«هیدگر»؛ فیلسوفی که پیرو نمیخواست | محمد زارع شیرین کندی
محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه در یادداشتی با عنوان «فیلسوفی که پیرو نمیخواست» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
مارتین هیدگر متفکری است که از هرگونه تقلید و تکرار، خاصه تقلید از تفکر فلسفی و هنری کسی و تکرار آن، سخت ناخشنود و برآشفته می شد. آن نظر هم دراین معنا نمود یافته است که او خود فیلسوفی بود آغازگر راهها و آفریینندۀ اثرها، و هم در این مورد که از هرگونه اقتدا به تفکر خودش نیز به شدت نهی میکرد.
او از یکسان نگریستن، مانند هم اندیشیدن، عین هم گفتن، شبیه دیگران زیستن، “همرنگ جماعت شدن” و به طور کلی ازهرگونه “نااصالت” و ” ازخودبیگانگی” و فقدان فردیت وخلاقیت اجتناب وانتقاد می کرد.
اهمیت تفکرخودجوش و دعوت به از نو پرسیدن و اندیشیدن در مرکز و کانون همۀ متون او، اعم از متقدم و میانه و متاخر، قرار دارد هرچند در دورۀ میانه و متاخردر پیِ پرسش از ذات تکنیک، علم جدید، اراده به قدرت، سلطه بر زمین و تخریب زیستگاه، تاکید بیشتر بر تفکر و چیستی و چگونگی آن و فرق فارق تفکر با تعقل و عقلانیت مدرن (راسیو/ راسیونالیسم) نیز مشهود است.
او تعجب میکند که این همه زمینه و حیطۀ گسترده برای برانگیختن تفکر وجود دارد و این همه گره، پرسش، معضل وآسیبِ اندیشه انگیز هست اما کسی نمی اندیشد. چرا بشر جدید شیب تند سقوط را عین پیشرفت و خوشبختی میانگارد؟ چرا انسان جدید این اندازه بیفکر شده است؟
هیدگر این موضوع را در سلسله درسهایی که باعنوان “چه چیز است آنچه تفکر خوانده میشود؟” منتشرشده است، باریکبینانه طرح کرد و نکات تازهای را دربارۀ زیست غافلانۀ بشرجدید به یادها آورد، و متفکران و دانایان دردمند آینده را درگیرِ تعمقهایش کرد.
تاملات او را دراین کتاب نه شناخت علمی میتوان نامید نه حکمت عملی و راه حلهای نظری و فنی، آنها به معنای دقیق کلمه “اشارات و تنبیهات”اند و ترغیب به اندیشیدن و تشویق به راه افتادن. هیدگر بر آن است که “انسان از قرنها پیش تاکنون بسی زیاد عمل کرده است و بسی اندک تفکر” و “در زمانۀ اندیشهانگیز ما اندیشهانگیزترین امر آن است که ما هنوز نمیاندیشیم”.
شاید هیچ کدام از شاگردان هیدگر محتوای این کتاب و این معنا را بهتر و مناسبتر از هانا آرنت بسط و تفصیل نداده و به تعبیر هابرماس هیدگر را شهری نکرده است.
آرنت در کتاب “آیشمن در اورشلیم” و “حیات ذهن”، عجز از تفکر و ضعف گفتگوی درونی با خویشتن و بی فکری را منشا همۀ تباهیها، شرور و جنایاتی قلمداد کرد که در دنیای مدرن از انسان جدید سر میزند.
به نوشتۀ او، آیشمن در زمان محاکمه انسانی بود کاملا عادی، حتی باورهای ایدئولوژیک چندان محکمی نداشت، احمق هم نبود و فقط یک ویژگی سلبی داشت و آن غیاب تفکر و بی فکری در شخصیت او بود.
از این تشخیص آرنت برمیآید که نیندیشیدن، بهخصوص در عصر ایدئولوژیهای نیستانگار و خشونتآفرین و زمانۀ تکنیک سیارهای چه پیامدهای هولناکی میتواند داشته باشد و اینکه هشدارهای هیدگر در خصوص تفکر تا چه اندازه سنجیده و انساندوستانه و صلحطلبانه بوده است.
بنابراین میتوان گفت که مشکل بنیادی بشر جدید، عجز از تفکر است و اگر دورۀ بی فکری انسان بیش از این به طول بینجامد ممکن است همه چیز از بین برود وخود انسانِِ قادر به عمل و عاجز از فکر در درون ویرانههای زمین مدفون شود.
زیرا تا انسان جدید نیندیشد سکونتگاهش محل فاجعه خواهد بود و از قضا این امر در مورد جامعههای متوهمِ پرمدعا بیشتر صادق است که درحاشیۀ مدرنیته با استفاده از ابزاروآلات مدرن و به اسم ارزشهای مقدس هر روز به ابعادخشونت، خونریزی، جنگ و ویرانی میافزایند.
اما این نکته که هیدگر در همۀ مراحل تفکرش از هرگونه تقلید و تبعیت از دیگری و تعهد و وفاداری تام و تمام به یک فیلسوف، علی الخصوص خودش، برحذر میداشته و شاگردان و مخاطبان و مستمعاناش را به تکرار نکردن، استقلال در اندیشیدن، ژرفنگری و فراتر رفتن از عقل مشترک دعوت میکرده است.
درمواردی حتی به صراحت بیان شده است، از جمله در مناظره معروف او با کاسیرر، که او در پایان به حاضران چنین میگوید: “دنبال اختلاف مواضع متعاطیان فلسفه نروید و مشغول هیدگر و کاسیرر نشوید بلکه پیشتر بیایید تا حس کنید که ما در راه به جد بازپرسیدن پرسش محوری متافیزیک هستیم… توجه داشته باشید که ضرورتا باید وارد محاجه با تاریخ فلسفه شوید…”.
هیدگر در حدود هفتاد سالگی در گفتگویی خیالی چنین گفته است: “من درحال گفت و شنود با پیرمردی بودم که از یک جوان درخواست می کرد که ازتکرار تفکر او بپرهیزد و سعی کند که در ساحت حقیقت وجود، افق زمان، انکشاف عالم و با روی آوردن تام به صنعت آینده به تفکر بپردازد.
آن پیرمرد درخواست می کرد که از به کارگیری کلام هیدگری – متفکری که کوشید شان تفکر آینده را دریابد – صرف نظرشود. علاوه بر آن، گواهی برخی شاگرداناش حاکی از این است که او هرگز مایل نبود که دانشجویان درکلاسها و سمینارها سخنان خودش را به او بازپس دهند و هرگاه دانشجویی چنان می کرد هیدگر پاسخ جالب و بامزهای میداد.
اوکه استادِ ساختنِ فعل از اسمهای آلمانی بود از اسم خودش نیز فعلی ساخته بود و آن را به کار میبرد. عبارت او به فارسی این میشود: “ما در اینجا نمیهیدگریم”. یعنی قراراست در درس فلسفه بیندیشیم، فلسفه بورزیم و سخن تازهای بگوییم و بشنویم نه این که مفاهیم و جملات هیدگر را تکرار کنیم.
یعنی قرار است از مسلمات و مشهوراتِ غالب بر زمان و مکانمان فراتر رویم و مفتون و مقهور کاریزمای شخصیتها نشویم. یعنی قرار است نه تنها ارسطو و دکارت و کانت و هگل را از منظر زمان و دازاین انضمامیمان نقد کنیم بلکه با خود مارتین هیدگر هم مواجهه و مباحثه داشته باشیم؛ چه، صرفا دراین صورت است که به تفکر فلسفیاش احترام گذاشتهایم.
این، نوع نوینی از اصل آزادی است که هیدگر باور داشته و به مخاطباناش میآموخته است: آزادی راستین تفکر. هر اهل فلسفهای خود باید راهاش را بجوید و حرکت کند نه این که دنبالهرو دیگران باشد، خاصه در این دورۀ جدید که موضوعات برای اندیشیدن چنان انگیزانندهاند که مپرس.
هیدگر عمق معنای آزادی را دریافته بود وبه جان آزموده بود. او شعار آزادی نمیداد. کدام آزادی حقیقیتر از این است که استاد به شاگرد و مخاطباش بگوید خودت فکرکن، خودت جهد کن، خودت کتاب بخوان، سخن خودت را بگو و حرفهای مرا تکرار نکن!
هیدگربه ارسطو رفته بود که پیِ آواز حقیقت میدوید اگرچه احترام به دوست و آموزگارش افلاطون را هرگز فراموش نکرد. از این حیث، هیدگر با هوسرل، استادش، تفاوتهایی بارز داشت. چه، بنا به گواهیهای شاگردان هوسرل، او در امر آموزش روشی سخت استبدادی پیشه کرده بود و رفتارهایش با دانشجویان بسیار پدرسالارانه بوده است.
هوسرل کمتر اجازۀ جور دیگر دیدن و اندیشیدن را به دانشجویاناش میداده است. از این رو، او از کتاب دورانسازِ هیدگر، “وجود و زمان”، نه تنها راضی نبود بلکه آن را نوعی کج فهمی، بدعت و انحراف از پدیدارشناسی به شمار میآورد.
هوسرل دانشجویان را به ابتکار و نوآوری فرا نمیخواند. هوسرل پیرو میخواست. به گفتۀ لیندا لوپز مک الیستر، “رویکرد هوسرل در این زمینه به شدت آمرانه بود و به دانشجویانش اجازه نمیداد برای بسط و توسعۀ ایدههایشان آزاد باشند … هوسرل انتظار داشت دانشجویانش به جای اینکه نظریههای خود را توسعه دهند به شرح و بسط دیدگاههای او بپردازند و البته روشن است که آنها مجاز نبودند نظریههایی مخالف آرای او داشته باشند.
همان طورکه کارل لوویت، یکی از همشاگردیهای گردا والتر، اشاره میکند روش کار هوسرل با دانشجویانش همچون معماری بود که نه تنها خانهای را طراحی میکند بلکه بیشتر قسمتهای ساختمان را هم خودش از پیش ساخته است.
او فقط به دانشجویانش اجازۀ انجام کارهای پایانی، مثل نصب کاغذ دیواری، را میداد، حتی طرح کاغذ دیواری را هم قبلا خودش انتخاب کرده بود”. در این باره مطایبهای از ادیت اشتاین، شاگرد هوشمند و دستیار نجیب و بزرگوار هوسرل که متاسفانه در عنفوان جوانی “درکوی شهادت آرمید”، شنیدنی است: “راه حل هوسرل برای اشتاین این بود که همچنان دستیار باقی بماند و همسری شایسته برای خود دست و پا کند که او هم ترجیحا دستیار هوسرل شود. و اشتاین به شوخی گفته بود لابد بچهشان هم دستیار هوسرل خواهد شد!”
انتهای پیام