوری مثل ما که چالش زیاد داریم، ورزش میتواند به کمک چالشهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بین المللی و سیاسی ما بیاید، به شرط اینکه جزو موضوعات اولویتدار حاکمیت و نظام ما باشد؛ که نیست.
در برنامه هفتم توسعه یک کلمه از ورزش نیست
الآن در برنامه هفتم توسعه یک کلمه از ورزش نیست؛ یعنی در پنج سال آینده اصلا ورزش جزء توسعه و اولویتهای توسعه ما نیست. ما برای نگهداشت سرمایهها و ظرفیتها و استفاده بهتر از ظرفیتها و استعدادهای ورزش کشور نیاز به سرمایهگذاری چندین و چند برابری در ورزش داریم که هم بتوانیم از ظرفیتهای موجود بهتر استفاده کنیم و هم از مهاجرت این سرمایههای گران قیمت به سایر کشورهای پیشگیری کنیم. این نیاز دارد که به ورزش اولویت، امکانات، بودجه بدهیم و اعتبار بدهیم و زمینههای توجه عملی، نه شعاری، هرچه بیشتر را در ورزش فراهم کنیم.
ورزش ارزانترین، کمهزینهترین، زودبازدهترین و پربازدهترین موضوعی است که میتواند در حوزههای اجتماعی و سلامت به کمک کشور، نظام و مردم و هرآنچه که دنبالش هستیم، بیاید. اگر در ورزش یک توجه اندکی شود و به اندازه نیازش اعتبار، بودجه و حمایت انجام شود، موضوع سلامت کشور نیز حل میشود و این همه پول و هزینه گزاف بابت هزینه درمان در کشور نمیدهیم. ما یکی از کشورهایی هستیم که خیلی هزینههای درمان مان بالاست. سالانه چندین هزار میلیاد تومان! یکی از دلایلش این است که متأسفانه به ورزش از بعد سلامت و پیشگیری کمتوجهی یا بیتوجهی شده است.
حالا بعد قهرمانیاش را گفتم که بحث شد و بعد غیر قهرمانی و همگانی اش هم همین است. حتی در این هم متأسفانه خیلی ضعیف هستیم. به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، ساخت و سازها، و سایر حوزهها میرسیم، اما به ورزش که میتواند به اندازه آموزش و پرورش، و بهداشت و درمان در خدمت آموزش، سلامت و نشاط جامعه، مردم و ارتقاء جایگاه کشور باشد، بی توجه بوده ایم و متأسفانه کمتر مدنظر و توجه بوده است. این یکی از معضلاتی است که ما با آن مواجهیم و امیدوارم این نگاه در کوتاه مدت تغییر کند.
انتهای پیام