بررسی انطباقی سریال «زخم کاری 2» با نمایشنامهی «هملت» | هیچِ، هیچِ ،هیچ
سما بابایی در فیلم نیوز نوشت: محمد حسین مهدویان بعد از «مکبث در فصل دوم زخم کاری سراغ «هملت»دیگر شاهکار ویلیام شکسپیر رفت و داستان این فصلش را با نگاهی به این اثر طراحی کرد. سریالی که تا به اینجا هنوز نتوانسته اتفاقی که در فصل اول رقم زد را رقم بزند. قطعا این اشکال به منبع اقتباس ربطی ندارد و باید آن را در نوع روایت مهدویان پیدا کرد.
به گزارش فیلمنیوز ، زیگفرید ملشینگر، سال نگارش نمایشنامه هملت را البته با تردید سالِ 1601 میلادی ذکر کرده است. از آن سال تاکنون اقتباسهای بسیاری (فیلم، کتاب، نمایشنامه) از این اثر انجام شده است؛ اما نکتهی جالب آنکه شکسپیر خود، هملت را بر اساس یک تراژدی اسپانیایی به قلم توماس کید نوشته است؛ با این حال «ملشینگر» این سوال را مطرح میکند از چه روی است که هملتِ شکسپیر تا این حد ماندگار شده و نامی از کید نیست؟ و خود پاسخ میدهد: «در نمایشنامه تراژدی اسپانیایی مسئلهی قدرت در میان نیست و از حاکمیت هم سخن نمیرود. در آن فقط زورگویی مطرح است و بس.» او همچنین معتقد است در نمایشنامه تراژدی اسپانیایی برخلاف هملتِ شکسپیر، روابط و مناسبات در نتیجهی تاثرات خلق میشوند و نه تفکرات. بنابراین شکسپیر تنها اقتباسی ساده از داستان تراژدی اسپانیایی انجام نداده و خود به آن غنا بخشیده است؛ با این نگاه باید منتظر ماند و دید که آیا عواملِ فصلِ دومِ «زخم کاری» توانستهاند در اندازهی خویش به یکی از بزرگترین شاهکارهای نثرِ جهان غنا ببخشند یا خیر؟ پاسخ به این سوال است که کارنامهای مثبت یا منفی به مهدویان و دیگر عواملِ دخیل در این اثر میدهد.
منظر اول | هدف : آنچه پس از دیدنِ چهار قسمت از فصل دوم زخمکاری میتوان نتیجه گرفت، این است که هدف «مهدویان» این نبوده که «هملت» را در ایرانِ امروز (تهران 1402) به زبان سینما ترجمه کند؛ اقتباس او بر اساس روایت نعل به نعل اثر شکسپیر پیش نمیرود و در عین وفاداری به الگوهای «هملت»، تلاش دارد بخشی از وضعیت جامعه را در آن بازنمایی کند و بُعدی جامعهشناسانه به اثرش بدهد؛ اگرچه هنوز برای قضاوت دربارهی اینکه او در این فصل موفق شده تا به این هدف برسد یا نه، مشخص نیست و زمانی این مسئله پررنگتر میشود که به این نکته توجه کنیم که در سریالِ او تنها طبقهای خاص به نمایش گذاشتهاند؛ این درست همان مشکلی است که مدتهاست در سینما و ادبیاتِ ایران به آن دچار هستیم. نگاهی به آثار سینمایی نشان میدهد که شخصیتها معمولا یا صاحبانِ قدرت هستند یا طبقهی فرودستِ جامعه و طبقهی روبه نابودی متوسط، هیچ جایی در مناسباتِ سینمایی ندارد.
منظر دوم | مسیر : در این چهار قسمت که از سریال گذشته است، مهمترین موضوع مسئلهی مالی هولدینگ است و هنوز خط پیرنگ اصلی شکل نگرفته و ارتباطات، تماسها، رفت و آمدها و قرارها هیچکدام کارکردِ جدیای نداشتهاند و باید به کارگردان فرصت داد تا پیرنگِ اصلی داستان مشخص شود. مهدویان برای وقوع اتفاقات درام به جای خانوادهی پادشاهی دانمارک، یک هولدینگِ نفتی بزرگ و چند خانوادهی بورژوایی را انتخاب کرده است با این تفاوت که شاه در هملت کشته شده و در اینجا «مالک» زنده است. شاهِ دانمارک در هملت، نمونه و بیمثال توصیف میشود و هملت بارها مادرش را به خاطر این که عموی بیمقدارش را به پدرش ترجیح داده، سرزنش میکند؛ در اینجا اما میثم با تمام علاقهای که به پدرِ خود دارد، به مشکلاتِ اخلاقی و فسادِ مالی او آگاه است و جریان مافیای خانوادگی را میداند؛ اما گویی در بسترِ فراغ از او، این موضوعات هیچ اهمیتی برایش ندارد و همچنان او را یکتا تصور میکند و مادرش را به خاطرِ تندادن به رابطه با طلوعی سرزنش. مالک در بخش اول سریال، یک قاتلِ طماعِ خائن، کلاهبردار و زنباره هم بود؛ اما اینها نکاتی نیست که ذهنِ پسرِ او را درگیر کند و او تنها به دنبالِ جنازهی پدرش است.از آن طرف مهدویان در «زخم کاری» تلاش نکرده تا برخلافِ رسمِ مالوفِ این سالهای سینمای ایران، آدمها را از خیر مطلق و شر مطلق برهاند و وجهی خاکستری به آنها ببخشد. همه تنها به دنبالِ کسب قدرت و رسیدن به منافعِ شخصی خودشان هستند و خبری از دیگر احساساتِ آنها وجود ندارد؛ اینجا حتی عشقِ مادری نیز ملعبهای برای رسیدن به قدرت است و این همان الگویی است که در اسطورهها، کهنالگوها و درامهای کلاسیک از جمله «هملت» آن را مشاهده میکنیم و مهدویان از آن تبعیت کرده است.
منظر سوم | رابطهها : اگرچه مهدویان در طولِ سریال (تا اینجا) هیچ جملهای از متن نمایشنامه استفاده نکرده است؛ اما آنان که هملت را خوانده یا اقتباسهای سینمایی آن را مشاهده کردهاند، شاید فکر کنند میتوانند سرنوشتِ شخصیتها را بزنند؛ مثلا اینکه باید «میثم مالکی» سرنوشتِ تراژیکی در انتظارش باشد یا پولونیوس (مهران غفوریان) به دستِ او کشته شود؛ اما از آنجا که «زخم کاری» تنها یک اقتباسِ آزاد است و از آن طرف قرار است فصلِ سومی هم داشته باشد؛ سرنوشتِ شخصیتها حتی در صورتِ نیاز فیلمنامه هم نمیتواند مشابه با «هملت» تصور شود. رابطه کلودیوس (طلوعی) با پولونیوس (غفوریان) تا اینجای کار خوب به تصویر کشیده شده است و حالا باید منتظر ماند تا نقشِ شفاعت (با تحریک همسرش) پررنگتر شود؛ هر چند در اینجا برخلافِ هملت خبری از عشق نیست و حتی میثم نیز سایهی عشقی که به هانیه داشت را در دخترِ جدید به تصویر نکشیده است. میانِ شفاعت و همسرش و طلوعی و سمیرا نیز هیچ عشقی وجود ندارد و همه چیز بر تداوم پایههای قدرت بستگی دارد؛ از آن طرف افیلیای «زخم کاری» خیلی شخصیت کنشمندی نیست و حضور پررنگ و موثری در داستان ندارد. او کنش چندانی در پیشرفت داستان ندارد و فقط عشقش موتور محرکهای است برای میثم.
و اما سوال بنیادین نمایش نامه و به تبع آن «زخم کاری» این است که «بودن یا نبودن» مهمتر است یا چگونه بودن؟
انتهای پیام