به بهانهٔ چهلمین روز درگذشت «محمد اسماعیلی»، پیشکسوت تنبکنوازی
روزنامه پیام ما نوشت: بهعنوان شاگرد «محمد اسماعیلی» بالاترین جایگاه را طبیعتاً برای او متصور هستم و به قول «علیرضا میرعلینقی»، او «پهلوان تنبکنوازی» بوده است. دربارهٔ نقش محمد اسماعیلی در گروه «اساتید» باید به این نکته اشاره کرد که «فرامرز پایور» بعد از فوت «حسین تهرانی»، اسماعیلی را بهعنوان نوازندهٔ ضرب گروهش انتخاب کرد که بعدها به گروه «پایور» معروف شد. مهمترین نکته این است که آقای پایور موسیقی ایرانی را به این صورت تقسیمبندی میکرد: ساز، ضرب و آواز. در واقع رکن دوم ضرب بود و در قطعات ضرب نقش تعیینکننده داشت. محمد اسماعیلی در گروه «اساتید» به سرپرستی فرامرز پایور، نهتنها نقش کمی نداشت بلکه نقش دوم را داشت. سال ۶۸ که بعد از اینکه این گروه پس از ده سال به صحنه آمد، قسمتی که آقای پایور بهتنهایی ساز میزد، با آقای اسماعیلی به صحنه میآمدند. بنابراین، جایگاه محمد اسماعیلی همیشه جایگاه ویژهای بود؛ چه در گروه پایور و چه در گروه اساتید.
«حسین دهلوی» در مقدمهای بر کتاب استاد تهرانی نوشته است که ایشان بالاترین مرحلهٔ هنری ساز تنبک را پیش برد. دربارهٔ نقش اسماعیلی در ترویج تنبکنوازی در ایران میتوان گفت که ایشان علاوهبر حفظ مکتب، به تنبک مکتب اضافه کردند. ندیدم که کسی کاری بر این ساز انجام داده باشد که حرکت جدیدی تلقی شود و اگر کسی هم چنین ادعایی کرده باشد، ادعای درستی نیست. محمد اسماعیلی کمکم امضای خود را پیدا و فردیتش را در ساز منعکس کرد که به عقیدهٔ من، این همان مکتبداری است. بهعبارت دیگر، اگر کسی بخواهد وارث یک مکتب باشد، ابتدا باید مانند استادش کپی کند و بهمرور میتواند خودش را پیدا کند. درجهٔ استادی که آقای اسماعیلی به آن رسید، از مسیر شاگرد بودن میتواند اتفاق بیفتد.
سالی که تصمیم گرفتم سراغ این ساز بروم، یکی از بستگان ما شاگرد آقای اسماعیلی بود و میخواستم نزد ایشان این ساز را یاد بگیرم. زمانی که دنبال ایشان گشتم، هیچجا نبود. سال ۶۱ بود. از شغلم استعفا دادم و در بازار سنگ و جواهر شروع کردم به جستوجوی او. از اول تیر آن سال تا پایان آن، دنبال ایشان گشتم تا او را پیدا کردم. وقتی ایشان را دیدم گفت من کار نمیکنم. من هم ناامید برگشتم و رفتم نزد «امیرناصر افتتاح». بعد از سه ماه استاد افتتاح به من گفت «تو عاشقی و پهلوی من هیچی نمیشی. تو دلت جای دیگه است.» فکر نمیکنم معلمی شاگردش را از خود براند تا سراغ آن چیزی که دوست دارد، برود. گفت «اسماعیلی هنرمند بزرگی است و فقط باید قلق او را پیدا کنی تا راضی شود.» دوباره سراغ محمد اسماعیلی رفتم و تا آذر ۶۴ طول کشید تا من را قبول کند.
استاد اسماعیلی چگونه تمرین کردن را به من یاد داد و نشان داد؛ باید با قدرتی که استاد ساز میزند، ساز بزنی. خاصیت موسیقیهای اصیل این است که «شاگرد حق سؤال کردن از معلم را ندارد.» و ایشان هم میگفت شاگرد نباید سؤال بپرسد. بعد از یک سال و نیم من را به «فرامرز پایور» معرفی کرد تا در کنسرتهای آنها کمکم همنوازی را تجربه کنم و اولینبار در آلبوم «دل شیدا» از «شهرام ناظری» شرکت کردم و ساز زدم.
محمد اسماعیلی میگفت «این راه را باید قدم زد» و این درسهایی بود که این مرد میداد. نگهداشتن یاد چنین آدمهایی، در حفظ مکتب آنان و اشاعهٔ آن است.
انتهای پیام