مجموعه ای خبرگزاری دولت با نام «سالگرد آشوب» منتشر کرد
ایرنا، خبرگزاری دولت نوشت:
به گفته یک فعال سیاسی اصلاحطلب، مردم از جریانات سیاسی احساس ناامیدی میکنند چون در هر دوره، اصولگرایان، اصلاحطلبان و معتدلین هیچ کدام نتوانستند ارتباط یا گفتمانی ایجاد کنند تا جامعه احساس کند حرفش به درستی شنیده میشود.
اگر منشا اعتراضهای سال گذشته را ترکیبی از مطالبات پاسخ دادهنشده در جامعه و برنامهریزی و موجسواری اپوزیسیون و دولتهای متخاصم بدانیم و به سهگانه مردم، حاکمیت و اپوزیسیون توجه کنیم، امروز اینکه هر یک از اضلاع این مثلث چه میزان به اهدافشان رسیده اند، قابل بررسی است.
در این زمینه، پژوهش ایرنا در پروندهای به بررسی این مهم پرداخته که در بخشی از آن «زهرا نژادبهرام» فعال سیاسی اصلاحطلب پاسخگوی پرسشهای پژوهشگر ایرنا شده است. متن این مصاحبه را در ادامه میخوانید؛
جامعه بحرانزده که ۲ سال قرنطینه را تحمل کرده بود، بعد از کرونا با شرایط جدیدی رو به رو شد که نسبت به مطالبات اجتماعی بیپاسخ بود
برای ریشهیابی وقایع ۱۴۰۱ باید ابتدا اتفاقهای چند سال قبل از این تاریخ را مشاهده کرد؛ از اعتراضات بنزینی تا سقوط هواپیمای اوکراینی
– در میانه سال ۱۴۰۱ چه عوامل و زمینههایی اعتراضات در جامعه را برانگیخت و چگونه به ناآرامی و آشوب کشیده شد؟
برای ریشهیابی اعتراضات ۱۴۰۱ باید ابتدا اتفاقهای چند سال قبل از این تاریخ را مشاهده کرد. اعتراضات ۱۴۰۱ در حالی شکل گرفت که مسائل اقتصادی و اجتماعی جامعه را درگیر کرده بود و ناکامیهای زیادی از فقدان ارتباطات اجتماعی در جامعه به چشم میخورد.
سال ۱۳۹۸ بحران بنزین و اعتراضات مربوط به آن را داشتیم و بعد از آن وقایع مربوط به هواپیمای اوکراینی، التهابات زیادی را به جامعه وارد کرد. از طرف دیگر، به دلیل سکوت چند روزه مسوولان و بیپاسخیِ آنان، دامنه این التهابات بیشتر شد و جامعه در فشار جدی قرار گرفت.
بعد از این اتفاقات، با فراگیر شدن کرونا ما ۲ سال قرنطینه را تجربه کردیم که ارتباطات اجتماعی به حداقل رسید و اصلیترین ابزارهای ارتباطی ما مجازی و آموزشها هم مجازی بود. در این شرایط ارتباطات انسانی محدود شده بود. ما در درون خودمان در واقع دست و پنجه نرم میکردیم در عین حال نمیدانستیم که زنده میمانیم یا نه. هر روز جمع کثیری از هموطنان جان خود را از دست میدادند. در این اوضاع مسائل مربوط به واردات یا تولید داخلی واکسن مجموعا جامعه را ملتهبتر کرده بود.
از سال ۱۴۰۰ به تدریج بعد از دو سال قرنطینه، فضاهای اجتماعی باز شد که مردم بتوانند ارتباط برقرار کنند. اما جامعه بحرانزده که ۲ سال قرنطینه را تحمل کرده بود با شرایط جدیدی رو به رو شد که نه تنها نسبت به مطالبات اجتماعی بیپاسخ بود بلکه گشتهای ارشاد در آن دوباره به راه افتاده بود. در این فضا «مهسا امینی» به عنوان دختری که مهمان شهر تهران بود در بازداشت نیروی انتظامی جان باخت و بعد از آن وقایعی پیش آمد که دیدیم.
بیپاسخی بعد از مرگ مهسا امینی باعث شد مرجعیت خبری از داخل به سمت خارج برود
– در این سالها چه اقداماتی میتوانست، مقابل آشوب بازدارنده باشد؟
همزمان با وقایع پارسال و پیش از آن، شکاف نسلی، اعتراضات سیاسی و اقتصادی وجود داشت اما نمیتوانیم پنهان کنیم و نبینیم که یک جریان کاملا زنانه به راه افتاد که توانست گسلهای دیگر را به هم متصل کند
از سال ۹۸ اگر فضای بیپاسخی را در نظر بگیریم اتفاقات مربوط به بنزین رخ میدهد، نه پاسخی برای این اتفاقات داده شد و نه استعفایی و محاکمهای صورت گرفت و به دنبال آن اتفاقات مربوط به هواپیمای اوکراینی و بعد کرونا. در این شرایط مردم با جمعی از بیپاسخی روبرو میشوند؛ پاسخهایی که بتواند جامعه را قانع کند. در همچین فضایی طبیعی بود که با مرگ مشکوک مهسا امینی اعتراضات بیشتری به وجود آید.
بعد از مرگ مهسا امینی فضای رسانهای محدود و کسی که خبر این اتفاق را داده بود، دستگیر شد. در این مقطع بود که مرجعیت خبری از داخل به خارج کشور انتقال یافت.
اوایل اعتراضات صحبت از این بود که مطالبات شنیده شده و حاکمیت سعی میکند با مردم ارتباط برقرار کند و در واقع فضای ارتباطی با جامعه ایجاد شود اما متاسفانه اوضاع به شکلی پیش میرود که جو امنیتی حاکم میشود یعنی نه تنها گفتوگویی صورت نمیگیرد و پاسخی داده نمیشود بلکه مسیرهای ارتباطی بسته و رویکردهای امنیتی و انتظامی تشدید میشود.
در این فضا طبیعتا بازیگران و گروههای مختلفی که دشمنیشان با کشور ما ثابت شده و از این فضاها میخواهند ماهیگیری کنند دست به کار شدند.
نگاه به بسیاری از زنان مجرمانه است
– اصلیترین بازیگران تحولات یک سال اخیر چه کسانی بودهاند؟
به نظر میرسد مساله زنان، آرزوها و خواستههای زنان برای اینکه بتوانند در موقعیت عادلانهای در جامعه قرار گیرند چه از نظر حقوقی چه از نظر اجتماعی و چه از نظر اقتصادی برآورده نشده و روز به روز بر این مطالبات انباشته شده است.
در حوزه زنان، تکریم زبانی وجود داشته و تکریم واقعی کمتر شکل گرفته است. حتی از منظری عده زیادی از آنان مجرم هستند و باید تحت تعقیب قرار گیرند؛ از نوع لباس تا نوع رفتار آنها چه در محل کار و چه در اجتماع. هر وقت اتفاقی افتاده نگاهها به سمت زنان بوده است.
همزمان با وقایع پارسال و پیش از آن، شکاف نسلی، اعتراضات سیاسی و اقتصادی وجود داشت اما نمیتوانیم پنهان کنیم و نبینیم که یک جریان کاملا زنانه به راه افتاد که توانست گسلهای دیگر را به هم متصل کند.
جریانهای سیاسی «آچمز» شدند
– ناآرامیهای پارسال از چه جنسی بود؟
جریانهای خارج از کشور و اپوزیسیون با شناسایی شکافها و پیشبینی اینکه ناآرامیها در داخل کشور رخ میدهد، از آب گل آلود ماهی گرفتند
اعتراضات بر خلاف قبل از جنس سیاسی و اقتصادی نبود بلکه بیشتر جنس اجتماعی و فرهنگی داشت؛ یعنی به نوعی هیچ کدام از جریانهای سیاسی داخل کشور نمیتوانستند حتی آن را تعدیل کنند. هیچ کاری نمیتوانستند در این خصوص انجام دهند. میتوان گفت جریانهای سیاسی «آچمز» شده بودند. در این فضا صدای افرادی از جنس هنرپیشه، خواننده، نویسنده و … بیشتر شنیده میشد چون از جنس قدرت سیاسی نبود و در عوض با منشا نفوذ اجتماعی پیوند داشت.
جامعه ما یک جامعه رو به رشد و متحول از نظر سطح سواد، از نظر رشد اجتماعی و از نظر آگاهیهای سیاسی و اقتصادی است و حتی جز جوامع سرآمد در منطقه خاورمیانه محسوب میشود. با این حال و با توجه به واقعیات موجود اگر ارتباط اجتماعی با سلبریتیها افزایش پیدا کرده چیز غریب و متفاوتی نیست.
مردم از جریانات سیاسی احساس ناامیدی میکنند چون در هر دوره اصولگرا، اصلاح طلب و معتدلین هیچ کدام نتوانستند ارتباط یا گفتمانی در درون جامعه برپا کنند تا جامعه احساس کنند حرف آنها شنیده میشود.
پس چون مردم از جریانات سیاسی به طور عام ناامید بودند، ما با موجی از گروههای ناهمگون از اقشار مختلف کنار همدیگر روبرو شدیم که یک جور پیوستگی داشت. آنان خواستار شنیده شدن بودند. به تعبیر دیگر مبنای این اعتراضات تلاش برای شنیده شدن بود.
باید الگوهای تازهتری استفاده کرد چرا که این نسل خیلی متفاوت از گذشته است
– چرا در کشور ما اعتراض در کوتاهترین زمان ممکن به آشوب کشیده میشود؟
در اوایل اعتراضات آشوبی وجود نداشت اما در ادامه ما با تخریبها روبه رو شدیم. ما در جهان میبینیم خیلی اعتراضات وجود دارد مثلا ناآرامیهای فرانسه که از نظر زمانی با وقایع ایران نزدیک بود اما در زمینه نقشآفرینی جریانهای سیاسی و نوع ارتباط جامعه با مسائل سیاسی و اجتماعی تفاوتهایی را شاهد بودیم.
ما باید باور کنیم الگوهای چند دهه پیش دیگر الگوهای مورد قبول نیست و باید الگوهای تازهتری را استفاده کرد چرا که این نسل خیلی متفاوت از گذشته است. بسیاری از آنان علنا اظهار داشتند ما اعتراض میکنیم به شما که شما در واقع تقوای اجتماعی از زنان طلب میکنید و بار امنیت و عفت جامعه را روی دوش زنان گذاشتهاید اما پاسخگوی مطالبات آنها نیستید. چرا حرف آنها شنیده نمیشود، چرا فرصتهای شغلی برای آنها کم است، چرا هنوز خشونت خانگی در درون جامعه دارد؟
این گسلها موجود بود که دشمنان از آن استفاده کردند. جریانهای خارج از کشور و اپوزیسیون خارجی با شناسایی این شکافها و پیشبینی اینکه این اتفاقات در داخل کشور رخ میدهد، همچنان که اشاره شد از آب گل آلود ماهی میگیرند.
قدرت مقوله جاری و ساری در جامعه است اما فاصله قدرت و اقتدار افزایش یافته و ما داریم از قدرت عریان استفاده میکنیم در حالی که جامعه اصلا پذیرای قدرت بدون پوشش نیست
«انفعال پویا» عامل مسائلی چون رکود اقتصادی است
– اصلیترین پیامدهای تحولات یک سال گذشته در حوزه سیاسی-امنیتی ما چه بوده است؟
اصلیترین پیامدهایی که میشود گفت افزایش فشار و بسته ماندن مسیر گفتوگوی اجتماعی است. نمیتوان با لایحهای در زمینه حجاب یک جو امنیتی و انتظامی شکل داد اما پاسخگوی رفتارهای نابهنجار و فضای رسانهای بسته نبود.
ناکامی در بسیج امکانات و نیروها از دیگر پیامدها است. موارد گفته شد موجب میشود که یه نوع ناامیدی و بلاتکلیفی در درون جامعه به وجود آید که به آن میگویند «انفعال پویا»؛ به نوعی میتوان گفت بسیاری به وضعیت انفعال گرفتار شدهاند که این خود پیامدهایی مانند رکود اقتصادی میتواند داشته باشد. در همین حال مشکلاتی مانند گرانی و بیکاری و چالشهای تامین مسکن ادامه دارد که میتواند به این انفعال دامن بزند.
بیپاسخی باید با گفتوگوی سازنده جایگزین شود
– چه باید کرد؟
از سال ۹۸ به نظر میرسد که ما کوتاهی کردیم و درهای گفتوگو که بتوانیم به یک مصالحه برسیم بسته شد، حال آن که بیپاسخی باید با گفتوگوی سازنده یعنی گفتوگویی که دو طرف شنونده باشند و همدیگر را متهم نکنند باید جایگزین شود.
قدرت مقوله جاری و ساری در جامعه است اما فاصله قدرت و اقتدار افزایش یافته و ما داریم از قدرت عریان استفاده میکنیم در حالی که جامعه اصلا پذیرای قدرت بدون پوشش نیست. این مقوله میتواند خود تبدیل به گسلی شود که تبعاتش را به شکل تنشهای اجتماعی نشان دهد و منشا ناآرامی قرار گیرد.
به گفته فعال سیاسی اصولگرا، خودمان باید اجازه برگزاری اعتراضها را بدهیم. برخی از مسئولان ذهنهای کوچک دارند و فکر میکنند با هر اعتراضی ارکان نظام به خطر میافتد، در حالی که نظام بسیار مستحکمتر از این حرفهاست که بخواهد با یک اعتراض تضعیف شود.
اگر منشا اعتراضهای سال گذشته را ترکیبی از مطالبات پاسخ دادهنشده در جامعه و برنامهریزی و موجسواری اپوزیسیون و دولتهای متخاصم بدانیم و به سهگانه مردم، حاکمیت و اپوزیسیون توجه کنیم، امروز اینکه هر یک از اضلاع این مثلث چه میزان به اهدافشان رسیده اند، قابل بررسی است.
در این زمینه، پژوهش ایرنا در پروندهای به بررسی این مهم پرداخته که در این بخشی از آن «ناصر ایمانی» فعال سیاسی اصولگرا پاسخگوی پرسشهای پژوهشگر ایرنا شده است.
حرکتی که آغاز شد، سر که هیچ، حتی نیمهسر هم نداشت
_ یک سال بعد از ناآرامیهایی که از اواخر تابستان ۱۴۰۱ کلید خورد چه برآوردی از وضعیت کنونی جامعه و کشور دارید؟ تا چه حد ریشههای ناآرامی پابرجاست؟ مطالبات مطرح در اعتراضهایی که به آشوب کشیدهشده به چه شکل پاسخ یافته است؟
باید توجه داشته باشیم که در این زمینه هیچگونه آمار و اطلاعاتی که بتوان به لحاظ عددی به آن استناد کرد، وجود ندارد. عمده تحلیلها بر اساس برداشتهای میدانی است که ممکن است که در این زمینه نظر تحلیلگران مختلف، متفاوت باشد.
نمیدانم چرا یک احساس درونی به من میگوید برخی از دیدگاههایی که در داخل حکومت وجود دارد، مثل این است که انگار حوادث سال گذشته را ندیده و نشنیده، بد تحلیل کرده و هنوز هم اقداماتی میکنند که تا اندازهای افکار عمومی را تحریک میکند
آمار رسمی وجود ندارد، ولی در این زمینه چند نکته قابل تامل است؛ نکته اول اینکه، بعد از حوادثی که سال گذشته اتفاق افتاد، برای افکار عمومی مردمی که در آن حوادث به طور مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشتند، روشن کرد ریشههای آن تحریکات و اقدامات که تلاش داشتند کشور را به آشوب و حتی تجزیه بکشند، در خارج از کشور است. بعد از فروکش کردن فضای هیجانی به تدریج این مساله مشخص شد که چقدر عامل خارجی در این موضوع نقش داشته و مقصر بوده است.
البته این نکته به معنای این نیست که عوامل داخلی مانند نارضایتیها وجود نداشته، بلکه منظورم این است که عوامل خارجی نقشی پررنگتر از آن چیزی را داشتند که در هیجانات پارسال احساس میشد. این یک مولفه مهم بود که در ۶ ماه اول امسال مشخص شد.
نکته بعدی این است که بعد از آن هیجانات و حوادث، مشخص شد که واقعا آن عوامل ایرانی که در خارج از کشور در حوادث گذشته تحرکات داشتند و نقشآفرینی میکردند، چقدر عوامل بیمایه و ضعیف و ساخته و پرداخته خارجیها بودند. یعنی این حرکتی که آغاز شد، «سر» که هیچ، حتی «نیمهسر» هم نداشت. این هم مسالهای بود که بعد از هیجانات پارسال، به ویژه در چند ماه گذشته مشخص شد.
نکته سوم اینکه حوادث سال گذشته یک عامل مهم بیرونی داشت که به خیابانها میآمدند، ابراز احساسات میکردند و به آشوب دست میزدند. این قسمت بیشتر مورد توجه مسئولان ذیربط قرار گرفت تا آن کسانی که به این شکل، در داخل خیابانها نبودند اما به نوعی به لحاظ روحی و احساسی با گروه نخست همدردی میکردند و به آنها حق میدادند. گروه دوم و ابعاد و تعدادشان کمتر مورد توجه مسئولان قرار گرفت.
در ۶ ماه گذشته تلاش مسئولان بر این بود که به این قسمت از موضوع توجه بیشتری بکنند و با این گروه به نوعی ابراز همدردی کرده و بررسی کنند که خواستههای آنان چیست. اما اینکه چه میزان در این کار موفق شدند جای بحث دارد.
از نظر من مسئولان ذیربط که در اداره حکومت نقش دارند، در این زمینه چندان موفق نبودند، یعنی نتوانستند علل نارضایتی و عدم تحریک احساسات عمومی را خیلی خوب درک کنند. یعنی برخی موضعگیریها و اقدامات در ماههای اخیر از سوی برخی مسئولان اتخاذ شد که تحریک کننده افکار عمومی مردمی بود که به معترضان حق میدادند؛ در مسائلی مانند حجاب و قوانینی که میخواهد داشته باشد، نوع برخوردها و …
در مورد اینکه یکی از عوامل مهم حوادث سال گذشته، مسائل اقتصادی و کمکارآمدی دستگاههای حکومتی بوده هم شکی نیست. البته در این مدت مسئولان تلاش کردهاند این مساله را تا اندازهای التیام ببخشند و تا حدودی هم در مسائلی مانند کاهش نرخ تورم و رشد نقدینگی هم موفق شدند، اگرچه هنوز راه درازی در این زمینه در پیش است.
ممکن است در دانشگاهها شاهد تحرکاتی باشیم
_ آیا چشماندازی از تکرار اعتراض و ناآرامی وجود دارد؟
نظام هیچگونه اپوزیسیون قابل توجهی در خارج ندارد. مردم حتی معترضان میبینند که جمهوری اسلامی با همه نواقصی که از نظر آنها دارد، باز هم به مراتب نسبت به گروههای اپوزیسیون، حکومت قابل اعتمادتری است
در مجموع فکر میکنم در سالگرد حوادث و التهابات سال گذشته، جو کشور آرامتر شده است، اما نمیدانم چرا یک احساس درونی به من میگوید که برخی از دیدگاههایی که در داخل حکومت وجود دارد، مثل این است که انگار حوادث سال گذشته را ندیده و نشنیده، بد تحلیل کرده و هنوز هم اقداماتی میکنند که تا اندازهای افکار عمومی را تحریک میکند.
باید فرض کنیم ممکن است باز هم تحرکاتی ایجاد شود. این تحلیل که در سال جدید هیچ تحرکاتی نخواهیم داشت، اشتباه است. به ویژه در سطوحی مانند دانشگاهها و مراکز آموزشی باید فرض را بر این بگیریم که احتمالا شاهد تحرکاتی خواهیم بود که البته به گستردگی سال قبل نخواهد بود.
مساله مهمتر، به ویژه با توجه به تجربیات سال گذشته، نحوه مواجهه با اعتراضات احتمالی است. در مرحله نخست، نیروهای انتظامی و امنیتی نقش مهم و پررنگی دارند. هر قدمی که اشتباهی برداشته شود که به نوعی تحریککننده باشد، به جای اینکه آرامبخش باشد، ممکن است موضوع به ابعادی ختم شود که شاید از ابعاد پارسال گسترده شود. این مساله بسیار مهم است و باید به ویژه نیروهای انتظامی و امنیتی که پیشقراول مواجهه هستند بسیار دقت کنند که چگونه عمل کنند. سیاستها و سازماندهیهای آنان و استراتژیها و راهبردهایشان را باید از الان کاملا مشخص کنند.
زمینه اصلی اعتراضها، در افکار عمومی است
_ اصلیترین بازیگران تحولات یک سال اخیر چه کسانی بودهاند؟ انگیزهها و اهداف آنان چه بوده و این تحولات، ترکیب و وزن کنشگری این بازیگران را بعد از یک سال دچار چه تغییراتی کرد؟
بخشی از بازیگران را در پاسخ سوال اول مورد اشاره قرار دادم. اولین بازیگر، افکار عمومی مردم است. تردیدی نیست که گروههایی با بودجههایی خاص از خارج از کشور مردم را تحریک میکنند، ولی اینکه فقط بخواهیم این مساله را عامل ناآرامیها بدانیم، درست نیست.
زمینه اصلی اعتراضات، در افکار عمومی است. ما باید افکار عمومی را که به هرحال به نوعی ناراضی هستند به رسمیت بشناسیم؛ به رسمیتشناسی به این معنا که به افکار عمومی مردم توجه کنیم. مردم خواستههایی دارند و مهمترین خواسته آنها کارآمد شدن حکومت است
مردم شرایط اقتصادی کشور و امید به آینده را بسیار کمرنگ میبینند و برخی هم نسبت به برخی مواضع فرهنگی نظام موضع داشته و آن را قبول ندارند. حکومت باید به این قشر از جامعه که شاید تعدادشان کم هم نباشد توجه کنند. باید به خواستههای آنها توجه شود. آنها را نادیده نگیرد و تحریکشان هم نکند. این به نظر من عامل اصلی است. طبعا وقتی که برای یک اعتراض زمینه مردمی وجود داشته باشد، اولین کسانی که از این شرایط بهرهبرداری کرده و بازیگری میکنند کشورهای خارجی هستند که بعضا دشمنان ما هستند.
خوشبختانه ما در این زمینه دستمان باز است. به این معنا که نظام هیچگونه اپوزیسیون قابل توجهی در خارج ندارد. مردم حتی معترضان میبینند که جمهوری اسلامی با همه نواقصی که از نظر آنها دارد، باز هم به مراتب نسبت به گروههای اپوزیسیون، حکومت قابل اعتمادتری است. بنابراین درست است که جمهوری اسلامی را قبول ندارند، ولی آن را تحمل میکنند.
از سالها قبل و به ویژه در بحبوحه حوادث، رسانههایی که بتوانند مورد اعتماد بخش قابل توجهی از مردم باشد، نداشتیم. صدا و سیمای ما در این زمینه ناکارآمد بود و هنوز هم ناکارآمد است
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد و به نظرم بسیار مهم است این است که فضای تبلیغاتی به ویژه فضای مجازی را باید از بازیگران اصلی حوادث سال گذشته دانست. باید اعتراف کنیم که سال گذشته در این زمینه فضا را واگذار کردیم. آسیبی که خوردیم از همین نقطه بود. از سالها قبل و به ویژه در بحبوحه حوادث، رسانههایی که بتوانند مورد اعتماد بخش قابل توجهی از مردم باشد، نداشتیم. صدا و سیمای ما در این زمینه ناکارآمد بود و هنوز هم ناکارآمد است.
فضای مجازی هم چندان در اختیار ما نیست و نتوانسته ایم به خوبی در فضای مجازی بازیگری کنیم. بنابراین در سال گذشته فضا را به لحاظ تبلیغاتی تا اندازه زیادی واگذار کردیم. یکی از عوامل اصلی حوادث سال گذشته این بود رسانههایی که مردم به آن اعتماد کنند نداشتیم، بنابراین تقریبا هرآنچه که از خارج القا میشد از سوی مردم معترض مورد پذیرش قرار میگرفت. این نکته بسیار مهمی است که رهبری هم بارها مورد اشاره و توجه قرار دادند. فکر می کنم در این زمینه ما هنوز هم عقبماندگیهای زیادی داریم که باید جبران شود.
تا وقتی که به مردم آموزش ندهیم همه اعتراضات به خشونت خواهد انجامید
_ اصلیترین دلیل کشیدهشدن اعتراض به آشوب در کشور ما در چند دهه اخیر چه بوده است؟ درباره اعتراضهای شهریور ۱۴۰۱ چطور؟
چند عامل وجود دارد؛ نخست این که ما در کشورمان فرهنگ اعتراض کردن بدون خشونت را آموزش ندیدهایم. حتی در داخل خانوادهها به محض اینکه اعتراضی صورت میگیرد، به آشوب لفظی تبدیل میشود. این فرهنگ در کشور ما هنوز جا نیافتاده که بتوانیم منتقد باشیم و اعتراض کنیم و حرف خودمان را با قاطعیت بگوییم، اما آشوب نکنیم. علت اصلی وجود این فرهنگ در کشور ما سلطه تاریخی است که طی هزاران سال حکومتها، همواره فضای کشور را بسته نگاه داشته بودند.
علت دوم، کوتاهیهای دولتهایی است که در چهار دهه عمر جمهوری اسلامی بر سر کار بودهاند. در ۱۰ سال نخست انقلاب، ما فضای جنگ را تجربه کردیم و قاعدتا فضای سیاسی بسته بود. بعد از آن هم هیچکدام از دولتها هرگز به خودشان زحمت ندادند که به تجمعات مردم اجازه اعتراضات قانونی و مسالمتآمیز بدهند. هیچوقت این کار را نکردند چرا که تجمع اعتراضی برای دولتها هزینه دارد و سخت است.
هیچکدام از دولتها هرگز به خودشان زحمت ندادند که به تجمعات مردم اجازه اعتراضات قانونی و مسالمتآمیز بدهند. هیچوقت این کار را نکردند زیرا تجمع اعتراضی برای دولتها هزینه دارد و سخت استتا وقتی که به مردم آموزش ندهیم که چگونه میشود بدون خشونت اعتراض کرد، همیشه همه اعتراضات به خشونت خواهد انجامید.
فکر میکنند مثلا تا یک سطل آشغال آتش نزنند، کسی آنها را نمیبیند
_ چگونه باید اعتراض بدون خشونت داشته باشیم؟
به این شکل که اعتراضات را به رسمیت بشناسیم. به این شکل باید آن را به رسمیت بشناسیم که باید به تجمعات مجوز بدهیم. این در قانون اساسی ما ذکر شده است. سالها است وزارت کشور به قانون اساسی عمل نمیکند. باید اجازه بدهند مردم بیایند، در منطقهای از شهر تجمعاتی برگزار کنند، خواستههای صنفی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … را در فضایی آرام و بدون خشونت مطرح کنند و این تجمعات توسط رسانههای حکومت منعکس شود.
وقتی اجازه برگزاری تجمعات داده نمیشود، این ها به مرور جمع میشود و اعتراض مساوی میشود با خشونت. یعنی در ایران امروز معترضان و همه کسانی که به چیزی معترض هستند، فکر میکنند مثلا تا یک سطل آشغال آتش نزنند، کسی آنها را نمیبیند. حتما باید شیشه بانکی شکسته شود، ساختمانی به آتش کشیده شود، به یک کلانتری حمله شود تا اعتراض دیده شود. این تصویر باید از بین برود. چگونه؟ با دادن مجوزها در طول سالها. این کار را نمیکنیم، نتیجه این میشود که هر وقت کسی اعتراض دارد، فکر میکند حتما باید آشوب کند تا دیده شود. اینها چیزهایی است که خود حکومت طی سالها کوتاهی کرده و بعد به یکباره میبینیم سر موضوعی اعتراضی، خشونت صورت گرفت، بعد میآییم خشونت را محکوم میکنیم و آن را به خارج از کشور ارتباط میدهیم.
خودمان باید اجازه برگزاری اعتراضات را بدهیم. هیچ اتفاقی نمیافتد. هیچ ارکانی از نظام به لرزه در نمیآید. برخی از مسئولان ما ذهنهای کوچک دارند و فکر میکنند با هر اعتراضی ارکان نظام به خطر میافتد، نه خیر، نظام بسیار مستحکمتر از این حرفها است که بخواهد با یک اعتراض تضعیف شود.
ما حوادث ۱۰ سال نخست انقلاب چون جنگ و ترور مسئولان رده بالای کشور و .. را از سر گذراندیم، نظام هم پابرجا ماند، از این به بعد هم پابرجا خواهد ماند. نظام مستحکم است این برخی مسئولان هستند که ذهنهای کوچکی دارند و از اعتراض میترسند. سال گذشته هم همین بود که برخی فکر میکردند دیگر خیلی نمیتوان کاری کرد، در حالی که این حرفها نیست، جمهوری اسلامی نظامی مستقر و محکم چه در عرصه داخلی چه بینالمللی است و از اینکه تعدادی اعتراض کنند نباید هراس داشت. اینها را در صدا و سیما نشان دهیم، اعتراضات را به رسمیت بشناسیم، اتفاقی نمیافتد. در دراز مدت از منافع آن بهرهمند خواهیم شد.
وضعیت این روزهای کشور و ناکامی بازیگران آشوب برای بازگرداندن آن، یعنی میشود در فضایی برکنار از هیجان و التهاب به بررسی آن چه گذشت پرداخت از جمله نقش و عملکرد رسانهها.
یک سال از وقایع ناگواری که به دنبال درگذشت «مهسا امینی» در کشور رخ داد گذشت. رسانهها در این مدت با مسائل و چالشهایی سخت دست و پنجه نرم کردند؛ خبررسانی در مورد وقایع رخ داده، روایتسازی در چارچوب سیاستهای منحصربفرد رسانهای، مطالبهگری، بازتاب شفاف نظرات معترضان و حاکمیت، انتشار نظرهای کارشناسان، همه و همه در عین تلاش برای رعایت خطوط قرمز و ملاحظات مربوط به امنیت ملی و روانی جامعه، چالشهایی سخت پیش روی اصحاب رسانه قرار داد.
بی بی سی فارسی به طور کلی مشی یکی به نعل یکی به میخ و تظاهر به بیطرفی را کنار گذاشت و برای جانماندن از کورس رقابت با ایران اینترنشنال وارد مسابقه تشویق به آشوبگری شد
اکنون به اندازه کافی زمان گذشته تا بتوانیم عملکرد کلی رسانهها را در این مدت مورد بررسی قرار دهیم. محک ناآرامیها توان رسانههای داخلی را بیش از رسانههای خارجنشین آزمود، چرا که حرکت در مسیر باریک میان مطالبهگران و مسئولان و میانداری برای ایجاد تفاهم و درک بیشتر میان اهداف و امکانات حاکمیت با خواست و مطالبات مردم و انجام مسئولیت رسانهای در کنار تلاش برای بقا، کاری بس دشوار بود.
رسانههای فارسیزبان خارجی
ماجرای فوت دختر جوان و وقایع پس از آن با توجه به سیاستهای رسانههای خارجی فارسی زبان مبنی بر ضدیت با نظام و ایجاد نارضایتی عمومی، تا مدتها خوراک خبری دلچسبی را برای آنها فراهم کرد.
رسانههای فارسیزبان خارجی در این مدت ضمن اینکه تلاش کردند خود را تریبون معترضان نشان دهند، کوشیدند بر آتش ناآرامیها بدمند و در نهایت اعتراض را به اغتشاش و آشوب تبدیل کنند.
نقش شبکههای فارسیزبان خارجی در مقاطعی مانند آشوبهای خیابانی، دامن زدن به شایعات، دعوت به تجمعات، پوشش اخبار اپوزسیون به خصوص اعضای تشکل موسوم به منشور مهسا و … قابل توجه بود، ضمن اینکه شاهد بودیم برخی رسانهها وارد فازهایی جدید در تقابل با جمهوری اسلامی شدند. مثال بارز در این روند، تغییر رویکرد رسانهای چون بی بی سی فارسی بود که به طور کلی مشی یکی به نعل یکی به میخ و تظاهر به بیطرفی را کنار گذاشت و برای جانماندن از کورس رقابت با ایران اینترنشنال وارد مسابقه تشویق به آشوبگری شد.
در این میان، در مواقعی شاهد تنازع این رسانهها با یکدیگر نیز بودیم بر سر مسائلی مانند تقابل طیفهای موسوم به لیبرالها، سلطنتطلبان، مجاهدین خلق (منافقین) و … که رسانههایی مانند رادیو زمانه، ایندیپندنت فارسی، شبکه من و تو و … را به خاطر زد و خورد این طیفها علنا روبروی یکدیگر قرار داد.
در مجموع اگرچه این رسانهها در ابتدای امر یکصدا از ناآرامی حمایت کردند و با همه ظرفیت پایههای اعتماد عمومی به نظام را مورد هدف قرار دادند، اما در میانه راه و بر سر مسالهای چون ایجاد سازوکاری واحد و نظاممند برای تقابل با نظام و زعامت جریان مخالفت با جمهوری اسلامی چندپاره شدند.
رسانههای اصولگرا اغلب از ناآرامیهای سال گذشته با عنوان «اغتشاش» نام برده و آن را حاصل سناریو و طرحهایی از پیش تعیین شده با منبعی خارجی و مغرضانه معرفی کردند
در ادامه نیز در هفتههای منتهی به سالگرد شروع بلوا، تمام تقلای این رسانههای برای روشن شدن دوباره آتش آشوب به جایی نرسید تا این بازیگران سیاسی-تبلیغاتی، بازنده بزرگ وقایع یک سال گذشته باشند و علنا سایر بازیگران مستقیم و غیرمستقیم این حوادث مانند دولت آمریکا را به دلایلی چون مذاکره با تهران و توافقات مربوط به مبادله زندانیان و آزادسازی اموال ایران به باد انتقاد بگیرند.
رسانههای داخلی
داستان رسانههای داخلی اما از همان ابتدا متفاوت با فارسیزبانهای بیگانه بود. لزوم کنشگری در چارچوب قانون فعالیت رسانهای در کشور و صد البته مسئولیتشان در مطالبهگری و پیوند میان معترضان و حاکمیت، طیفی از عملکردهای متفاوت را رقم زد؛ طیفی گسترده که در اصلِ حمایت از ثبات و همسازی در کشور غالبا همنظر بودند، اگرچه رسانههای رقیب گاه و بیگاه یکدیگر را به انواع و اقسام اتهامات مواجه کردند.
آشوب یا اعتراض؟
شناسایی ماهیت ناآرامیها از مهمترین وجوه اختلاف در رویکرد رسانهها در ارتباط با وقایع سال گذشته بود. در حالی که اغلب رسانههای اصلاحطلب ناآرامیها را از برآمده از «نارضایتی طبیعی مردم» از شرایط سیاسی و اقتصادی کشور دانسته و از «مردم معترض» نام بردند، در مقابل، روزنامههای منتسب به جریان حامی دولت و اکثریت رسانههای اصولگرا بیشتر با کلیدواژه هایی چون آشوب، اغتشاش، نفوذ و … مسیر یکدستی را در محکومیت لشکرکشیهای خیابانی معترضان و اقدامات هنجارشکنانه و غیرقانونی بر هم زنندگان نظم و امنیت در پیش گرفتند.
رسانههای اصولگرا اساسا و اغلب از ناآرامیهای سال گذشته با عنوان «اغتشاش» نام برده و آن را حاصل سناریو و طرحهایی از پیش تعیین شده با منبعی خارجی و مغرضانه معرفی کردند.
به این ترتیب اگرچه اصلاحطلبان ریشههای درونی اعتراضات را مورد توجه قرار دادند و به بررسی و موشکافی دلایل نارضایتیها و مطالبات مردم پرداختند، رسانههای جبهه مقابلشان اغلب روی ریشههای بیرونی ناآرامیها متمرکز شده و معترضان را «فریبخورده» معرفی کردند.
بر همین مبنا، در حالی که در هفتههای نخست فوت مهسا امینی رسانههای اصلاحطلب مانند اعتماد (۲۰ مهرماه) از لزوم گفتوگو با مردم و اقناع آنها نسبت به اتفاق رخ داده از سوی حاکمیت تاکید میکردند، رسانههای اصولگرا مانند روزنامه جوان ( ۲۰ مهر)، اغلب با مخالفت با هرگونه عذرخواهی یا گفتوگو با مردم، بر لزوم حجت قانونی دانستن گزارشهای مراجع قانونی تاکید داشتند.
صدا و سیما کوشید در برنامههایی مانند «شیوه» میزبان نظرات مختلف باشد تا جایی که حتی چهرههای منتقد به این رسانه دعوت شدند تا زمینههای اجتماعی، سیاسی، روانی، اقتصادی و … اعتراضات را موشکافی کنند
به این ترتیب رسانههای اصلاحطلب، به انتقاد از آنچه «جریان توجیه» و «توجیهگران» خواندند، پرداخته و رسانههای اصولگرا را به توجیه مرگ مهسا امینی در محل پلیس امنیت اخلاقی متهم کردند. به عنوان نمونه روزنامه همدلی ( ۲۸ شهریور ماه) در گزارشی با عنوان «مالهکشان مرگ» از موضعگیری اصولگرایان بر خلاف افکار عمومی انتقاد کرد.
نظرخواهی از کارشناسان؛ محور مهم رسانههای داخلی
گفتوگو با کارشناسان برای شناسایی ریشه اعتراضات و یافتن راه حل برونرفت از بحران از مهمترین محورهای برجسته رسانههای داخلی بود.
در میان رسانههای داخلی صدا و سیما کوشید در برنامههایی مانند «شیوه» میزبان نظرات مختلف باشد تا جایی که حتی چهرههای منتقد به این رسانه دعوت شدند تا زمینههای اجتماعی، سیاسی، روانی، اقتصادی و … اعتراضات را موشکافی کنند.
پژوهش ایرنا هم پروندههایی را با موضوع واکاوی «التهابات پاییزی» از زوایای سیاسی، جامعهشناختی، امنیتی، تحولات نسلی و …گشود با عناوین «تبیین جامعهشناسانه ناآرامیهای شهریور ۱۴۰۱»، «زنان از زبان زنان»، «عصر جدید، نسل جدید»، «دهههشتادیها؛ خصایص و خواستهها»، «سلبریتی ایرانی، جامعه و سیاست»، «ابعاد آشوب ۱۴۰۱ از دید امنیتپژوهان»، «همزیستی و همدلی در جامعه ایران؛ موانع و راهکارها» که در نوع خود بی سابقه بود. مصاحبه با دههها صاحبنظر در حوزههای گوناگون از جامعهشناسی تا سیاست و امنیت، مجموعهای بینظیر از نگاه مسالهشناسانه و راهکارجویانه را درست در زمانی ارائه داد که کمتر چهرهای حاضر به اظهارنظر درباره این موضوعات میشد
مطبوعات هم به نوبه خود در گفتوگو با کارشناسان امر، به حلاجی وقایع پرداختند. مطبوعات با رویکرد اصلاحطلبانه در این زمینه پیشرو بودند و اندک اندک رسانههای اصولگرا به این فرایند ورود پیدا کردند.
دهه هشتادیها و نگاه متفاوت رسانهها
واکاوی نسل جدید یا همان دهه هشتادیها که بازیگران اصلی تحولات شناخته میشدند، از دیگر موضوعات برجسته در رسانههای داخلی بود؛ اگرچه رویکرد هیجانی و یکسویه برخی رسانههای در ارتباط با این نسل مشهود بود.
مصاحبه با دههها صاحبنظر در حوزههای گوناگون از جامعهشناسی تا سیاست و امنیت در پژوهش ایرنا، مجموعهای بینظیر از نگاه مسالهشناسانه و راهکارجویانه را درست در زمانی ارائه داد که کمتر چهرهای حاضر به اظهارنظر درباره این موضوعات میشد
در بحبوحه اعتراضات گزارش رسانههای چون فارس با موضوع شناخت دهه هشتادیها یا زومرها سر و صدای زیادی به پا کرد: «به وضوح مشخص است هیچ تقید دینی و سیاسی ندارند. می توان تصور کرد که هدف مهمی در زندگی به جزء خوشگذرانی ندارند که آنهم لابد با توجه به سبک زندگی آنها در کشور ما خیلی بساطش جور نیست! بیشتر من را یاد آن نوجوانی میانداختند که چند وقت پیش در اینستاگرام کلیپهای مشمئز کنندهاش با دو دختر کم سن و سالتر از خودش خاطر بسیاری از مردم را جریحهدار کرده بود.»
سایر رسانهها هم بسته به دیدگاه و سیاستهایشان به حلاجی نسل جدید و مطالباتشان پرداختند و گزارشهای زیادی در این باره منتشر ساختند. طیفی از همان ابتدا با پذیرش بیشتر نسبت به دهه هشتادیها، به بررسی این نسل پرداختند.
روزنامه جوان (۲۳ آذر) به نقل از یک کارشناس نوشت: دهه هشتادیها را فرصت ببینیم تا تب فروکش کند. اعتماد (۳ آبان) هم نسل جدید را بسیار روادارتر، دگرپذیرتر، واقعگراتر و متنوعتر از تصوری دانست که از آنان ساخته شده است.
عصر ایران در گزارش پنجم مهر خود نوشت: دهه هشتادی ها اما، اطاعت نمی کنند؛ آنها واقع بین تر از پدر و مادرهایشان هستند و لُبّ کلام شان در برابر آن بزرگ ترها این است: به جای دستور دادن، ما را “قانع” کنید. از این رو، با این نسل، نمی توان با تحکم، آمرانه و از موضع بالا سخن گفت چرا که مزیت نسبی بزرگ ترهای پیشین که داشتن اطلاعات بیشتر بود، به مدد گسترش کتاب و رسانه در بین نسل جدید از بین رفته است.
مساله خبررسانی و خبرنگاران بازداشتی
اطلاعرسانی و خبررسانی در مورد فوت مهسا امینی و وقایع پس از آن هم مساله مهمی برای انتشار گزارشهایی با رویکردهای متفاوت بود. بحث و نظر در مورد مرجعیت رسانهای و ارائه روایت اول از رخدادهای داخلی موضوعی مهم از نگاه رسانهها بود که بحث و نظرهای مختلفی در مورد حد و مرز مجاز خبررسانی شفاف را دربرداشت. نقد عملکرد رسانهها به ویژه صدا و سیما در حوادث اخیر و از دست رفتن فرصت روایت اول و شفاف، از محورهایی بود که رسانههای اصلاحطلب روی آن تمرکز داشتند.
دستگیری خبرنگاران روزنامه های شرق و هم میهن باعث شد تا این رسانه های اصلاح طلب وارد فاز جدیدی در زمینه ناآرامیها شوند و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم آزادی این خبرنگاران را مطالبه کنند.
«خبررسانی جرم نیست»، «روزنامه نگاری جرم نیست» از نمونه تیترهای روزنامههای کارگزارانی چون هممیهن و سازندگی بود که در برابر تیتری چون «روزنامهنگاری جرم نیست، وطن فروشی و جاسوسی جرم است» از روزنامه کیهان، گویای بروز دوقطبی بود که در این زمینه شکل گرفت.
بحث و نظر در مورد مرجعیت رسانهای و ارائه روایت اول از رخدادهای داخلی، موضوعی مهم از نگاه رسانهها بود که بحث و نظرهای مختلفی در مورد حد و مرز مجاز خبررسانی شفاف را دربرداشت
در برابر متهمسازی خبرنگاران بازداشتی روزنامههای اصلاحطلب از سوی روزنامههای اصولگرا، روزنامه آرمان ملی روز ۱۱ آبان به بررسی سابقه روزنامهنگاران اصولگرایی پرداخت که در سالهای اخیر به رسانههای معاند پیوستند.
دیگر محورهای برجسته رسانهها
توجه به قربانیان رخدادهای پاییز گذشته محوری بود که برخی رسانهها به آن پرداختند. رویکرد روزنامهای چون اعتماد در جریان اعتراضات قابل توجه بود؛ رسانهای که پیشگام مصاحبه با خانواده قربانیان و آسیب دیدگان و بازداشتیها حوادث پارسال شد. به عنوان نمونه این روزنامه در ۲۱ آذر ماه با پدر یکی از بازداشتیها مصاحبه کرد.
برگزاری علنی دادگاه افرادی که در جریان ناآرامیها به ارتکاب جرایم امنیتی متهم شدند از دیگر محورهای روزنامههای اصلاحطلب بود. «محاکمه علنی» کلیدواژه پرتکراری بود که گاهی در مقام تیتر برخی روزنامهها چون هم میهن نشست.
لزوم تدبیراندیشی برای برگزاری تجمعات قانونی و اجرایی شدن اصل ۲۷ قانون اساسی هم مسالهای بود که در رسانهها به چشم خورد.
همچنین انتقاد از قطعی اینترنت و محدودیت دسترسی به اپلیکیشنها و شبکههای اجتماعی و چالشهای آن به ویژه در حوزه اقتصادی و تهدید کسب و کارهای مجازی و انتقاد از کوچ اجباری مردم به پیام رسانهای داخلی در رسانههای اصلاحطلب مورد توجه قرار گرفت.
دستگیری خبرنگاران روزنامههای شرق و هم میهن باعث شد تا این رسانههای اصلاحطلب وارد فاز جدیدی در زمینه ناآرامیها شوند. برخی هم مانند روزنامه اعتماد برای اولین بار به سراغ اطرافیان بازداشتیها رفتند
در همین چارچوب، پیامدهای روانی اعتراضات در جامعه (همدلی ۲۶ مهر، اعتماد ۲۶ مهر)، لزوم تقویت فرهنگ عذرخواهی و لزوم عذرخواهی مسئولان از مردم در زمان ارتکاب اشتباه (اعتماد ۳۰ مهر)، لزوم گفت و گوی مسئولان با جامعه (همدلی ۲۶ مهر)، لزوم تغییر در برخی قوانین و نیز مواجهه با برخی امور عرفی و اجتماعی مانند حجاب و عفاف (ابتکار ۳۱ شهریور)، راهکارهای بازگشت جامعه به آرامش، لزوم تقویت احزاب برای مطالبهگری و … از محورهایی بود که رسانههای اصلاحطلب به طور جدیتر به آن پرداختند.
در برابر، پوشش گسترده اعتراضات در کشورهای اروپایی (کیهان ۲۶ مهر، جام جم ۳۰ مهر)، انتقاد از «دروغپردازی» و «کشتهسازی» (همشهری ۲۶ مهر)، تاکید بر سناریوی خارجی برای متوقف کردن ایران (کیهان ۲۰ مهر)، اتهامزنی به اصلاحطلبان (کیهان ۱۸ آبان)، دوقطبیسازی در مورد بازی تیم ملی در جام جهانی (کیهان اول آذر) هم در رسانههای اصولگرا برجسته بود.
در مجموع، اگرچه در میان رسانههای داخلی در نوع نگاه به ماهیت و ریشههای وقایع یک سال اخیر و چارهجویی برای بازگرداندن آرامش به کشور تفاوتهایی دیده میشود، ولی تعهد و تلاش بسیاری آنها برای عبور از بحران و بازگرداندن آرامش به کشور و به طور کلی حل مساله، فاصله معنادار میان آنها و رسانههای خارجی فارسیزبان را حفظ میکند. شاید همینجا است که اهمیت روایت اول و شفاف از رخدادها در رسانههای داخلی برجستهتر میشود؛ مسالهای که اهتمام و توجه مسئولان به آن و فراهمسازی زمینههای فعالیت شفاف و دقیق رسانهها میتواند اعتماد مخاطبان فارسیزبان و مرجعیت رسانههای داخلی را احیا کند.
با مقایسه رفتار سلبریتیهای داخلی و خارجی در ماجرای درگذشت مهسا امینی با ناآرامیهایی که در فرانسه به وقوع پیوست و نیز هولناکترین فجایعی که در فلسطین، یمن و دیگر نقاط جهان اتفاق میافتد، استاندارد دوگانه سلبریتیها نمایان میشود.
فرا رسیدن نخستین سالروز فوت مهسا امینی بار دیگر خاطرات تلخ نیمه دوم پارسال و جولان سلبریتیهای داخلی و خارجی را با هدف دامنزدن به ناآرامیها در اذهان عمومی زنده کرد. ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۱ با درگذشت مهسا امینی، بلافاصله رسانههای معاند در یک فضای احساسی و هیجانی وارد میدان شدند و بر آتش ناآرامیها دمیدند. وقتی اعتراضها شکل اغتشاش به خود گرفت و لیدرهای آموزش دیده برای خرابکاری به میدان آمدند، شمار قابل توجهی از سلبریتیهای داخلی و خارجی از هنرمند گرفته تا ورزشکار، کارزاری را به راه انداختند که تا چند ماه شرایط کشور ناآرام و ملتهب بود.
به عنوان نمونه «جاستین بیبر» خواننده آمریکایی که آن زمان ۲۵۰ میلیون فالوور در اینستاگرام داشت، به درگذشت امینی واکنش نشان داد و تصویری از او را استوری کرد. همچنین «آنجلینا جولی» بازیگر آمریکایی در صفحه اینستاگرامش با انتشار عکسهایی از امینی، از زنان ایرانی حمایت کرد و نوشت: «به زنان ایران میگویم که ما شما را میبینیم.»
«شارون استون» دیگر هنرپیشه آمریکایی با انتشار یک استوری، به حادثه فوت امینی واکنش نشان داد و سلبریتیهای کشورهای دیگر نیز به تدریج یکی پس از دیگری به این کارزار پیوستند.
به شمار سلبریتیهای غیرایرانی در آن روزها مرتب افزوده میشد. از «پائولو مالدینی» بازیکن پیشین تیم ملی فوتبال ایتالیا تا «ریچارد برنسون» سرمایهدار بریتانیایی و «برنیس کینگ» وکیل و فرزند «مارتین لوتر کینگ» از رهبران جنبش مدنی آمریکا؛ از «عمر مومنی» کارتونیست اردنی تا «جیک پل» بوکسور آمریکایی.
برخی سلبریتیهای کشورهای همسایه نیز به این موج اضافه شدند؛ به عنوان نمونه «نورگل یشیلچای»، «اجه دیزدار» و «دنیز بایسال» از ترکیه به این رخداد واکنش نشان دادند.
این پرسش به ذهن میرسد که چرا سلبریتیهای داخلی و خارجی چشمان خود را به بزرگترین خشونتها و کشتار از فرانسه در قلب اروپا گرفته تا نقاط مختلف جهان مانند فلسطین و یمن بستهاند؟
مردم فرانسه زیر چکمه خشنترین پلیس اروپا
اوایل دیماه پارسال پس از یک تیراندازی مرگبار که به کشتهشدن سه کُرد در پاریس منجر شد، کردهای ساکن پایتخت فرانسه که سالهاست دولت این کشور را به بیتوجهی و ناتوانی در دفاع از آنها متهم میکنند، به خیابانها ریختند. اعتراضها که ابتدا در ناحیه ۱۰ پاریس شروع شده بود، کمی بعد به بیشتر شهرهای این کشور تسری یافت.
سکوت سلبریتیها درباره کشتهشدن شماری از کردهای مقیم فرانسه مورد توجه مردم جهان به ویژه ایرانیها قرار گرفت و این پرسش مطرح شد که چرا سلبریتیها نسبت به اتفاقهای مرگبار در اروپا سکوت اختیار کرده اما درباره ایران فعال بودند؟
همان زمان کانال تلگرامی «فارس پلاس» با انتشار تصاویری از این ناآرامیها نوشت: ۳ کُرد تو فرانسه کشتهشدن، تعدادی از معترضان زخمی و دستگیرشدن، حتی برخی خیابانهای پاریس به تسخیر انقلابیها در آمده اما نه خبری از استوری گذاشتن سلبریتیهای معروف دنیا هست و نه هشتگی ترند شده!
برخی کاربران فضای مجازی نیز در واکنشهای خود به دخالتهای «امانوئل مکرون» رئیسجمهوری فرانسه در التهابات ایران اشاره کردند زیرا از نگاه آنان، فرانسه از کشورهایی به شمار میرفت که هم از لحاظ سیاسی و هم از دید رسانهای، کمکهای زیادی به آشوبگران و سرشبکههای رسانهای اغتشاشها در ایران کرده بود.
پلیس فرانسه به عنوان یکی از مسلحترین پلیسهای اروپا، انواع وسایل همچون نارنجکها، گاز اشکآور و سلاحهای دستی غیرمرگبار مانند اسلحه «فلش بال» را در اختیار داردنگاهی به عملکرد خشونتبار پلیس فرانسه، این سکوت سلبریتیها را بیشتر زیرسؤال میبرد. پلیس فرانسه به عنوان یکی از مسلحترین پلیسهای اروپا، انواع وسایل همچون انواع نارنجکها، گاز اشکآور و سلاحهای دستی غیرمرگبار مانند اسلحه «فلش بال» در اختیار دارد؛ حتی گاه ابزاری که در زمره تجهیزات جنگی طبقهبندی میشوند.
اگرچه پلیس بهرهگیری از این ابزار را برای حفظ نظم ضروری میداند اما منتقدان معتقدند میزان استفاده ماموران قانون از این ابزار بیش از حد است و به تشدید خشونت نیروهای پلیس در مقابل معترضان منجر میشود.
از نگاه ناظران، تجهیزات پلیس فرانسه از جمله نارنجک، ماشینهای آبپاش، گاز اشکآور، باتوم، تونفا و اسلحه گرم، تقریبا عامل همه صدمههای وارد شده به معترضان در جریان اعتراضهای اخیر در این کشور بوده است.
گزارشها نشان میدهد از نوامبر ۲۰۱۸ میلادی (آبان ۱۳۹۷) و آغاز جنبش جلیقهزردها، استفاده از اسلحههای «فلش بال» به زخمیشدن ۶۲۰ نفر و قطع عضو دائمی در ۲۹ نفر منجر شده و ۲۸ درصد قربانیان خشونت پلیس در این اعتراضها نیز از ناحیه سر هدف قرار گرفته بودند.
در جریان اعتراضهای جلیقهزردها در فرانسه نیز ۱۱ نفر کشته و ۲ هزار و ۴۹۵ تن زخمی، پنج نفر دچار قطع دست شدند، ۲۴ نفر چشم خود را از دست دادند و ۲۶۸ نفر جمجمهشان آسیب دید. ضمن اینکه هزینه خسارتهای وارده تا ۱.۵ میلیون یورو برآورد شد.
در جریان اعتراضهای جلیقهزردها در فرانسه هم ۱۱ نفر کشته و ۲ هزار و ۴۹۵ تن زخمی شدند. پنج نفر دچار قطع دست شدند، ۲۴ نفر چشم خود را از دست دادند و ۲۶۸ نفر جمجمهشان آسیب دید
سلبریتیهایی که مدعی حمایت از حقوق بشرند نه تنها در قضیه فرانسه سکوت کردهاند، بلکه سالهاست چشمان خود را روی بزرگترین فجایع و بحران انسانی که در برخی نقاط خاورمیانه همچون فلسطین اشغالی و یمن در حال وقوع است، بستهاند.
کشتار مردم فلسطین و یمن در غیاب سلبریتیها
پرونده جنایتهای رژیم صهیونیستی در حالی روز به روز قطورتر میشود که سلبریتیها در ایران و جهان به آن بیتوجهاند. سلبریتیها که همواره خود را حامی حقوق بشر نشان میدهند، چشمان خود را روی شهدای حملههای صهیونیستها که بیشتر آنها را کودکان و زنان بیدفاع تشکیل میدهند، بستهاند.
با نگاهی آماری به شمار کودکان به شهادت رسیده در دو دهه اخیر، عمق این جنایتها آشکار میشود. شمار کودکان شهید در فلسطین از سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۹) تا پایان سال ۲۰۲۱ (۱۴۰۰) به ۲ هزار و ۲۳۰ نفر میرسد که ۳۱۵ نفر از آنها در جریان تجاوزهای رژیم صهیونیستی به نوار غزه در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) به شهادت رسیدند. ۵۴۶ کودک نیز در جریان تجاوزگری سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) رژیم صهیونیستی جان خود را از دست دادند.
بخشی از جنایتهای رژیم صهیونیستی در گزارش تیرماه ارسال «آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل به چشم میخورد. وی در یک گزارش سالانه با موضوع «کودکان و درگیریهای مسلحانه» به کودککشی رژیم صهیونیستی پرداخت و در بخشی از این گزارش سالیانه ۴۵ صفحهای خود آورد: اسرائیل مسئول کشتار ۷۸ کودک فلسطینی و معلولیت ۹۸۲ کودک دیگر در اراضی اشغالی فلسطین در سال ۲۰۲۱ هستند.
شمار کودکان شهید در فلسطین از سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۹) تا پایان سال ۲۰۲۱ (۱۴۰۰) به ۲ هزار و ۲۳۰ نفر میرسدبنا بر گزارش دبیرکل سازمان ملل، ۸۵ کودک فلسطینی هنگام بازداشت توسط نیروهای اسرائیلی مورد بدرفتاری قرار گرفتند و ۷۵ درصد گزارش کردند که خشونت فیزیکی را تجربه کردهاند. در مجموع یک هزار و ۱۲۸ کودک معلول شدند که از این تعداد ۶۶۱ کودک در غزه، ۴۶۴ کودک در کرانه باختری اشغالی از جمله قدس شرقی و سه کودک در اسرائیل معلول بودند.
دادههای سازمان ملل نشان میدهد بیشترین شهادت کودکان فلسطینی به سالهای ۲۰۰۸، ۲۰۱۴ و ۲۰۲۱ مربوط است. در جریان تجاوز ۲۲ روزه رژیم صهیونیستی به نوار غزه در اواخر سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) تعداد ۳۱۵ کودک به شهادت رسیدند؛ ضمن اینکه رژیم صهیونیستی در جریان تجاوز سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) به نوار غزه نیز ۵۴۶ کودک فلسطینی را به شهادت رساند. بر اثر تجاوز ۱۱ روزه رژیم صهیونیستی به نوار غزه در سال ۲۰۲۱ (۱۴۰۰) هم ۷۲ کودک فلسطینی به شهادت رسیدند.
بحران هشت ساله یمن از زمان آغاز حملههای ائتلاف سعودی تا به امروز بیش از ۱۱ هزار کودک کشته، معلول یا زخمی بر جای گذاشته استسلبریتیهایی که از کشتار زنان و کودکان فلسطینی بیخبرند، در برابر بحران انسانی یمن نیز بیاعتنا هستند؛ بحرانی هشت ساله که از زمان آغاز حملههای ائتلاف سعودی تا به امروز بیش از ۱۱ هزار کودک کشته، معلول یا زخمی برجای گذاشته است.
استاندارد دوگانه وقتی مطرح میشود که رفتار دوگانهای را از سوی سلبریتیها شاهد باشیم؛ آنها باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا نیمه دوم سال گذشته بر مسائل داخلی ایران تمرکز داشتند اما در وقایعی که چند ماه بعد از آن در فرانسه رخ داد و نیز بحرانهای همزمان در فلسطین، یمن و دیگر نقاط جهان بیاعتنا بودهاند؟
از آخرین روزهای تابستان تا اوایل زمستان ۱۴۰۱، کشور دچار التهاب شد و بسیاری از مردم در خشم و نگرانی از رخدادهای بد، روزها را سپری میکردند.
در آن روزها رخدادهای تلخی در جامعه ایران روی داد؛ با این حال یکی از عواملی که تشویش و التهاب را تداوم بخشید، روایتهای نادرست و دروغین منتشره در آن روزها بود که مردم را نگران و عصبانی میکرد و مانع بازگشت آرامش به فضای جامعه میشد.
در خصوص عوامل رواج و باور اخبار نادرست (فیک نیوز) بسیار سخن گفته شده اما ویژگی دوره بحران آن است که دروغ، راحت باور میشود. همچنین سکوت مسئولان در کنار بیاعتمادی به حکومت و رسانههای رسمی در کنار تضعیف رسانههای مستقل داخلی، از عواملی است که میدان را در اختیار رسانههای خارجی و عملیاتهای روانی و رسانهای آنان در کشور میگذارد.
در ادامه برای نمونه، به چند مورد از ادعاهای نادرست مطرحشده در این دوره پرداخته و توضیحاتی درباره آنها داده میشود؛ البته با یادآوری این نکته که به دلیل دسترسی نداشتن به اطلاعات دسته اول و مستند درباره برخی رخدادهای مهم این دوره، با گذشت یک سال از این رویدادها، هنوز امکان راستیآزمایی مستند درباره آنها وجود ندارد.
«سقوط اشنویه»
بامداد دوم مهرماه، برخی رسانهها از «سقوط اشنویه» و کنترل کامل این شهر مرزی توسط معترضان خبر دادند. به عنوان نمونه، شبکه العربیه در این زمان نوشت: «ویدئوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد بامداد شنبه دوم مهر ۱۴۰۱، شهر اشنویه در استان آذربایجان غربی به کنترل کامل معترضان درآمده و مردم آزادانه بدون حضور نیروهای امنیتی در سطح این شهر راهپیمایی کردند.»
البته شبکه ایران اینترنشنال با رویکرد محتاطانه، نوشت: ویدئوهای رسیده به ایران اینترنشنال نشان میدهد شامگاه جمعه معترضان در اشنویه با حضور گسترده در نقاط بسیاری از شهر، خیابانها را مسدود کرده و علیه مقامهای جمهوری اسلامی شعار دادند.
بررسیها نشان میدهد در روزهای پایانی شهریور و یکی دو روز اول مهرماه ۱۴۰۱، شماری از خیابانها در اختیار معترضان بود و چند پایگاه بسیج نیز مورد حمله قرار گرفت، اما هیچ گاه این شهر به صورت کامل در اختیار معترضان و گروههای ضدانقلاب قرار نگرفت.
عصر دوم مهر ماه، خبرگزاری قوه قضائیه (میزان) نوشت: «در روزهای اخیر اغتشاشگران به سه پایگاه بسیج در شهر اشنویه حمله کردهاند که در پی این اقدامات ضد امنیتی، چندین نفر دستگیر شده و کنترل شهر به صورت کامل با نیروهای انتظامی بوده و شرایط کاملا عادی است. همچنین صبح امروز ادعای دیگری با عنوان هجوم اغتشاشگران به زندان مرکزی شهر اشنویه و آزادکردن زندانیان در فضای مجازی منتشر شده که پیگیریها نشان میدهد این خبر عاری از صحت است و شهرستان اشنویه و زندان مرکزی این شهرستان در امنیت کامل به سر میبرند.»
«فوت دانشآموز دختر اردبیلی در حمله لباس شخصیها»
برخی رسانهها ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱ مدعی شدند «در جریان حمله لباس شخصیها به دبیرستان شاهد اردبیل، یک دانشآموز بر اثر خونریزی داخلی در بیمارستان فاطمی جان باخته و ۱۰ دانشآموز زخمی و ۷ دانشآموز بازداشت شدهاند.»
در این گزارش آمده بود: «بعد از آنکه تعدادی از دانشآموزان دختر در دبیرستان شاهد دست به اعتراض زده و شعارهایی در اعتراض به وضعیت موجود سر دادند، نیروهای لباس شخصی به این مدرسه حمله کرده و بعد از ضرب و شتم دانشآموزان، تعدادی از آنها را دستگیر کردهاند… به گفته شاهدان، یک دانشآموز در بیمارستان فاطمی بر اثر خونریزی داخلی جان خود را از دست داده است.»
ابتدا نامی از دختری که ادعا میشد کشتهشده مطرح نشده بود اما اطلاعیه ترحیم دختری به نام «اسرا پناهی» منتشر و ادعا شد او در ماجرای دبیرستان شاهد جان خود را از دست داده است. نخستین جایی که در آن ادعا شده یک دانشآموز در اردبیل کشتهشده، توئیت منتسب به خانم «شیما کاتوزیان» بیوتی بلاگر و نویسنده کتاب پرفروش «منِ احمق» و ساکن آمریکاست.
واقعیت چه بود؟
ماجرا، به تجمع روز چهارشنبه ۲۰ مهر در پیادهرو عالیقاپو علیه «اقدامات هنجارشکنانه اغتشاشگران و معاندان» برمیگردد. با این حال، برخی دانشآموزان در واکنش به فراخوان مدیران مدرسه، از حضور در این تجمع خودداری کرده و شماری از دانشآموزان شرکتکننده در تجمع، شعارهایی همچون «زن، زندگی، آزادی» سر دادند و وقتی دانشآموزان وارد مدرسه میشوند، میان اولیای آنان که دنبال فرزندان خود آمده بودند و مدیران مدرسه در اعتراض به اینکه فرزندانشان را به مراسم بردهاند، برخوردهایی ایجاد میشود، اما بازداشت و زخمی در کار نبود.
از سوی دیگر اسرا پناهی که دارای ناراحتی قلبی بود و در بیمارستان فاطمی اردبیل درگذشت، دانشآموز دبیرستان سبلان بود، نه مدرسه شاهد و پدر او نیز یک ماه پیش، درگذشته بود.
«شاهچراغ کار خودشونه»
عصر چهارم آبان ۱۴۰۱ فردی مسلح، به حرم شاهچراغ شیراز حمله کرد که به شهادت ۱۳ نفر و مجروحشدن بیش از ۲۰ نفر منجر شد؛ علاوه بر قوه قضائیه، سخنگوی دبیرکل سازمان ملل متحد نیز این رخداد را «تروریستی» توصیف کردند.
حمله به یک حرم و به گلوله بستن دهها زائر کودک و زن و مرد، اتفاق کمی نبود و با گذشت ۴۰ روز از جان باختن مهسا امینی و التهابهای پس از آن، این حادثه فضای سنگینی در کشور ایجاد کرد. از رهبری تا دیگر مقامها و سیاسیون برای آن پیام دادند و در شهرها بنر تسلیت نصب شد و برخی مسئولان و رسانههای نزدیک به حکومت، هرجومرج رخ داده در جامعه را زمینهساز بروز این عملیات تروریستی خواندند.
در مقابل برخی رسانههای فارسی زبان و برخی کاربران شبکههای اجتماعی، مدعی شدند این حمله تروریستی توسط خود حکومت انجام شده است؛ با این توجیه که با چنین رویداد سنگینی، «فضای ملتهب جامعه را تغییر داده و برای تشدید سرکوب و مقابله با اعتراضات بهانه بتراشد.»
این مجادله رسانهای در حالی در جریان بود که ساعتی پس از این حمله، داعش با انتشار بیانیهای مسئولیت این حمله را پذیرفت. اندکی بعد هم عوامل اجرا کننده این عملیات محاکمه و دو عامل اصلی که تبعه کشورهای همسایه بودند، اعدام شدند.
«پروازهای چارتر مسئولان جمهوری اسلامی و خانواده برای فرار از ایران»
یکی از خطوط خبری رسانههای مخالف جمهوری اسلامی در ناآرامی های ۱۴۰۱، القای سقوط قریبالوقوع نظام جمهوری اسلامی بود تا زمینه ناامیدی هواداران نظام از بقای آن و ایجاد ذهنیت فروپاشی برای طیفی از نخبگان و مردم، باعث تغییر رفتار آنان شود. «فرار مسئولان کشور همراه با خانواده با هواپیماهای چارتری»، یکی از شایعهها در این راستا بود و برخی رسانههای فارسیزبان خارجی نیز به نقل از «منابع آگاه» خود، سناریوهای متنوعی را بیان میکردند.
در این زمینه روزنامه اکسپرس انگلیس به انتشار گزارشی پرداخت و سپس فاکس نیوز با بازنشر این ادعا به آن ضریب داد. این بار شبکه ایران اینترنشنال ماجرا را به نقل از دو منبع خارجی (اکسپرس و فاکس نیوز) منتشر کرد و به نقل از فاکسنیوز نوشت: «خانواده اعضای نظام در حال فرار از ایران هستند. این رسانه به نقل از اکسپرس نوشت، مسئولان رژیم روزانه پنج هواپیما برای خروج از کشور چارتر میکنند و بسیاری از آنها دنبال بدست آوردن شهروندی کشورهای اروپایی به ویژه بریتانیا هستند.
پس از انتشار گزارشهایی درباره تلاش مقامهای جمهوری اسلامی برای به دست آوردن پاسپورتهای غربی با هدف فرار از کشور و تحت تعقیب نگرفتن، روزنامه «اکسپرس» چاپ لندن، از فرار مقامهای جمهوری اسلامی و بستگانشان با اختصاص بخشی از فرودگاه بینالمللی تهران به آنان خبر داد.
این روزنامه به نقل از یک منبع بدون ذکر نام، از اختصاص بخشی از فرودگاه بینالمللی تهران به این موضوع و همچنین کرایه «پنج پرواز» در روز برای فراریدادن خانوادهها خبر داد.
پیش از این، «باب استوارت» نماینده پارلمان بریتانیا گفت «شایعات قابل توجهی» شنیده شده که مقامهای تراز اول جمهوری اسلامی تلاش میکنند لندن را به «پناهگاه امن» خود تبدیل و پاسپورت بریتانیایی دریافت کنند.
«جیلیان کیگان» معاون وزیر امور خارجه بریتانیا در پاسخ به این نماینده گفت: بدیهی است که ما قانون خود را اینجا در بریتانیا داریم اما در رابطه با شایعاتی که او در مورد [درخواست اشخاص تراز اول جمهوری اسلامی] برای پاسپورت شنیده، من آنها را نشنیدهام اما مطمئنا آن را بررسی خواهیم کرد.»
مسئولان فرودگاه امام(ره) ابتدا به تکذیب این گزارش پرداختند و البته با گذشت چند روز و روشنشدن حضور مسئولان مختلف در کشور، نادرست بودن این ادعا مشخصتر شد. علاوه بر این، نکته دیگر در این گزارشها، ادعای تلاش مسئولان جمهوری اسلامی برای دریافت پاسپورت بریتانیایی بود؛ در حالی که قاعدتا برای مسئولان ارشد جمهوری اسلامی که بعضا مورد تحریم آمریکا و اروپا هستند، لندن پناهگاه مناسبی برای فرار نیست و به نظر میرسد در این شایعه نیز بعد از ۶۰ سال هنوز از ایده «دایی جان ناپلئون» بهره برده شده است.
«تعرض جنسی به آرمیتا عباسی»
یکی از ادعاهایی در دوره ناآرامیها بسیار مورد توجه قرار گرفت و حتی در شبکه CNN هم منتشر شد، موضوع «تعرض جنسی به دختر جوانی به نام آرمیتا عباسی بود؛ دختری با موهایی با رنگهای خاص که فعالیتهایی هم در فضای مجازی داشت و همین مساله، بُرد شایعه در مورد او را بیشتر میکرد.
برای اثبات این شایعه ابتدا رسانههای فارسیزبان و توئیتر و سپس سیانان نوشتند: مکالمهای بین پزشکان بیمارستان امام علی کرج که به اینستاگرام درز کرد، بیانگر آن بود که آنها با دیدن بدن لرزان آرمیتا و کله تراشیده شده او، متقاعد شدهاند نیروهای امنیتی وی را نه تنها تحت شکنجه که مورد خشونت جنسی قرار دادهاند!
سیانان مدعی شده بود چهار تا پنج پزشک، پیامهایی را در رسانههای اجتماعی فاش کرده و معتقدند آرمیتا در بازداشتگاه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است؛ اما تنها مستندش، تصاویری ناقص از صفحههایی که مدعی بود حاوی چت کادر درمانی بیمارستان امام علی(ع) کرج در اینستاگرام است و حاوی این موارد بود:
_ مریض خودمون بود، رفتم بالا سرش، موهاشو تراشیده بودن، سرش بسته بود، از ترس به خودش میلرزید
_ خلاصه که گندزدن و نمیدونن چجوری جمعشکنن
_ قلب منی که دیدمش و نمیتونستم فراریش بدم، داره دیوونهام میکنه
_ قصد انتشار ترس و وحشت ندارم اما حقیقت و جنایتیه که داره اتفاق میافته و نمیشه ساکت موند!
حتی در صورت صحت این عبارات، از آنها نمیتوان شهادت کادر درمان به تجاوز جنسی را نتیجه گرفت. منشا این عبارات میتواند ناراحتی از دستگیری یک دختر جوان به دست ماموران و مثلا زخمیشدن او باشد و از این عبارات نمیتوان موضوع تجاوز را اثبات کرد. این در حالی بود که مسئولان قضایی با ارائه فرمی اعلام کردند خانم عباسی به دلیل «مشکلات گوارشی» تحت درمان قرار گرفته است و فرم پذیرش بیمارستان را هم منتشر کردند.
سرانجام آرمیتا عباسی که مهرماه بازداشت شده بود، ۱۸ بهمنماه آزاد شد و «حمید عباسی» پدرش در یک استوری اینستاگرامی (که دخترش را پس از آزادی در یک پاساژ در آغوش گرفته بود) موضوع را اعلام کرد.
خانم عباسی مدتی بعد از آزادی در اینستاگرام فعالیتش را آغاز کرد و حتی در مواردی به تبلیغ برخی کالاها پرداخت و البته مورد انتقاد قرار گرفت که با این کار «عادیسازی» و به دیگر معترضان «خیانت» میکند. او پس از آزادی، کلامی درباره ادعاهای مطرحشده درباره خود نگفت و بعد از مدتی هم دیگر فعالیت مجازی چندانی از او در اینستاگرام دیده نشد.
«پای حسین رونقی را زیر شکنجه شکستند»
یکی از سوژههای مطرحشده در فضای خبری، ادعای شکستهشدن پای «حسین رونقی» در اثر شکنجه و بدحال شدنش به دلیل اعتصاب غذا بود که از سوی برخی اعضای خانوادهاش مطرح شد. صدای آمریکا به نقل از پدر و مادر رونقی نوشت، پاهای او را زیر شکنجه شکستهاند.
در ادامه ادعاهایی درباره سلامتی او مطرح شد و رسانه های فارسیزبان، فضاسازی گستردهای در این زمینه کردند که علاوه بر انتقال این زندانی به بیمارستان دی، منجر به تجمع در اطراف این بیمارستان شد. با این حال با آزاد شدن رونقی، مشخص شد این ادعاها نادرست بوده است؛ موضوعی که موجی از بیاعتمادی را دامن زد و انتقادهای رسانههای اصلاحطلب را نیز در پی داشت که منتقد برخوردهای انجامشده با زندانیان اعتراضات بودند.
به عنوان نمونه، روزنامه اعتماد نوشت: «پای حسین رونقی نشکسته است و درباره سلامتی او اغراق میشود.» این عباراتی است که مدت زمان اندکی پس از بازتابهای وسیع پرونده حسین رونقی، دهان به دهان در فضای مجازی میگشت. برخی حتی ادعا کردند که همبندیهای حسین در گفتوگو با دوستان و خانوادهشان اعلام کردهاند، وضعیت حسین آنگونه که میگویند بد نیست و درباره وضع سلامتی او اغراق میشود. خانواده حسین اما بدون توجه به این زمزمهها مدام از وخامت حال او و حتی احتمال مرگش خبر میدادند.
این روزنامه بعد از بستریشدن رونقی در بیمارستان و دیدار خانوادهاش با او، گفتوگویی را با احمد رونقی پدر حسین انجام داد تا درباره همه این ابهامها پرسوجو کند؛ اما مرور این مصاحبه هم نشان میدهد پدر رونقی از پاسخ مشخص درباره آسیب به فرزندش خودداری میکند.
«مازیار خسروی» دبیر سابق صفحه سیاسی روزنامه شرق نیز در رشته توئیتی نوشت: «کل پروژه حسین رونقی برپایه دروغ بنا شده است… دو هفته پیش برای تهیه گزارش از تجمع بخاطر وضعیت سلامتی حسین رونقی به بیمارستان دی رفته بودم که به همراه همکارم بازداشت شدم… آنچه موجب شد احساسات و افکار عمومی نسبت به وضعیت جسمی حسین رونقی حساس و تحریک شود، خبرهای ناگواری بود که از وضعیت جسمی و سلامتی او منتشر میشد. خبرهایی مانند: لِه و خُرد شدن استخوانهای هر دو پا، از کار افتادن اندامهای داخلی بخاطر اعتصاب غذای طولانی مدت و…»
او در ادامه نوشت: «اکنون خوشحالم حسین رونقی آزاد شده و به آغوش خانواده بازگشته. اما اخلاق حکم میکند آنان که خبرهای اغراقآمیز در مورد حسین رونقی به شبکههای اجتماعی و رسانهها پمپاژ کردند خود را در مورد وضعیت این افراد و خانوادههای آنها مسئول بدانند. خانمها! آقایان! استخوان شکسته و اعتصاب غذای شصت روزه این دفعه گذشت. وجدان داشته باشید و دیگر نکنید.»
در نهایت، حسین رونقی به عنوان مصداق بیصداقتی در افکار عمومی شناخته شد.
«شکنجه و حکم اعدام برای یک معترض»
دیماه ۱۴۰۱ که تا حدی از فضای التهاب در جامعه کاسته شده بود، موضوع یک زندانی به موج خبری رسانهها تبدیل شد؛ «حسن فیروزی».
بیبیسی درباره او نوشته بود: حسن فیروزی معترض اهل شهرری است. آن طور که منابع حقوق بشری گزارش کردهاند آقای فیروزی از زمان بازداشت (۵ آبان) تحت فشار بوده و «به شدت شکنجهشده» تا علیه خود اعتراف کند و خود را یکی از «رهبران اعتراضات» معرفی کند. بنابر گزارشها به او گفتهاند: «هرگاه زخمهای ناشی از شکنجهاش بهبود یابد، نوبت اعدامش فرا خواهد رسید».
به نوشته کانال بیبیسی «همچنین یک فایل صوتی منتسب به این شخص در کنار تصاویری از او در کنار دختر نوزادش در شبکههای اجتماعی منتشر شد. فیروزی در این فایل صوتی میگوید: خواهشی از مردم ایران دارد؛ اینکه کاری کنند یک بار دیگر دخترش را ببیند. او میافزاید: چه امضا کنم و چه نکنم، اینها من را میکشند. ولی دلم میخواهد برای آخرین بار دخترم را ببینم. بعد از ۱۰ سال خدا به ما یک بچه داد. کلا ۱۸ روز دیدمش. فقط آرزو دارم قبل از اینکه اینها بلایی سرم بیاورند دخترم را ببینم.»
بعد از چند روز دوم بهمنماه قوه قضائیه در اطلاعیهای اعلام کرد فردی به نام حسن فیروزی با جرائم ذکر شده، نه تنها در ماههای گذشته حکم محکومیت و کیفرخواست، نداشته بلکه در هیچکدام از زندانهای ایران در بازداشت یا گذران دوران محکومیت نیز نیست.
اما این شخص که به ظاهر یک متهم تحت تعقیب با جرایم مالی بوده، سوم بهمن در حال فرار از مرز نزدیک جزیره قشم بازداشت و با پرواز به تهران منتقل میشود و میگوید در مدت زمان مفقودی به جنوب کشور رفته بوده است.
به ظاهر این فرد که چندین طلبکار داشته، با بهرهگیری از فضای عمومی، به جنوب کشور فرار کرده و با ارسال چند عکس و فایل به رسانهها، تلاش کرده برای خود حاشیه امن درست کند و رسانههای فارسیزبان هم با توجه به پارامترهای احساسی شکنجه، دوری از نوزاد، اعدام و… در سوژه، به انتشار سناریوی این فرد کلاهبردار پرداخته بودند.
فیروزی بعد از بازداشت درباره تصاویر و فایلهای صوتی منتسب به خود گفت: فایلها را خودم تهیه میکردم و به درخواست مدیران کانال و یک شبکه رسانهای معاند تهیه و برایشان ارسال میکردم. وی در تشریح سناریوسازی خود گفته: چون به طلبکاران خود بدهی داشتم، تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم و ۲۹ آبانماه ضمن فرار از منزل، سناریوی بازداشت و شکنجه خود را طراحی و آن را با اعضای رسانههای خارج از کشور مطرح کردم. قصدم این بود تا بتوانم از این داستان به نفع خودم استفاده کنم و با ربط دادن موضوع دستگیریم به اتفاقات اخیر در کشور، عنوان کردم که توسط ماموران امنیتی بازداشت و روانه زندان شدهام تا از دست طلبکاران نجات پیدا کنم.
فیروزی درخصوص تصاویر و فایلهای منتسب به خود گفت: فایلها را به درخواست و هدایت ادمین یک صفحه معاند بهنام «فریاد آزادی» تهیه و برایشان ارسال میکردم و «سهیل» ادمین صفحهای که با آنها در ارتباط بودم از من خواست تا خواستههایشان را اجرا کنم. پس از مدتی، سهیل از من خواست عکسهایی بدون لباس برای او ارسال کنم و خود او با استفاده از نرمافزار روی بدن من آثار کبودی ایجاد کرد.
انتهای پیام