يادی از يك دوست و همكار مطبوعاتی | علی شکوهی
علي شكوهي، روزنامه نگار در روزنامه ی اعتماد نوشت:
✅ حسن شايانفر بعد از تحمل چند سال بيماري سرانجام نتوانست بر آن فايق بيايد و تسليم بيماري شد و به ديار باقي شتافت؛ جايي كه دير يا زود همه بايد برويم و هيچ راه گريزي از آن نيست. قطعا شايانفر از كساني است كه درباره او قضاوتهاي كاملا متفاوتي بر سر زبانها خواهد افتاد و ارزيابيهاي كاملا متضادي از مواضع و عملكرد وي به گوش خواهد رسيد. او «برادر حسن» موسسه كيهان بود كه در كنار «برادر حسين»، سبك خاصي از روزنامهنگاري و تحقيق و پژوهش را پايهگذاري كرد و نحوه متفاوتي از قضاوت درباره اشخاص و حوادث و رويدادهاي تاريخي را رايج ساخت كه طبعا امثال بنده با آن ميانهاي نداريم و با آن مخالفيم. بارها از من خواسته بود كه به موسسه كيهان برگردم و در نگارش مطالب كتابهاي مورد نظرش با او همكاري كنم اما هر بار جواب من منفي بود زيرا اصلا نميتوانستم با آن موسسه و با اين رويكرد همراهي كنم. اعتراضم به اين بود كه بخش منفي مواضع و عملكرد هر انسان و انديشمند و هنرمند و چهره سياسي را بدون توجه به وجوه مثبت آن نميشود مبناي ارزيابي قرار داد و پاسخ او اين بود كه از بس در مورد اين افراد حرفهاي مثبت وجود دارد ما «نيمه پنهان» آنها را برملا ميكنيم و انشاءالله در آينده كساني پيدا ميشوند كه منصفانه بر هر دو وجه تاكيد خواهند كرد و معلوم بود كه من به نگارش گزارش درست و منصفانه تاكيد داشتم و اين رويه را نميپسنديدم. در آخرين تماس تلفني به او اعتراض كرده بودم كه چرا درباره دكتر چنگيز پهلوان مطالبي را مستند كتاب خود قرار دادهايد كه من به طنز و به صورت خيالي در كيهان نوشته بودم و اساسا سخنان پهلوان نيست. او بعد از بررسي، متوجه خطاي فاحش پژوهشگر تحت امرش شد و گلايهآميز گفت كه وقتي امثال شما به كمك ما نميآييد ما مجبوريم از كساني استفاده كنيم كه ضعيفند. او البته ميدانست كه بسياري از افراد توانمند و صاحبنظر خيلي علاقهاي به كار كردن با او و موسسه تحت امر او نشان نميدهند چون حاضر نيستند تن به پژوهشي بدهند كه از قبل نتيجه آن معلوم است .
✅ از اين اختلافات فكري و سياسي كه بگذريم در دين ما توصيه شده است كه از درگذشتگان خود به نيكي ياد كنيم و بنابراين در اين نوشتار كوتاه چند سخن و خاطره نيك از ايشان را بيان ميكنم كه حق دوستي را ادا كرده باشم.
✅ نخستين آشنايي من با حسن شايانفر مربوط به زماني است كه او اسم مستعار «برادر معصومي» را داشت و در بخش فرهنگي زندان قزلحصار به همراه «حسين شريعتمداري» فعاليت ميكرد. در آن زمان بنده سردبير كيهان هوايي بودم كه براي ايرانيان خارج كشور منتشر ميشد و فضاي آن بازتر از مطبوعات داخلي بود. شايانفر برخي زندانيان تواب را براي نوشتن مطلب يا انجام مصاحبه به ما معرفي ميكرد و خودش نيز به همين دليل به تحريريه كيهان هوايي رفت و آمد داشت. همگان ميدانند بعد از آنكه مرحوم لاجوردي از سازمان زندانها كنار گذاشته شد، فضاي داخلي زندانها براي اعضا و هواداران گروهكها خيلي بهتر شد و امكان تماس با زندانيان از موضع فرهنگي و با روش بحث و گفتوگو فراهم آمد. پيشتازان اين رويه جديد در زندان قزلحصار همين «برادر حسين» و «برادر معصومي» بودند كه با مباحثه و برقراري ارتباط عاطفي و اخلاقي موفق شدند جمعي از اعضا و هواداران گروهكهاي ماركسيستي و منافقين را جذب اسلام و انقلاب كرده و از موضع ضديت با دين يا انقلاب دورشان كنند. شايد از همان زمان عنوان «توابسازي» در مورد اين دو چهره سياسي و فرهنگي رايج شده باشد اما شخصا ترديد ندارم كه فضاي ايجاد شده به وسيله اينان در زندانهاي آن زمان، كاري شايسته و درست و به نسبت قبل، فضاي باز سياسي و فرهنگي محسوب ميشد و بايد از آن به نيكي ياد شود. در همان زمان كتاب «روزها و سوزها» نيز با همت مرحوم شايانفر منتشر شد كه مجموعه قصههايي از زندانيان تواب بود و حال و هواي خاص خودش را داشت.
✅ در جريان عمليات مرصاد به عنوان خبرنگار حضور داشتم و از جمله تلاش ميكرديم با برخي بازداشتشدگان منافقين هم گفتوگو كنيم. در يكي از بازداشتگاههاي موقت در اسلام آباد غرب با دو تن از جوانان كمسن و سال دستگير شده گفتوگو ميكرديم كه متوجه شديم آنان از اعضا و هواداران سازمان منافقين نيستند بلكه از بسيجيان يا سربازاني بودند كه به وسيله منافقين اسير شده و در اطراف خانقين در اردوگاهي زنداني بودند. ظاهرا منافقين مدتها براي آنان سخنراني و آنان را به سوي خودشان دعوت ميكردند اما آنان مقاومت كرده و به منافقين ملحق نميشدند. در آستانه عمليات مرصاد، منافقين براي آخرين بار به سراغ آنان ميروند و ميگويند كه ما قصد انجام يك عمليات بزرگ را داريم و اگر شما با ما نياييد ممكن است شما را تحويل ارتش عراق بدهيم. اين دو جوان اسير ايراني هم صرفا براي بازگشت به كشور با منافقين همراه ميشوند اما در جريان اين عمليات هيچ كاري براي آنان انجام نميدهند. بعد از شكست منافقين هم آن دو پنهان ميشوند و خود را تسليم نيروهاي ايراني ميكنند اما چون در لباس منافقين اسير شده بودند، زنداني ميشوند و هر لحظه اين احتمال وجود داشت كه با تصميم برخي از قضات يا حتي نيروهاي خودسر نظامي، حكم اعدام عليه آنان اجرا شود. بعد از انجام مصاحبه و حركت در خيابانهاي اسلام آباد غرب، يكباره چشممان به «برادر معصومي» افتاد و ماجرا را براي او نقل كرديم و از او خواستيم كه به داد اين دو جوان بيگناه برسد. از نفوذ شايانفر در نهادهاي امنيتي خبر داشتيم و او هم فورا در اين ماجرا مداخله كرد و نگذاشت گزندي به آنان برسد.
✅ شايد در كنار ذكر سادگي و برخوردهاي اخلاقياش بايد تاكيد شود مرحوم حسن شايانفر به راهش ايمان و در پيمودن آن همت داشت. خدايش رحمت كند.
انتهای پیام